همسایه قلبم به قلم سعیده براز
پارت ده :
فقط دیدم بعد از اینکه دمپاییمو از پام درآوردم استخونو برداشت و الفرار...
ـ آهان. حالا شد. اونم فهمید با بدکسی طرفه.
حالا برای امشب چی بپوشم .
ـ آهان. این خوبه. یه تونیک سبز که بلندیش تاروی زانوم بود.
من اصلا دامن نمی پو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Maryam
10خاطره خیلی باحاله مهیار اصلا خجالتی بهش نمیاد رمان جالبیه عالی بود ممنون نویسنده جان