پارت بیست :

تا رسیدن به ماشین شاسی بلندش، ضربان قلبش یک ثانیه‌ هم آرام نگرفت و کف دستان یخ کرده‌اش عرق کرد. روی زمین زانو‌ زد و‌ با چراغ قوه موبایلش، زیر ماشین را چک کرد که یک جعبه سفید دیگر به نگاهش آمد. شاید با اتفاقاتی که دقیقاً پنج ماه پیش و بعد از آخرین داد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.