داستان ما داستان سحر مسرور فرزند هفتم خانواده پر پسر ، این دختر ما رو مظلوم گیر آوردن ، به زور فرستادنش دنبال گنجی که در باغ اجدادیشون در مازندران قرار داره همزمان با کاوش های دختر ما اتفاقات هیجان انگیز و مفرحی براش اتفاق می افته که خوندنش خالی از لطف نخواهد بود

ژانر : طنز، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۹ دقیقه

مطالعه آنلاین تنها در باغ
نویسنده : هوای تو

تعداد صفحات : 276

ژانر : #ترسناک #طنز

خلاصه رمان :

داستان ما داستان سحر مسرور فرزند هفتم خانواده پر پسر ، این دختر ما رو مظلوم گیر آوردن ، به زور فرستادنش دنبال گنجی که در باغ اجدادیشون در مازندران قرار داره همزمان با کاوش های دختر ما اتفاقات هیجان انگیز و مفرحی براش اتفاق می افته که خوندنش خالی از لطف نخواهد بود

_ بیل بزن مفت خور مگه با تو نیستم

یه نگاه پر از حرص به مردک پررو انداختم . دوباره بیل رو فرو کردم تو زمین و گفتم

_دارم بیل می زنم دیگه

بیل رو از دستم گرفتو نحوه به قول خودش بیل زدن رو بهم نشون داد و دوباره اونو داد به دستم

_به این می گن بیل زدن نه بیل زدن تو که انگار داری زمینو ناز می کنی

کفری شدم و بیلو انداختم زمین

_ اصلا به من چه ، من دیگه کار نمی کنم

یهو یارو یه تیکه چوب برداشت و هجوم اورد سمت من ، منم با دیدن حرکتش پا گذاشتم به فرار... همچنان می دوئیدم که پام فرو رفت تو یه چاله و افتادم ، خواستم پامو در بیارم که صداشو از بالای سرم شنیدم

_حالا برای من قلدری می کنی؟

.........

با ترس از خواب پریدم و با دستم عرق پیشونیمو خشک کردم

_ بسم الله الرحمن الرحیم ، بلا به دور ، منو چه به بیل زدن ، خدایا توبه

از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت در اتاقم ، درو باز کردم و کورمال کورمال رفتم تو اشپزخونه

_دخترای مردم خواب خوشبختی می بینن ، خواب می بینن تو بهشتن ، شوهر ان چنانی دارن .. حالا من چی خواب می بینم ؟ خواب می بینم دارم بیل می زنم اونم با اعمال شاقه

در یخچالو باز کردم و شیشه اب رو برداشتم و سر کشیدم.

دوباره برگشتم به اتاقم و رو تخت دراز کشیدم ، یهو یادم افتاد که من بد شانس اکثر خوابام درست از اب در می یاد ...

_نکنه مثل اوندفعه که خواب دیدم پام شکست و واقعا پام شکست ، این دفعه برم بیل بزنم ؟

خدایا ، شوخی نکن با من که جون ندارم برای بیل زدن ، مرسی از لطفتون

سریع از رو تخت پریدم و کیف پولمو باز کردم و از توش یه اسکناس هزاری در اوردم ، خواستم صدقه کنم و بذارمش کنار که یاد یه جوک افتادم " یارو خواب دید می خواد بمیره ، از روی ترس رفت صدقه بذاره ، اول یه سکه پنج تومنی برداشت اما گفت خوابم خیلی بده یه بارم که شده دستو دلبازی کنم برا همین اسکناس بیست تومنی رو صدقه کرد ... فرداش ماشین زدو یارو مرد ، تو اون دنیا گفت : مگه من صدقه نذاشتم پس چرا مردم ؟ فرشته ها امدن جلوشو گفتن بیست تومنی گوشه نداشت " سریع هزاری رو برگردوندم و یه سکه پونصدی برداشتم و صدقه کردم ، اگه حرف شانس باشه من آخر بدشانسیم ، حت اگه اسکناس گوشه هم داشته باشه بازم خوابم درست از اب در میاد

_خدایا ، این بلا رو از سر من دور کن ،الهی آمین

با خیالی آسوده برگشتم روی تخت و خوابیدم

.............

_سحر ، سحر مگه با تو نیستم ؟ پاشو دیگه

با وضعی آشفته از خواب بیدار شدم و بدون اینکه دستو رومو بشورم با چشمای خمار و بسته خودمو رسوندم به اشپزخونه

_مامان ، مگه من می خوام برم بیرون که صبح خروس خون بیدارم می کنی؟ ای بابا ، چرا اذیت می کنی

بابا _سلام

_ببخشید ، سلام

مامان _سلام ، برو بخواب ، اما بعدا نگی که نگفتی

چه خبره؟ یه چشممو باز کردمو گفتم

_چیو نگم که نگفتم ؟ چی شده ؟

مامان که حالا فهمیده بود کرم تو جونم افتاده خودشو زد به اون راه و یه لقمه درست کرد و داد به بابا ، نمی گن مجرد جلوشون ایستاده ؟ این کارای جلف یعنی چی؟

_تو که خوابت میاد

دستامو بردم سمت موهام وکشیدمشون ، یکی منو تو جنگل می دید فکر می کرد وحشی و دور از تمدن هستم

_غلط کردم خوبه ؟

_خوبه ، بیا صبحانتو بخور می خوایم بریم خونه اقاجون

با ناباوری نگاشون کردم

_این بود حرف مهمت مامان ، خودت که می دونی من جونم در بره هم نمیام اونجا

بابا _ باز شروع نکن سحر

کنارشون پشت میز نشستم و خواستم یه لقمه بردارم که مامان زد رو دستم و چشم غره رفت ، یعنی بدو دستشویی

_خوب راست می گم دیگه ، خوشم نمیاد ، همشم تقصیره اقاجونه ، چرا رفتارش با من خوب نیست ؟ خوبه که منم نوش هستم

_داداشات هم هستن ، دلت براشون تنگ نشده ؟

_نه والا ، هر روز که اینجا تلپن ، جایی برا دل تنگی نمی مونه ، لامصبا دلشون طاقت نمی یاره یه روز دور از ما باشن

مامان کلافه نگاهم کرد

_دلت برای بچه هاشون تنگ نشده

_بازم نه ، مخصوصا اگه اون نازنین چشم سفیدو پیدا کنم یه فصل می زنمش ، ورپریده گوشیمو کوبید به دیوار ال سی دیش سوخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری گوشیم دوباره غمباد گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با صدای بلند گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلا هر غلطی که می خوای بکن ، اه اه اه ، اینم بچه بود قسمت من شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اشپزخونه اومدم بیرون ، می خواستم برم تو دستشویی که گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حیف که حوصله خونه موندنو ندارم ،به خاطر همین اخلاق بد اقاجون شرف داره به بیکار بودن.. جهنم ، میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو دستشویی و درو بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کتابخونه رو محکم بستم و بهش تکیه دادم و بلند شروع به صحبت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خاک بر سر خودم کنن که بازم خر شدم و اومدم اینجا، د اخه دختر ، آبت نبود، نونت نبود اینجا اومدنت برا چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با فشار باز شد و دستگیرش خورد به کمرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا ، یه ذره هم نمی تونم ارامش داشته باشم از دست شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم خودمو چسبوندم به در، در با فشار باز شد و فاطمه اومد تو کتابخونه و خواست ب*غ*لم کنه که مانعش شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _عزیز من ، چرا انقدر زود رنجی؟ قبلنا که اینجوری نبودی ؟ اقاجون که حرف بدی نزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دستمو زدم به کمرم و سرمو مثل زنای سلیطه تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به من میگه بازم تو اومدی؟ اخه من چی باید بگم ؟ خیر سرش پدر بزرگمه ، گفتم این دفعه خانمی میکنم و چیزی نمی گم اما وقتی رو صندلی ب*غ*لیش نشستم بهم میگه چرا کنار من نشستی ، جان فاطمه اگه تو بودی بهت برنمی خورد ؟ مخصوصا اگه جلوی پریماه فیسی ضایعت بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متفکرانه نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _بازم میگم اقاجون حرف بدی نزده اما پریماه رو خوب اومدی ، منم اگه بودم اتیش می گرفتم اما نباید جواب آقاجونو می دادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اتفاقا ج*ی*گ*رم حال اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _پوف اخرش نفهمیدم چرا اقاجون باهات بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم نمی دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قیافه فکورش نگاه کردم ... دستم رو بردم جلو تا بزنم تو شکمش که با جیغ پرید عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _چیکار می کنی دیونه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم برخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی چی؟ همیشه همینجوری شوخی میکردیما ، اگه الان می زدمت اوف می شدی؟با ناراحتی سرمو چرخوندم رفتم کنار قفسه کتابا ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _نارحت شدی سحر ؟ به جون خودم منظوری نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تحویلش نگرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _سحری ، قهر نکن دیگه ، عمه جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من به روح خودم خندیدم که عمه شدم ، اگه می دونستم قراره عمه این وروجکا بشم ، غلط می کردم به دنیا بیام ، فکر کنم بزرگ بشن با کارشون ملت روحمو ابیاری کنن ... تو هم عمه عمه نکن که خر بشو نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتم ایستاد و اروم ب*غ*لم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _حتی اگه عمه نی نی من باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نی نی رو از کجات در اوردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _حالا دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو از دور کمرم برداشتم ، با دهن باز برگشتم به سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خفه شـــو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _بی تربیت نشو دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو که سه هفته پیش عروسیت بود ، چند وقته بارداری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپاش گل انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _2 ماه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عجب مارمولکیه این نوید ، یعنی قبل از عروسی آره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _ای تقریبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گمشو دختره بی حیا ، چقدر شما چشم سفیدین ..... ای جان الان قراره دوباره عمه بشم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا روحمو ببخش و بیامرز ، معلوم نیست بچه اینا چی از آب در بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _دلتم بخواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم ب*غ*لش کردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شوخی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به یه کتاب دربو داغون تو طبقه دوم کتابخونه افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _نه خیرم بچم ناراحت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این کتابو قبلا دیده بودم اما هیچ وقت حوصلش نبود برم بیارمش پایین و نگاش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه ناز بچتو هم می خریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی دلم می خواد ببینم تو اون کتاب چی نوشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچم می گه عمه دوستت دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ب*غ*لم درش اوردم و ادای عوق زدن رو در اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالمو به هم نزن دیگه فاطمه ....اداشو در آوردم ..... بچم میگه عمه دوستت دارم ، جان من خوب تربیتش کن مثل اونا جونور از آب در نیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم کنار قفسه و به کتاب نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا اینجا رو زمین خم شو تا من بیام رو کمرت و اون کتابو بیارم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _دیونه شدی؟ ، می گم خیر سرم بار شیشه دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بار شیشه نداری ، خورده شیشه داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خو برو یکی از اون مبلا رو بیار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می دونی وزنش چقدره ؟ مگه دیونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابو نشونش دادم و خودم رو زمین خم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بدو برو کتابو بیار پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس و لرز کتابو اورد پایین و کنار من رو زمین نشست ، کتابو گذاشت جلوی من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینم کتاب شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه بازش کنم به جلد قدیمی و رنگ و رو رفتش نگاه کردم ، بعد کتابو باز کردم که یه برگه از توش افتاد رو زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابو گذاشتم تو دست فاطمه و برگه رو برداشتم و بازش کردم ، با خوندن اون کاغذ مخم سوت کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مات شدم به کاغذ تو دستم . فاطمه که دید حرف نمی زنم کاغذ واز دستم کشید و گرفت خوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یعنی چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خودت که خوندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد به شونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مسخره بازیه بابا ، تو چرا جدی گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه بدنمو از قفسه کتابا برداشتم و نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به نظرت واقعا مسخره بازیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروشو خاروند ، با چهره ای نا مطمئن نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگه واقعی بود تا حالا کسی خبر دار نمی شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به قفسه تکیه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمی دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس بیا یه کاری کنیم ، من الان می رم نویدو صدا می کنم بیاد ، شاید اون یه چیزی حالیش بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودت خنگی خانم ، در ضمن دلت برای شوهر جانت تنگ شده برای من بهانه در نیار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده از کتابخونه بیرون رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به کاغذ نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادداشت درون کاغذ که ابعادش خیلی بزرگ بود نشون می داد که تو یکی از قطعه زمین های موروثی پدر بزرگ که واقع در شمال یه چیزایی دفن شده ..... به کاغذ نگاه می کردم که در باز شد و نوید و فاطمه همراه با علی اومدن تو کتابخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی اومد جلوم ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زمین بلند شدم و بدون حرف کاغذ گذاشتم توی دستش، اون هم مشغول به خوندن شد ، نوید هم سر کشید و همراه با علی متن رو خوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی با چهره ای جدی که همیشه برام ستودنی بود نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از کجا پیداش کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کتاب اشاره کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از تو اون کتاب ، تا حالا کتاب خوندینش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتاب گرفتو نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی _ دیده بودمش ، اما هیچ وقت نخوندمش ، تو چطور نویدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید _ من هم نخوندمش ، حالا اینو ول کنین ، به نظرتون نوشته ی اون کاغذ راسته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی _این جور که عمر کاغذ نشون می ده باید قدیمی باشه ، راستی جد و آباد ما بزرگ زاده بودن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید _ اینو نمی دونم ، اما من یه چیزایی شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کنجکاوی نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید _ببینین تو این کاغذ نوشته یه گنج یا هر چیز دیگه ای تو یکی از زمینای مورورثی آقاجون دفن شده ، خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه گفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونم براتون بگه ، نوشته بود که تو شهرستان نور که تو استان مازندران هست این گنج دفن شد، خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یه بار که با دوستام رفته بودیم شمال ، یعنی رفته بودیم نور از ساکنین اونجا شنیدم که تو کوههای اونجا پر از گنجه ، خیلی ها شبانه می رن زمینا رو می کنن و فرداش پولدار می شن ، خیلی ها رو پلیس فرستاده زندان و اون اثار باستانی و گنج ها رو به نفع دولت پس گرفته ، پس نود درصد احتمال داره که نوشته های این کاغذ درست باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد یکی از دوستان دوران دانشگاه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فاطمه زینب یکی از بچه های کارشناسی یادته ؟ همونی که بچه نور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه _همون چشم سبزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_افرین ... به علی و نوید نگاه کردم .... یه بار ازش شنیدم که چند تا از بچه های محلشون به خاطر گنجی که پیدا کرده بودن، وقت تقسیم کارشون به زد و خورد می کشه و یکیشون کشته میشه ، پس شاید ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی رفت سمت در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی _ من می رم با بابا صحبت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کسی نفهمه علی ، حتی به پریماه هم نگو ، باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی _اخرش هم دست از خواهر شوهر بازی برنداشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب راست می گم دیگه ، اگه بفهمه همه جا جار می زنه ، در ضمن عمو و عمه هم نفهمن ، قربون داداش گلم .... چشمامو جمع کردم و با صدایی خبیث گفتم : این به گنج خانوادگیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید محکم زد پس گردنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زر زیادی نزن سحر ، جو گرفتت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بگیرمش که از اتاق فرار کرد ، وقتی دیدم دستم بهش نمی رسه بلند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یا میای یا می زنم تو شکم زنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی با تاسف سر تکون داد و از اتاق رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه آروم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی نامردی ، از من سوء استفاده می کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باید حالشو بگیرم ... دوباره بلند گفتم ... چی شد جناب پدر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید درو باز کرد و سرشو اورد داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به جون سحر زدی نزدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به جون نوید راه نداره ، تا سه شمردم باید جلوم ایستاده باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند شمردم ، اون هم سریع اومد کنار فاطمه ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول یکی زدم به شونش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پسره بی شعور داری بابا می شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشش باز شد که ناغافل زدم تو شکمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به خاطر بابا شدنت کتک نزدمت والا حالتو می گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از کتابخونه دویدم بیرون ... برگشتم تو سالن که دیدم ای دل غافل ، عمو وعمه و اهل و عیال به غیر از آقاجون کنار علی نشستن و در مورد کاغذ تو دستش صحبت می کنن ... اون لحظه حاضر بودم با دندونام خرخره علی رو بجوام ، خاک بر سر من که انقدر دل بسته این داداش خنگم هستم ، خیر سرم بهش گفتم کسی متوجه نشه .. چشمای علی به من افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمائید ، خودش اومد ، الان تعریف می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشم غره حسابی براش رفتم و کنار بابا نشستم و تمام ماجرا رو تعریف کردم و در اخر تصمیم حمع بر این شد که سر فرصت بریم زمینو سوراخ سوراخ کنیم تا گنج مذکور رو پیدا کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت شام کنار علی نشستم و اروم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه نگفتم کسی نفهمه ، اخه چرا لو دادی علی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم اروم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به جون سحر تقصر من نبود .. از کتابخونه که اومدم بیرون به بابا گفتم بریم تو حیاط تا بهش بگم ، وقتی داشتم براش ماجرا رو می گفتم یهو امیر بچه عمو بهرام جلومون ظاهر شد ، مثل اینکه فال گوش وایستاده بود ، چند دقیقه بعد عمو هم اومد ، مثل اینکه عمو رو هم خود امیر نامرد خبر کرده بود. دوباره برا اونا هم گفتم ، وقتی برگشتیم تو سالن دیدم که همه دارن چپ چپ نگامون می کنن ، وقتی پرسیدم چی شده ، عمه چشم غره رفتو گفت " دستت درد نکنه داداش ، با همه آره با ما هم آره ؟" .... یه نفس عمیق کشید ... از قرار معلوم اونا هم از پریسا نوه عمه ساره شنیده بودن ، من خنگو بگو که توجهی به این بچه 4 ساله نکردم و تو حیاط جلوش با بابا صحبت کردم ... خلاصه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عجب خر تو خری شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره ، چیزی از گنج برای ما نمی مونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من اون کاغذو پیدا کردم پس بیشتر گنج برا خودمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از شام وقتی تو سالن نشستیم آقاجون شروع به صحبت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهران از فردا باید بری دنبال کارای وقف یکی از زمینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه در سکوت به دهنش نگاه کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می خوام زمینی که تو مازندران دارم رو وقف کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه پرسوز بود که از س*ی*ن*ه همه برخواست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه به بابا نگاه کردیم ، بنده خدا لباش مثل ماهی که از آب دور مونده باز و بسته می شد ، هیچ کس جیک نمی زد ، نمی دم یهو شجاعتم از کجا قلمبه شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما آقاجون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجون با اخم نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی می گی بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی لجم گرفت اما الان وقت دعوا نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه اون زمینو وقف نکنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیز نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا اون وقت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر دهنشو باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب راستش برای اینکه .. اوم ... خب ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی _آقاجون چه اصراریه که اونجا رو وقف کنید ، نمی شه بی خیال شین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درست صحبت کن بچه ، این چه طرز حرف زدن با بزرگترته ؟مهران اینه تربیت بچت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا جون ، داشتم از حرص پرپر می شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا به علی تشر زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان یه لبخند اومد گوشه لب آقاجون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه شرطی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور امیدو خیلی راحت می شد تو چشم همه دید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_ چه شرطی آقاجون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به شرطی که یکی از شماها بره اونجا کار کنه و تا سال دیگه این موقع 20 میلیون از اونجا پول در بیاره ... اون وقت زمینو وقف نمی کنم و تقدیم همون نفر می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با ذوق پریدن هوا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا _چرا که نه ، اصلا من خودم می رم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجون _ نه خیر ، هیچ کدوم از اونایی که تو کارخونه و شرکت کار می کنن نمی تونن برن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توفکر، خب تا اونجایی که می دونم بابا و عمو و عمه تو کارخونه مشغولن ، نوه های پسر و دختر به غیر از من که تازه درسم تموم شده هم یا تو شرکتن یا کارخونه ، فقط می مونه مامان و زن عمو که هر دو معلمن ، اونا هم نمی تونن ... دیگه ... می مونه عمه رخساره که اون هم ایران نیست ، تا وقتی هم درسش تموم نشده بر نمی گرده ... دیگه کی می مونه .... یهو یاد یکی افتادم که باعث خندم شد . با لبخند سرمو بلند کردم که نگاه حاضرین رو به خودم دیدم .. فکر کنم خندم تبدیل به یک سکته ناقص شد .... نه بابا ، مگه میشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس کی بره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجون _ کی بیکاره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با هم گفتن سحر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهن باز نگاشون کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_ آقاجون سحر از کی باید بره سر زمین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جــــان؟ بابا بچتو فروختی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از هر وقت که دلش خواست ، فقط سال دیگه همین موقع با پول اینجا باشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم حرف بزنم که دستم از پشت کشیده شد و منو از خونه برد بیرون ، نگاه کردم که دیدم وحید بی شعور همینجوری منو می کشه ... جلوی در ساختمون ایستادم و دست وحیدو کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چته دیونه ، دستم درد اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحید _ صبر کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم حرف بزنم که برادرا همراه مامان و بابا و عمو و غیره دورمون جمع شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا _ سحر جان نگران نباش ، ما همه جوره حمایتت می کنیم ، اصلا غصه نخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی میگی بابا ؟ می خوای دختر مجردتو بفرستی تو برو بیابون یا چه می دونم جنگل ، نمی گین دزدی ، قاتلی ، راهزنی ، چیزی بیاد سر وقتم؟ از شما بعیده ، من هرگز قبول نمی کنم ، تازشم اگه گنجو پیدا نکنیم چی؟ حالا اگه بخوایم پیداش هم بکنیم ، من که به تنهایی نمی تونم بیل بزنم ، با این همه من نمی رم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو زیر ب*غ*لم جمع کردم و رومو برگردوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان _ ببین عزیزم ، منو که قبول داری ، مگه نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف مامان کور سویی از امید تو قلبم بالا و پایین پرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله که قبول دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان _ ببین عزیزم ، من حق انتخاب رو به تو می دم ، اما اگه تو بری شمال کمک بزرگیه به همه ما ، باشه مادر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشاا.. حق انتخاب ، اینم مامان ما ، داره خرم می کنه ، اصن حرصم از اینه که من این همه داداش دارم ، چرا غیرتشون قلمبه نشده ؟ اگه چیزی باشه که نفعش برا من بود همه صداشون در می اومد نه اینکه بچه های بدی باشن ، برای اینکه می خوان اذیت کردن من خوش بگذرونن ، اما ... 6 تا بچه بودیم ، پنج برادر و یک خواهر که من اخریم ...اول علی 32 ساله زنش هم پریماه هست که چشم دیدنشو ندارم ، بچشون هم نازنین و پدرام / دومی مهرداد30 ساله ، اسم زنش هم لاله البته من همیشه می گفتم چرا به مهرداد ظلم می کنن وزنش لاله خب برن یه زن سالم براش پیدا کنن ...خخخخ، اسم بچشون هم مه*ر*زاد / سومی وحید28ساله چشم آبی خونمون که هنوز نفهمیدم کدوم یکی از جدو آباد ما چشاش این رنگی بود که به وحید رسیده ، اسم زنش مهتاب ، دختر بدی نیست دوقلو دارن که هر دو دخترن به اسم سارا و صبا / چهارمی نوید26 ساله ، زنش فاطمه از دوستای دانشگاهمه که از اون جون جونا بودیم( خودم به هم جوششون دادم ) / پنجمی هم که پوریا 25 سالست ، نامزد داره ، اسم نامزدش هم خدیجه هست ، لامصب خیلی خوشگله ، بعضی موقع ها که بیکار می شم میشینم و به خوشگلیش یه خورده حسودی می کنم البته فقط یه کوچولو و در آخر ششمین بچه یعنی سحر خانم گل و گلاب که من میشم ، فقط موندم مامان چه جونی داشت که این همه زائید ...تازه همه رو هم فرستادن سر خونه و زندگیشون به غیر از من ، البته سن مامان هم زیاد نیست ، 49 سالشه ، بابا هم 52 سالشه ، کلی هم کم سن تر نشون می دن ....یهو نگام به ادمایی که جلوم ایستاده بودن افتاد ، همه چشماشون پر از امید بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه من نمی رم ، والسلام ختم کلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا _ از فردا ماشینتو ازت می گیرم ، حق بیرون رفتن هم نداری ، به اولین خواستگارت هم جواب می دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ جون شوهر ... با لبخند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عالیه ، موافقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایمان _دختره شوهر ندیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ایمان بچه عمو بهرام نگاه کردم و چشم غره رفتم . عمو بهرام 5 تا بچه داره به ترتیب : ( امیر ، ایمان و احمد ، مرضیه و نگین که همه ازدواج کردن ) عمه ساره هم 5 تا بچه داره به ترتیب: ( محسن ، ابراهیم ، محراب ، شهداد ، حمیرا) اینا هم از شانس من ازدواج کردن ، که نشون دهنده اینه که من ترشیده خاندان هستم ... بیچاره من ترشیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که دید من به هیچ صراطی م*س*تقیم نیستم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همه می ریم داخل ، پنج دقیقه وقت داری تا فکر کنی ، یا آینده همه ما ، یا بدبختی خودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا چرا زور می گی ؟ من تنهایی برم چیکار کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفتم که تنهات نمی ذاریم ...با دست به خونه اشاره زد ... بفرمائید تو خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج دقیقه پشت در موندم و با پام سنگ ریزه های تو حیاطو جابجا کردم و بعد با اراده ای قوی رفتمتو خونه و جلوی آقاجون ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقاجون _ خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب به جمالت پدر بزرگ من ، اینم حرف بود که تو زدی؟ اگه خدایی نکرده یکی اونجا بکشتم تو جوابمو می دی؟ نه جان من اصن برات مهمه من بمیرم ؟ حیف گنجم که تو اون زمین خوابیده ، حیف من که نقشه گنج رو به بقیه نشون دادم ، حیف اون زمین که تو دست من نیست ، حیف از این شانس ، هی خدا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه _ ایستاده خوابیدی سحر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به عمه نگاه کردم ، خوبه عروسش نشدم ، اون موقع نمی دونستم چه سلیطه ایه اما الان خودشو نشون داده ، می دونم خدا دوستم داشته که این محسن زپرتی رو شوهرم نکرد ، عمه رو هم مادر شوهرم ، خدا رو شکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند مزخرف بهش زدم و دوباره به آقاجون نگاه کردم ، با اعتماد به نفس بالا و س*ی*ن*ه ای برافراشته گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می تونم باهاتون خصوصی صحبت کنم آقاجون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خورده بقیه رو ضایع کنم به غیر از مامان و بابا و داداشامو عروسا به غیر از پریماه .... با لبخند با آقاجون نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بشین سر جات بچه ، زود نظرتو بگو می خوام برم بخوابم ... یه الف بچه منو به لنگه پا نگه داشته ، ادب هم خوب چیزیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادم خوابید ، خدا ازت بگذره آقاجون که منو جلو ملت ضایع کردی.... برای حفظ آبروم سرمو حتی یک درجه هم نچرخوندم ... خداجون مثل اینکه می خوای فقط من خارو خفیف کنی ، آره ؟ بازم ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه من می رم ، فقط تو این مدت باید کجا زندگی کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو همون رمین ، اونجا چهل هزارمتره (چهار هکتار) که بیست هزار مترش باغ درخت اکالیپتوسه ، اون درختا رو نزدیک به پونزده سال پیش کاشتم تا بزرگ بشن و بعد چوبشو بفروشم ، می تونی از بابات پول قرض کنی و یه خونه کوچیک بسازی و بعد از فروش چوب درختا پولو پس بدی ، در ضمن ، بعد از یک سال تمام فاکتور های خرید و فروش رو برام میاری ، اگه پولی که از اون زمین به دست اوردی کمتر از پولی باشه که برام میاری ، دیگه زمینو نمی دم بهتون، یعنی فاکتور ها نباید دست بخوره ... یه چیز دیگه هم بگم ، می تونین برین دنبال یکی که از باغ نگهبانی کنه ، یه دختر تنهایی نمی تونه بره اونجا .... حالا هم پاشین برین که می خوام برم بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه از خونه آقاجون برگشتیم م*س*تقیم و بدون حرف اومدم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم .. رو تختم دراز کشیدم و به آیندم فکر کردم ، فکر کنم آیندم خیلی مسخرست ، آخه من با لیسانس ریاضی محض باید برم بیل بزنم ؟ ... اخه اینم خواب بود که من دیدم ؟ فکر کنم نباید از خود گذشتگی می کردم ، اما این گنج لعنتی چشمام کور و گوشامو کر کرده .... اخر و عاقبتم چی میشه خدا می دونه .... فکر کنم باید هزاری رو صدقه می کردم ، پونصدی گذاشتم ، نتیجش هم شد این اینده دربو داغون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح که از خواب بیدار شدم نه مامانو دیدم نه بابا رو ، پوریا هم که همیشه خدا نبود ... تا ظهر خودمو با تلویزیون و اینترنت و کتاب مشغول کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر مامان اینا اومدن البته چون قبلش به بابا زنگ زده بودم از بیرون نهار گرفتن . دوباره عصر تنها شدم ، بابا برگشت کارخونه ، مامان هم میگفت امروز تو مدرسه بچه ها خیلی اذیتم کردن برا همین با یکی از دوستام میخوام برم بیرون ، منم که آدم!!! نیستم ، پوریا هم که رفت تو اتاقش خوابیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو سالن جلوی تی وی لم داده بودم و یه فیلم باحال کمدی نگاه می کردم که صدای زنگ تلفن رو شنیدم ، بلند شدم گوشی رو برداشتم و دوباره رو مبل لم دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام سحر جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه هم بیکاره این موقع روز زنگ می زنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام زلیل مرده ، چی شده اینجا زنگ زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه مکث کرد و دوباره ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مزاحمت شدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تو پیش دستی که روی میز روبروم بود یه موز برداشتم و پوست کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو که مزاحم خدایی هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نصف موز رو در یک حمله خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان هست عزیزم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوووو ، تا قبل از اینکه با من اشنا بشی اون همه کج و کوله حرف می زدی ، حالا چرا انقدر لفظ به قلم شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نصف دیگه موز رو هم خوردم و پوستشو انداختم تو پیش دستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبی سحر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گمشو ببینم ، گیرم آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره ساکت شد ، عادتشو می دونستم ، وقتی کم می آورد ساکت می شد تا حرف پیدا کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سحر جان ، مامانت هست یا نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کوفتو سحر ، خیلی چشم سفیدی ، تو هم طرف اونا رو گرفتی ، ازت بدم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مثل اینکه واقعا مزاحم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا نمی دونی مزاحمی؟ نمی دونم داداشم چطور تحملت می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفری شد ، با تشر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به داداشت چه ربطی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دم در اوردی ، به نوید بگم همچین بکوبت به دیوار که با کاردک هم جمع نشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره مات شدم به تی وی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفس عمیقشو شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی چی دختر جون ، درست حرف بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زر زیادی نزن فاطمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تا گیلاس برداشتموانداختم تو دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فاطمه کیه ؟ من کوهسار هستم ، همکار مامانت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن حرفش انقدر هول شدم که تخم گیلاسا پرید تو گلوم ، تماسو قطع کردم ودویدم سمت دستشویی ، تخمای لامصب جونمو گرفته بودن ، بالاخره انقدر سرفه کردم که به جای اینکه تخم ها بیان بالا رفتن پایین ، یعنی قورتشون دادم ... با ناراحتی برگشتم به سالن و نشستم رو مبلم .. چه گندی زدم ، ... لبمو گزیدم .. مامان اگه می فهمید سرمو می برید ... لامصب چقدر صداش شبیه فاطمه بود ... حیف پسرش محمود ، ازش خوشم می اومد اما با گندی که زدم عمرا مامانش منو برا پسرش بگیره ،هی خدا ، دمت گرم ... فکر کنم علت ترشیدگیمو فهمیدم ، انقدر گند زدم هیچ کس جرات نمی کنه بیاد خواستگاریم ... خدایا شکرت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت به باغ روبروم نگاه کردم ، یه باغ با درختای سر به فلک کشیده که حتی اگه با فکو فامیل هم اینجا زندگی می کردیم باز هم می ترسیدم دور تا دورش باغ مرکبات زمین های اطراف بود ، با ماشین تا اولین روستا 10 دقیقه و شهر نور 30 دقیقه فاصله داشت ، تقریبا دو کیلومتر با کوه فاصله داشت اما به دریا نزدیک نبود ، شاید نیم ساعت با دریا فاصله داشت ، آخه شهر لب دریا بود ،با این حال حتی اگه این باغ توی شهر هم بود بازم می ترسیدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مامان و بابا و همه فامیل که برای بازدید از زمین اومده بودن نگاه کردم ، به نظرم که همه تو شوک بودن اما برای اینکه صدای من در نیاد حرف نمی زنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من تو این جهنم زندگی نمی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با کمی شک همچنان که به باغ نگاه می کرد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ظاهرش غلط اندازه ، نترس بابا جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی چیو نترسم ؟ من زهر ترک میشم اینجا ، اگه می خواین جنازمو جمع کنین ، بذارینم و برین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان ساکت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو _ ترس نداره که ، آقاحون گفته می تونی نگهبان هم بیاری ، تازه چند تا سگ هم می خریم ، دلت قرص

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه عمو جون ، دلم شربته ، کپسوله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلا چرا به آقاجون نگفتین اینجا گنج داره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه _خودت که اخلاق بابا رو می دونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو زدم به کمرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_والا من هیچی از اخلاق باباتون نمی دونم ، ماشاا.. انقدر با من خوب برخورد می کنه که اخلاقش هم دستم هست !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جون چه خوب زدم تو پر عمه ، خداییش هر چی که با عمه ساره بدم با عمه رخساره خوبم ، نمی دونم چرا چشم دیدن عمه ساره رو ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر اومد کنارمون ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زنگ زدم برای یکی از دوستام اون شماره یه کارخونه کاغذ سازی رو داد ، چند دقیقه پیش زنگ زدم گفتن فردا میان شروع می کنن، کارشون هم احتمالا تا یه هفته دیگه تموم میشه ، بعدش باید یکی رو بیاریم تا ریشه درختارو در بیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی هم اومد تو جمع ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی _تو این مدت هم باید بنا بیاریم تا یه خونه بسازه ، منم با یکی حرف زدم گفت فردا میاد تا سه هفته دیگه هم کارشو تموم می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی نما و گچ کاری و همه چیز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی _ به من که گفت تمومه ، البته باید بعدش یکی رو بیاریم برا لوله کشی گاز و اب و برق کشی ..... اها فقط گاز رو باید از روستا بکشیم اینجا، اب و برق رو زمین های اطراف دارن که مشکلی نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه حرف من براشون مهم باشه ، این لباس گشاد رو برام دوختن و تنم کردن ، اصن هم به اعتراضم توجه نکردن ، فکرکنم از نسل اونایی هستن که دخترا رو به زور شوهر می دادن ، خوو منو هم به زور شوهر بدین و قال قضیه رو بکنین ... والا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مدرک لیسانسم که قاب گرفته بودم و به دیوار جلوی تختم نصب کرده بودم نگاه کردم ، والا با این وضع جامعه ملت روشون نمیشه مدرک دکتری رو هم بزنن به دیوار اما چه میشه کرد من کلا ادم پررو و بی حیایی هستم ، از من هیچ کاری بعید نیست ، تازه بعضی موقع ها که دوستام یا بچه های فامیل می اومدن تو اتاقم اول یه خاک بر سر بهم می گفتن ، نه به خاطر اینکه مدرکمو قاب کردم و زدم به دیوار ، به این علت که معدل لیسناسم 13.32 ، یعنی به من می گن الهه پررویی. به چند هفته ای هم که از بازدیدم از باغ گذشته فکر کردم ، همه کمر همتو بستن و سریع اون زمینو با خاک یکسان کردن ، خونه ساختن ، مایحتاج زندگی منو آماده کردن و فکر کنم جهازم رو هم بردن ، عجب آدمایی هستن ، از فردا هم من باید برم نور ، هیچ کس هم با من نمیاد ، چون فردا شنبست و همه می رن سر کار به قول آقاجون همه باید برن کار کنن و با عرق خودشون نون بخورن ، پس بر اساس حرف آقاجون نونو باید بزنن تو عرق و بعد بخورن ... اه اه اه ، حالم بهم خورد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این چند هفته اصن نرفتم به اون باغ ، از همین الان غصم گرفته که یکسال اینده رو چجوری اونجا سپری کنم ، البته به لطف مهندس کامپیوترمون اقا پوریا ، یه خط اینترنت پر سرعت رو هم برامون کشیدن ، گفتم پوریا یاد سن و سالش افتادم ، داداش اخری 25 سالشه ، اونوقت 1 سال هم هست که نامزد داره اما من با 23 سال سن هنوز شوهر نکردم ... هی خدا ، این داداشا حق منو خوردن ، نه اینکه عقده شوهر داشته باشمــــا ، نــــه ؛ به خاطر اینکه این پریماه ورپریده هر دفعه به من تیکه می ندازه که چرا شوهر نکردم ، نه اینکه سقف آسمون باز شدو علی ما تلوپی افتاد ب*غ*لش و خانم تو سن 20 سالگی ازدواج کردن ، برا اینه که هی تیکه می ندازه که سنم رفته بالا، منم برا همینه که دعای شوهر می کنم ، وگرنه من که قصد دیگه ای ندارم جون پریماه ....گفتم به جون پریماه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم ... ساعت 8 صبح بود و قرار بود ساعت 10 راه بیافتم ، تمام وسایلی که تو این یک سال ممکنه لازمم بشه رو تو این چند روز جمع کردم و تو پژو پارس خوشگلم ریختم ، دیشب هم با خانواده گرامی خداحافظی گردم اما مطمئنم که الان مامان و بابا تو اشپزخونه منتظرمن ، خیر سرم تک دخترما .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی از تخت جدا شدم و رفتم دست شویی ، بعد هم سریع اومدم بیرون ... در کمد لباسامو باز کردم ، تقریبا دو سوم لباسامو جمع کرده بودم تا با خودم ببرم ، بین لباسای مونده یه مانتوی نخی صورتی چرک که چپ و راستی بسته می شد و برای اردیبهشت عالی بود رو برداشتم ، بعد یه جین آبی آسمونی گشاد کشیدم بیرون با یه شال ابرنگی ابی و سفید . مانتو شلوارم رو پوشیدم و جلوی آینه ایستادم ، یه خورده کرم ضد افتاب به پوست گندمی مایل به روشنم که کمی کک و مک داشت زدم ، ریملو به مژه های معمولیم کشیدم و با بدبختی و هزار بار بالا و پایین کردن فرچه کمی حالتشون دادم ، به لبهام که رژ همرنگ لبم زدم یعنی چیزی بین صورتی و قرمز البته خیلی کم رنگ یه جورایی بی رنگ و رو . یادمه 10 یا 15 سال پیش که لبای باریک مد بود دوستام که لباشون باریک بود برام کلاس می ذاشتن آخه لبای من کمی درشت بود ، حالا من وقتی می بینمشون براشون قر میام ، خدا رو شکر که در همیشه رو یه پاشنه نمی چرخه ... شیطون دوباره اغفالم کرد و خط چشم باریک مشکی پشت چشمم کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند وقت پیش کرم افتاد تو جونم و رفتم ارایشگاه و موهامو بیخ تا بیخ زدم ، میشه گفت مردونه ، اما وقتی خواستم از ارایشگاه بیام بیرون دیدم که ای دل غافل دیگه نمی تونم گیره بزنم به موهام و پشت سرم تخت شده اما من برای هر مشکل یه راه حلی دارم ..... با کش باریک پشت موهام رو که به اندازه موی نوزاد بود بستم ، بعد هم گیره مو پوفی رو( البته به قول برادرزادم نازنین ) روی کش مو زدم و پشت سرم قنبل کردم ، در آخر شال رو روی سرم انداختم و مثل یه دختر همه چی تموم کاملا موهامو پوشوندم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفشای تخت سفید رو هم برداشتم ، همیشه دلم می خواست کفش پاشنه بلند بپوشم اما حیف که با قد 176 مخصوصا اگه دختر باشی همه صدات میکنن نردبون ، قد رشیدمو هم مدیون مامان بابا هستم ، قد مامان 170 و بابا 190 هست ، داداشا هم که همه بالای 190 هستن . فقط وقتی با این قد بلندم بیرون می رم کیف می کنم که همراه خانواده باشم ، میشیم یه اکیپ قد بلند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیف و عینکمو برداشتم و از اتاقم اومدم بیرون که در کمال تعجبم همه اعضای خانوادم رو تو سالن دیدم ، چه غلطا ، خانواده من برام دل سوزوندن ... مامان سفره صبحانه رو برخلاف همیشه رو زمین انداخت ، همه با خنده صبحانه خوردیم ... اخرای صبحانه بود که صدای ایفون بلند شد ...مامان جواب داد و بابا رو صدا کرد و با هم پچ پچ کردن . از کنار سفره بلند شدم رفتم کنارشون اما از پنجره چشمم به مباشر آقاجون افتاد . بدون توجه به مامان اینا رفتم تو حیاط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام آقای باهر ، صبحتون بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام دخترم ، صبح شمام به خیر ، خانواده خوبن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام دارن خدمتتون ، چه خبر از اینورا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهر یه مرد 40 ساله بود که حدد 15 ساله که یه جورایی کارای اقاجون رو می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_والا راستش ، به دستور پدر بزرگتون ماشین شما رو آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ماشین من که اینجاست ، کدوم ماشینو می گین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دم در پارک کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه با آقای باهر از خونه رفتم بیرون اما هر چی چشم انداختم ماشینی در شان و شخصیت خودم پیدا نکردم ، مثلا بی ام و یا بنز، اگه اینا نبود پورشه ... والا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کوچه فقط دو تا پراید و یه 206 و یه پیکان باری بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس ماشینم کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کنارتونه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و به جلوی پیکان باری تکیه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس چرا نمی بینمش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به س*ی*ن*ه جلوم ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون بهش تکیه دادین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیمو از پیکان باری مذکور برداشتم و با بهت نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع چرخیدم تا برگردم تو خونه که دیدم بابا اینا اومدن تو کوچه ، بابا با لبخد نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقاجونه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان دقیقا من باید چی کار کنم با این ماشین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهر _ کار خاصی که نمی کنین ، فقط باید باهاش برین شمال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جمع جدا شدم و رفتم یه گوشه ، به بابا هم اشاره زدم که بیاد پیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز چی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا ، به خدا دیگه خیلی مسخره بازی شده ، به زور راضیم کردین که تک و تنها برم اونجا ، اما دیگه عمرا قبول کنم با این ماشین برم ، پیکــان هم شد ماشین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید و فاطمه هم اومدن کنارمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید _کجاش بده ؟ خودروی ملیه ، اخر افتخاره ، از اون ماشین فرانسویت که بهتره غرب زده بدبخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه زد به شونه نوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لوس نشو دیگه ، خب حق داره بنده خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به هر حال ، شما که می دونید من یک کلامم، پس اصرار نکنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابای بیچاره که از دستم کلافه شده بود رفت و با باهر صحبت کرد و به من هم اشاره زد برم کنارشون ، من هم رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهر _ پدربزرگتون گفتن که من شاهد این باشم که شما ماشینو بردین ، وگرنه می زنه زیر قرارشون ، با عرض شرمندگی مامور هستم و معذور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامرد فهمیده بود که شاید سرشو کلاه بذاریمو و پیکان رو بذاریم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بیچاره ها به بابا نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما ، بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سحر جان ، تو که همه کارا رو قبول کردی ، این هم روش ، دل باباتو شاد کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو کشید به ریش نداشتش و سرشو تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ضایع بود که بابا خواهش کنه و من قبول نکنم ، اما پرستیژ خودم چی ؟ با این تیپ برم پشت فرمون پیکان؟ خدایا ، اگه آزمون الهیه خیلی سخته !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه ، اما من با ماشین خودم میرم ، یکی دیگه این ماشینو تا اونجا بیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریماه _ وا سحر جـــون ، مگه مسخره بازیه؟ ، خب خودت بشین تو ماشین دیگه ، چه کلاسی هم می ذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایکبیری، ازت بدم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقای باهر سوئیچ این رخشو لطف می کنین ؟ راستی پریماه جون ، تو هم زحمت بکش و وسایل منو به این ماشین منتقل کن عزیــزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند مسخره هم انداختم تنگش که تا فیها خالدون پریماه خانوم سوخت ...تا تو باشی که با من در نیفتی .برای اینکه ضایع نشه بدون کمک کسی تمام وسائل منو گذاشت تو پیکان ، من هم با لبخندی خبیث نگاش می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت رفتن بود ، تو چشمای مامان اشک جمع شده بود ، بابا هم به نظرم کمی نگران بود اما بدون حرف اضافه با من خداحافظی کردن ، سوار رخش ( پیکان باری ) شدم، می خواستم راه بیافتم که ساسانو دیدم که داره با جنسیس خوشکلش از کنارم رد می شه ، خواستم رومو برگردونم که لامصب در یک حرکت چشمش به من افتاد ، چهرش پر شده از خنده ، بی ابرو شدم رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فاطمه اشاره زدم بیاد کنارم ، اومد کنار پنجره ماشین ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیه عزیزم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ساسانو دیدی؟ بی ابرو شدم تو این محل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره ، چه خنده ای هم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من بدبخت ، ذره ذره آبرومو با عرق جبین جمع کردم ، بی ابرو شدم رفت ، نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره ، اما یادت باشه که خیلی اذیتش کردی ، حالا هم برو که دیرت می شه ، خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو از پنجره آورد تو و لپم رو ب*و*سید ، منم صورتشو ب*و*سیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خداحافظ ، مراقب مامان و بابا و بچه ها باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نگران نباش ، به خودت سخت نگیر ، خوش بگذرون ، مراقب خودت باش ، زنگ بزن ، خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نفس بکشی بد نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو براش تکون دادم و راه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان از اون دختربازای عالمه ، یعنی امروز با این فردا با اون یکیه ، یه بار که منو فاطمه رفته بودیم مرکز خرید اونو با دوست دختر جدیدش دیدیم ، وقتی از کنارش رد می شدیم به فاطمه اشاره زدم که می خوام حالشو بگیرم .... وقتی به ما رسیدن من برای ساسان زیر پا گرفتم که چون دختره ازش آوزیون بود هر دو با هم پرت شدن رو زمین ، وای وای وای ، می خواست خرخره منو بجوئه ، هیچی دیگه عذر خواهی کردم که ندیدمت و این حرفا ، اما وقتی ازشون جدا شدیم دلمونو گرفتیم می خندیدیم ... بیچاره ها جلوی مردم سوسک شدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسم رو دادم به رانندگی با رخشم ، لامصب خیلی بد دست بود ، داشتم می پیچیدم از کوچه رد بشم که یه جنسیس به من زدیک شد ، ساسانو دیدم ، نامرد منتظرم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ روت میشه با این لگنت بیای تو محله های های کلاس؟ گدائی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم که منو می شناسه ، می خواست حالمو بگیره ، هر چی به خودم فشار آوردم که جوابشو بدم اما هیچی به ذهنم نیومد و جلوش ضایع شدم ، اون هم خندید و دوباره گفت گدا ، پاشو گذاشت رو گاز و رفت. کلا من آدم غایب جوابیم ، همیشه جواب حرفایی رو که این موقع ها باید بدم رو سه هفته بعد وقتی که می رم حموم یادم میاد !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای نهار ماشینو تو یه فضای سبز پارک کردم ، شانس آوردم مامان نهار و شامم رو گذاشته وگرنه من روی اینو ندارم که با رخش برم یه رستوران درست و حسابی ،تو همین سه ساعت هم که تو راه بودم از کامیون و سواری تا مورچه و خر و الاغ برام بوق زدن و مسخرم کردن ، فکر کنم پیاده رفتن شرف داشت به این که با رخش بیام شمال . خدا بگم آقاجونو چیکار کنه که هر چی می کشم از اون می کشم . هیچ وقت مثل بچه آدم با من برخورد نکردی ، حداقل الان اذیتم نمی کردی مرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سبد غذا و زیرانداز رو گذاشتم رو سبزه ها و با فاصله از رخش نشستم ، حداقل غذا درست و حسابی از گلوم بره پایین ، من می دونم این ملت منتظرن تا یه سوژه ای برای خنده پیدا کنن ، مخصوصا یه دختر تنها با پیکان که آخر سوژست ...چند دقیقه بعد یه مگان کنار رخشم متوقف شد و یه خانواده از اون پیاده شدن وهمون نزدیکیا شروع کردن به خوردن نهار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه حالی می ده بشینی تو فضای سبز و تو چین بخوری ، آی کیف می ده ... داشتم غذامو می خوردم که یه اسپورتیج کنار رخشم نگهداشت و دو تا پسر و یک دختر پیاده شدند . چشمامو از رخش برنداشتم ، می ترسیدم یه موقع عروسکمو !! بدزدند . پسری که راننده بود سرشو از شیشه ماشینم برد داخل ... اه یادم رفت شیشه رو بکشم بالا ... پسر دومی و دختره هم به یه زبونی که حالیم نمی شد با هم حرف می زدن و از فضا عکس می گرفتن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر اولیه اومد نزدیک ما گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این ماشین کیه ؟ هم درش بازه و هم سوئیچ رو تو ماشین گذاشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه بهش یه قاشق پر از غذا رو گذاشتم تو دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانم شما نمی دونی صاحبش کیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو انداختم بالا و دوباره یه قاشق دیگه رو بردم تو دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نکنه برا شماست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن حرفش هول شدم و لقمه پرید تو گلوم ، حالا از چشمام شر و شر اشک می اومد ، با یه دست محکم می زدم به قفسه سینم ، با اون یکی دست هم دنبال اب می گشتم اما این آب گور به گور شده پیدا نمی شد که . دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتم خفه می شدم که دستی با لیوان آب جلوم نمایان شد . سریع لیوانو گرفتم و خوردم ، بعد از چند دقیقه غذای ذلیل شده از گلوم پایین رفت ، کی گفته خورده ته چین تو فضای آزاد و پر از سبزه لذت بخشه؟ کوفته کوفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبین خانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند کردم و به پسره نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه شما اجازه بدین بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش رفت تو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه ربطی به من داره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدمو دستامو زدم به کمرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به من می خوره ماشینم رخ... پیکان باری باشه ؟ شما پیش خودتون چه فکری کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    ۲۸ ساله 00

    دوست دارم این رمانو شخصیت سحر یجورایی عین خودمه ☺️♥️

    ۵ ماه پیش
  • SAzde

    ۱۳ ساله 00

    ترسناک نبود ولی قشنگ بود فقط از شخصیت فیل افکن حرصم گرفت هی میومد سیر میخواست در کل داستان جالبی بودفقط من هرچی تصور میکردم سخر پنچ تا برادر محمد 5تاخواهر و هر کدوم زن و شوهر و یه عالمه بچه هنگ میکردم

    ۵ ماه پیش
  • .....

    00

    این خیلی خوب بود لطفا فیلمش رو هم بسازید

    ۸ ماه پیش
  • آیناز

    10

    هعییییی این العان کجاش ترسناکِ هوفف دوستان یه رمان ترسناک معارفی کنید.

    ۱ سال پیش
  • ....

    ۱۷ ساله 00

    ویلای وحشت خیلی خوبه

    ۹ ماه پیش
  • این رمان خیلی عالیه

    00

    این رمان کاملش عالیه من نمیدونم غیر از این ماجرا ها مثلا فصل های دیگه ای هم داره غیر از ازدواج ودزد و جن چیز های دیگری نمیدونم هست یا ن ولی زودتر بسازید لطفا من عاشقشم خیلی خوب بود یا تشکر از نویسنده

    ۹ ماه پیش
  • ....

    00

    خوب بود ولی ترسناک نبود

    ۹ ماه پیش
  • م

    10

    چون مذهبی بودوکلیشه ای نبود دوست داشتم،کمی عاشقانه،کمی طنز وکمی ترسناک ،میتونست پخته تر وبهتر باشه

    ۱ سال پیش
  • م

    00

    خوب بود

    ۱ سال پیش
  • سحر

    ۳۰ ساله 10

    خوب بود ولی اصلا ترسناک نبود بازهم ممنون

    ۱ سال پیش
  • پروانه سلیمانی

    ۲۰ ساله 01

    میگم چرا بخش نویسنده سو کار نمیکنه پس شما ها چطور رمانتونو تو برنامه قرار دادین

    ۱ سال پیش
  • پروانه سلیمانی

    ۲۰ ساله 00

    سلام به همه رمانی ها، میشه یکی بهم بگه که من رمانم رو از چه طریقی انلاین بزارم تو برنامخ لطفااااااااااااااا

    ۱ سال پیش
  • Parvanehsi

    ۲۰ ساله 00

    سلام من هنوز داستانتو نخوندم تازه برنامه رو نصب کردم ومیخوام این داستانو بخونم لطفا میشه بگید که رمان شما چطور تو این برنامه قرار گرفت منم یه رمان دارم میخوام بزارمش اینجا. میشه کمکم کنید

    ۱ سال پیش
  • ریحانه

    11

    افتضاح بود اخه کجای این ترسناک بود که زدید تو لیست ترسناک ها

    ۱ سال پیش
  • .

    01

    چرا من نفهمیدم چیشد؟😐 مگه بابا بزرگه خودش سحرو مجبور نکرد؟😐 یکی ک فهمید ب منم بگه چیشد اخرش😐

    ۳ سال پیش
  • Masoume

    10

    بابابزرگه از گنج خبر داشت ، میخواست ببینه بچه هاش در مواجه با این موضوع چجوری رفتار میکنن . وقتی هم دید که سحر گنج رو به دولت تحویل داده به بقیه گفت گنج وجود نداره که سحر رو مواخذه نکنن .

    ۱ سال پیش
  • فریبا

    ۵۹ ساله 00

    سلام تبریک میگم طنزظریف وزیبایی اشت.موفق باشید

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.