پارت هشتاد و ششم

زمان ارسال : ۱۲۳۹ روز پیش

کیوان با قدم‌های بلند و پی در پی، مدام میان اتاق قدم می‌زد و شماره‌ی مهدخت را می‌گرفت، اما هربار بی‌پاسخ می‌ماند. تمام تماس‌ها و پیامک‌هایش بی‌جواب مانده بود و کیوان کلافه و عصبی بود. گوشی میان دستش لرزید و با دیدن اسم مهدخت، دستپاچه پیامک را باز کرد.
- منو ببخش کیوان که
1393
278,001 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    ۲۰ ساله 10

    چه***تو خری شد🙃

    ۳ سال پیش
  • فاطیما

    01

    وای داره جالب میشه،احتمالا قضیه عقد مهدخت با بهزاد الکی بوده ومهدخت و کیوان محرم نیستند و عاقبت هم ازدواج میکنن

    ۳ سال پیش
  • سوری

    161

    این رمان رو بیشتر از رمان های آنلاین دیگه دوس دارم ❤️🖇️😐

    ۳ سال پیش
  • توت

    30

    به به😍😍😁

    ۳ سال پیش
  • صبا

    110

    چرا عسل انقدر تو حاشیه اس؟!! خب اگه اینطور بود چرا تو خلاصه ی داستان از عسل اسم بردید؟

    ۳ سال پیش
  • ^_^

    90

    یعنی مهدخت کجا رفته ؟؟🤔🤔

    ۳ سال پیش
  • آرام

    80

    واییی فهمید کیوان چه هیجانی

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید