پارت سی و یکم :

داریوش همان طور که به مهندس زل زده بود گفت:
_وا، چرا ناراحت میشی
مهندس به سخنی لبخند زد و دستش را روی شانه داریوش گذاشت
_داریوش یکم شوخه… شما جدیش نگیرید!
یک تای ابرویم را بالا انداختم
_نه این چه حرفیه!
داریوش یک قدم به سمتم برداشت
_خانوم شما یک دیقه بیا…
با بهت نگاهش کردم، با دست به در اتاق مقابلمان اشاره میکرد
با تردید پشت سرش راه افتادم،مهندس بیچاره با

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آیرین

    10

    چطوری خزان همه چیز رو سیاه سفید میبینه ولی رنگ مو پسرا رو میدونه؟؟

    ۳ هفته پیش
  • شیدا

    20

    مرجان بی زحمت داریوش به پیچ من ببرمش خونمون خیلی زیادی دوستش دارم

    ۴ هفته پیش
  • Deniz

    30

    خزان....اسطوره سکوت و صبر...

    ۱۰ ماه پیش
  • شیدا

    40

    ففط داریوش🥹😂

    ۱۱ ماه پیش
  • Saniya

    170

    فعلا که کارکتر موردعلاقم داریوشه پسره***فینگیل

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.