هوده به قلم مهدیه سجده
پارت چهارم :
انگشتانم یکباره مشت و چیزی شبیه کاغذ در دستانم مچاله شد.
به زحمت سر چرخاندم و تمام سرِ سنگینم تیر کشید. کاغذی که میان مشتم بود را مقابل نگاه تارم گرفتم و دستخط زیبای علیرضا تاری دیدم را با سد اشک تارتر کرد. خواب نبود؟ باید این شب شومی که مقا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
شبنم
00بسیار غم انگیز و ناراحت کننده ،اما متن روان زیبا نوشته شده