پارت یازده :

ـ بده به من اتو رو، آخه تو که بلد نیستی چرا الکی تعارف میکنی؟

وقتی خواستم اتو رو از دستش بگیرم دستم به دستش خورد... زود دستشو عقب کشید. توی دلم کلی خندیدم. انگار من پسرم و این دختر ،بیچاره چقدر ترسید. لباسشو اتو کردم و دادم دستش.

ـ راس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.