طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت نود و سوم
زمان ارسال : ۱۲۳۲ روز پیش
اواخر شب بود، مهمانها رفته بودند و مهدخت به اصرار مطهرهخانم شب را آنجا مانده بود. الهه بعد از شیطنتهای بسیار، تازه خوابش برده بود و مهدخت با رخوت او را روی تشک گذاشت و کش و قوسی به تنش داد. از جا برخاست تا پنجره را ببند، نیمههای شب سرد میشد و ممکن بود خواهرش سرما بخورد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ارام
20وایی فکر کن لنا و پرهام بشن خواعر و برادر پس عسل و کی میگیرع؟