سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
پارت شانزده :
ناخودآگاه لبخندی روی لبم آمد.
انگار دلتنگی بود که با خونی که در رگ هایم جریان داشت، همراه شد. حس خوبم، دلتنگی داشت... بغض بی اجازه در گلویم نشست و اشک بی صدور مجوز ریخت و بغض را شکست.
کاش حداقل یک چهره را از او داشتم... کاش صدایش در گوشم ماندنی بود. چه گرمایی بود که بی یاد آورپارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۵۰۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
سحر
۱۷ ساله 72فک کنم یه روزیو فراموش کردع داره یادش میاد کم کم❤😐🙏
۴ سال پیششکیبا
10والا پیر شدم دیر دیر هم که پارتارو میزارین می خوایم هنوز بریم تو فاز رمان می بینیم تموم شد به خدا من عاشق قلم خانم ابدار هستم
۴ سال پیشتاتام
40اه اه خیلی بدین تا میام برم تو فازه رمان یهو تموم میشه میخوام نخونمش نمیشه چیکار کنم اها راستی به ژانر رمان تخیلی هم اضافه کردین خیلی خوب شد افرین😞😙
۴ سال پیشگرگ
00خیلی رمان قشنگیه....... ولی خیلی پارتاش کمه رمان های دیگه که پارت پارت می خونم خیلب بیشتر از این رمان
۴ سال پیش? ماهتیسا
10چرااااا آدما تو خماری میذارین؟ الان از شدت کنجکاوی روی موتم رمانتون عاللییییههههه تا آنجا 🧡🧡❤️💚💙❤️🧡❤️💚💙❤️🧡💚💙❤️🧡💚💙❤️🧡
۴ سال پیشRAHAII
00چرا اینقدر کممممم؟!
۴ سال پیشبلای زمین
61داره جذاب میشه (✪‿✪).... ولی چرت انقدر کم😕..
۴ سال پیشآتیشپاره
61عالی اما بسیار کم😕
۴ سال پیشmm
۱۶ ساله 60عالی بود انگار به حقیقت نزدیک می شود
۴ سال پیش
&
40دیگ خیلی داره یه نواخت میشه😒حجم پارتاهم که کمه!تا میخوایی متوجه شی که چی به چیه تموم شده😕خیلی رمانگنگی هس😑