پارت نود و سوم

زمان ارسال : ۱۲۳۲ روز پیش

اواخر شب بود، مهمان‌ها رفته بودند و مهدخت به اصرار مطهره‌خانم شب را آن‌جا مانده بود. الهه بعد از شیطنت‌های بسیار، تازه خوابش برده بود و مهدخت با رخوت او را روی تشک گذاشت و کش و قوسی به تنش داد. از جا برخاست تا پنجره را ببند، نیمه‌های شب سرد می‌شد و ممکن بود خواهرش سرما بخورد.
1393
278,022 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ارام

    20

    وایی فکر کن لنا و پرهام بشن خواعر و برادر پس عسل و کی میگیرع؟

    ۳ سال پیش
  • صبا

    41

    عسل که فقط اسمش تو خلاصه ی داستان بود اصلا انگار نه انگار که اونم هست!

    ۳ سال پیش
  • پری

    90

    یح یح یح😈 چندتا عروسی افتادیم 😂✌️💃

    ۳ سال پیش
  • سننه

    70

    عالی

    ۳ سال پیش
  • *دلارام*

    130

    بادابادامبارک بادا ایشالا مبارک بادا👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻🎉🎉🎇🎇🎆🎆🎊🎊

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید