پارت دوم :

یاسمین ماگش را زیر شیر سماور گرفت.درحالی که به بخار‌های خارج از آب جوش نگاه می‌کرد،جواب داد:

-نمیرسم! دیرم شده!

محمد، عینک ته‌استکانی‌ را روی بینی استخوانی‌اش تنظیم کرد.چشمانش را ریز کرد و چینی به چروک‌های گوشه چشمش داد و به ساعت نگاه ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.