پارت ششم :

درست همان لحظه، در حالی که به نگاه مبهوت ناره زل زده بودم، چراغ فانوس کنار تخت ناگهان خاموش شد.

سیاهی اتاق را در برگرفت.

تنم ناگهان به رعشه افتاد. با وحشت دستم را به سمت مچ ناره دراز کردم و دستش را گرفتم.

او هم مانند من یخ زده بو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.