شومینه به قلم نرگس نعمت زاده
پارت سی و سوم :
دیگر چیزی نگفتم.
سینی را که گذاشت، گفت : من می رم لباس های خانم رو اتو بکشم، کاری داشتین صدام کنین.
بی توجه به حرفش گفتم : چرا وقتی نیست بهش می گی خانم؟
ریز و خجالتی خندید و گفت : از بس گفتم دیگه عادت کردم.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Anobis
81ب جرعت میتونم بگم بهترین رمانی بود ک تا الان خوندم و از شخصیت ارامش خوشم میاد این ک عکسشم بنظرم عالیه مشکلیم ندار ممنون نویسنده بهترین شاهکار بود