پارت نود و هشتم

زمان ارسال : ۲۱۴ روز پیش

بهار روی صندلی نشسته‌بود و دست زیر چانه‌اش گذاشته‌بود.جمله امیرسام مانند نوار کاست در ذهنش تکرار می‌شد.((فکرکنم کم‌کم دارم بهت علاقه‌مند میشم دخترقناد!))

گویا حسی ناشناخه ساکن قلب کوچک‌اش شده‌بود!حسی فراسوی هرچه که تا به حال تجربه کرده‌‌بود!با ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید