پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۲۱۰ روز پیش

نفس گرفت و اما نفسش به جایی نرسید. حالش را بدتر کرد، بدتر پریشان شد و نصفه راه میان سینه‌اش گم شد.

انگار عمیق‌ترین جراحت را روی قلبش داشت، آن‌قدر عمیق که با هر بار نفس زخمش سر باز می‌کرد و خونریزی می‌کرد‌.

دردِ غم را تا مغز و استخوان حس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید