طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و پنجم
زمان ارسال : ۱۲۴۰ روز پیش
باد سردی میوزید و قبرستان در سکوتی سهمگین فرو رفته و جز صدای باد و بر هم خوردن برگهای خشکیده، چیزی به گوش نمیرسید. هر از گاهی قار قار کلاغی بر بالای درختان سپیدار این سکوت را میشکست و سنگینی غم نهفته در قبرستان را بیشتر میکرد.
مهدخت و کیوان کنار سنگ قبر نشسته و دخت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
الناز
10معلوم نیس پایانش چطوری تموم بشه چون نوشته پایان تلخ و شیرین😕
۳ سال پیشSahar
۱۶ ساله 10وای یعنی هیچ جوری نمیشه😑😑😑
۳ سال پیشمینا
50بچه ها میتونیم احتمال اینم بدیم که کیوان بچه بهزاد نباشه حلاصه رمان قشنگه و قطعا پایان خوبی هم داره ممنون صدیقه جون هم از رمان خواهر خوانده لذت بردم و هم از رمان طعم تلخ زندگی دمت جیز لایک داری😘😍😉
۳ سال پیشصبا
43هه یعنی یزدانی نمی دونست کیوان و مهدخت بهم محرم هستن؟! چرا اون پیشنهاد رو به مهدخت داد؟! مسخره اس..
۳ سال پیشنفس
60فک کنم بهزاد مهدخت کلا ازدواج نکردند یا شاید واسه اینکه صوری بوده درست شه من خیلی دوس دارم مهدخت با کیوان ازدواج کنه نسیم هم با پرهام
۳ سال پیشدنیا
۱۳ ساله 90اوخی دلم هم برای نسیم هم برای مهدخت سوخت 😖😖 ایش ولی اون قاضیه خیلی چندش بود همه چی که به ظاهر نیست 😒😒 به نظرم اون دختره زن محسنه که از مطهره خانم در خیاطی کمک خواست
۳ سال پیشزهرا
۱۷ ساله 80دلم برای مهدخت میسوزه حالا بعد عمری دلش خوش شده بود که یهو پققق 💥 بادش خوابید . از قاضیه هم خیلی بدم اومد مرتیکه مگه هر چی از رو ظاهره 😠😠و یه احتمال شاید نسیم و پرهام بهم رسیدن🤔
۳ سال پیش
ژیان
10خب شخصیتای اصلیش زیاد پس نتیجه می گیریم واسه ی سریاشون پایانش خوش تموم شه واسه ی سریاهم تلخ