هوده به قلم مهدیه سجده
پارت بیست و دوم :
تپش قلبش یه حدی بالا رفت که حس میکرد تمام دندههای قفسه سینهاش تیر میکشد و تیغه کمرش در عرق سرد یخ بست. نوک انگشتش بیاختیار سمت چیزی که مقابل چشمانش وحشتناکتر از داخل عکسها بود، نزدیک کرد و لحظه آخر دستش را عقب کشید. واقعا چیزی که میدید حقیقت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
S
20اوه فهمیدممم بهنود پرونده ای که مربوط به برادره یاسین بوده رو رها کرده یا به نفع اونا تموم کرده و این جعبه ها کاره یاسینه