طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و هشتم
زمان ارسال : ۱۲۳۷ روز پیش
صدای چرخ خیاطی قدیمی و مشکی رنگ زهراخانم در فضای خانه پیچیده و زن، مشغول دوختن بود؛ نسیم مقابل مادرش نشسته و زانوها را بغل گرفته، چانه را روی زانوها گذاشته بود.
- مامان...
زهرا خانم، از بالای عینکش نگاهی انداخت:
- جانم؟
- نوید میگفت درس بخونم اما من الان اعصاب و روحی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
زهرا
۱۷ ساله 130اخجون گفته بودم این نسیم و پرهام ممکنه بهم برسن ،استارستش خورد🤣😍چه استارتی هم بود 😯اخییییش دلم خنک شد دست این پری پر پر شده رو شد .مرسی این پارت بلند و عالی بود🤗