پارت یکم

زمان ارسال : ۱۰۸۶ روز پیش

با صدای زنگ گوشی‌ام چشم‌هام رو نصفه نیمه باز کردم و به اسم روی صفحه خیره شدم.

اهه بازم که این معراجه دیوانه بود؛ 

از اون موقع که از اردو اومدیم مثل سیریش چسبیده به من، حتی ساعت سه صبح هم ول نمی‌کنه.

حرصی رد تماس دادم و با خمیازه‌ای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید