پارت هشتاد و پنجم

زمان ارسال : ۱۲۴۰ روز پیش

باد سردی می‌وزید و قبرستان در سکوتی سهمگین فرو رفته و جز صدای باد و بر هم خوردن برگ‌های خشکیده‌، چیزی به گوش نمی‌رسید. هر از گاهی قار قار کلاغی بر بالای درختان سپیدار این سکوت را می‌شکست و سنگینی غم نهفته در قبرستان را بیشتر می‌کرد. 
مهدخت و کیوان کنار سنگ قبر نشسته و دخت
1393
277,992 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ژیان

    10

    خب شخصیتای اصلیش زیاد پس نتیجه می گیریم واسه ی سریاشون پایانش خوش تموم شه واسه ی سریاهم تلخ

    ۳ سال پیش
  • الناز

    10

    معلوم نیس پایانش چطوری تموم بشه چون نوشته پایان تلخ و شیرین😕

    ۳ سال پیش
  • Sahar

    ۱۶ ساله 10

    وای یعنی هیچ جوری نمیشه😑😑😑

    ۳ سال پیش
  • مینا

    50

    بچه ها میتونیم احتمال اینم بدیم که کیوان بچه بهزاد نباشه حلاصه رمان قشنگه و قطعا پایان خوبی هم داره ممنون صدیقه جون هم از رمان خواهر خوانده لذت بردم و هم از رمان طعم تلخ زندگی دمت جیز لایک داری😘😍😉

    ۳ سال پیش
  • صبا

    43

    هه یعنی یزدانی نمی دونست کیوان و مهدخت بهم محرم هستن؟! چرا اون پیشنهاد رو به مهدخت داد؟! مسخره اس..

    ۳ سال پیش
  • نفس

    60

    فک کنم بهزاد مهدخت کلا ازدواج نکردند یا شاید واسه اینکه صوری بوده درست شه من خیلی دوس دارم مهدخت با کیوان ازدواج کنه نسیم هم با پرهام

    ۳ سال پیش
  • دنیا

    ۱۳ ساله 90

    اوخی دلم هم برای نسیم هم برای مهدخت سوخت 😖😖 ایش ولی اون قاضیه خیلی چندش بود همه چی که به ظاهر نیست 😒😒 به نظرم اون دختره زن محسنه که از مطهره خانم در خیاطی کمک خواست

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    ۱۷ ساله 80

    دلم برای مهدخت میسوزه حالا بعد عمری دلش خوش شده بود که یهو پققق 💥 بادش خوابید . از قاضیه هم خیلی بدم اومد مرتیکه مگه هر چی از رو ظاهره 😠😠و یه احتمال شاید نسیم و پرهام بهم رسیدن🤔

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید