رمان شاهزاده های کاغذی به قلم مریم سادات حسینی
اتفاقات این داستان خیلی به سرعت پیش نمیرن و برای افرادی که دنبال رمان های کوتاه و متنهای مختصر هستند چنین داستانی شاید جالب نباشه … یکی از ژانر های رمان طنز هست اما این داستان فراز و نشیبهای خودشو داره و نمیشد که کلاً طنز بنویسمش پس برای اتفاقات جالب رمان کمی صبور باشید … به مرور زمان داستان پخته تر و جذاب تر میشه. این رمان در سه فصل نوشته شده و هر فصل اتفاقات هیجان انگیز و غیرقابل پیشبینی زیادی داره و فصل اول در واقع پایه ی اتفاقاتی هست که قراره درادامه ی داستان بیفته …
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۹ دقیقه
اتفاقات این داستان خیلی به سرعت پیش نمیرن و برای افرادی که دنبال رمان های کوتاه و متنهای مختصر هستند چنین داستانی شاید جالب نباشه … یکی از ژانر های رمان طنز هست اما این داستان فراز و نشیبهای خودشو داره و نمیشد که کلاً طنز بنویسمش پس برای اتفاقات جالب رمان کمی صبور باشید … به مرور زمان داستان پخته تر و جذاب تر میشه.
این رمان در سه فصل نوشته شده و هر فصل اتفاقات هیجان انگیز و غیرقابل پیشبینی زیادی داره و فصل اول در واقع پایه ی اتفاقاتی هست که قراره درادامه ی داستان بیفته …
امیدوارم با نظراتتون از این رمان استقبال کنید تا فصلهای بعد در سایت گذاشته بشن ...
اینو هم باید بگم که اول داستان شاید اونطور که دوست دارین جالب نباشه ولی اینو همه خوب میدونید که همه ی ماجراهای هیجان انگیز یک شروع آروم داره و مطمئن باشید که از خوندن ادامه ی این رمان پشیمون نمیشید ...
این اولین رمان من هست که توی سایت میذارم پس اگه اشکالی داره ازتون عذرمیخوام ...
* از همتون ممنونم که این رمانو انتخاب کردید *
* امیدوارم از خوندنش لذت ببرید *
شاید تا به حال داستان های عاشقانه ی بسیاری خوانده باشی ... روایت لیلی و مجنون های
روزگار و حکایت ازدواجهای اجباری که به عشق ختم میشود ... داستان سیندرلا هایی که
شاهزاده های بلورین را اسیر عشق خود میکنند و قصه ی نفرتهایی که به عشق بدل میشود ...
اما داستان من ! حکایت زندگی پر فراز و نشیب من شبیه به هیچ کدام از اینها نیست ...
گویا تقدیر تمام پیچ و خم های زمانه را در مسیر من قرار داده ...
شاهزاده های کاغذی روایت ارباب زاده هاییست که برق لباسهایشان تا صدهاکیلومتر چشم
را میزند ... قصه ی کاخ های باشکوهیست که حسرت یک روزپادشاهی در آن را هزاران
نفر بر دل دارند ...
شاهزاده های کاغذی فقط یک افسانه نیست ... حکایت زندگی انسانهاییست که پوسته ی
طلاییشان اسباب فریب منو توست ... بچه هایی که متولد میشوند که تکیه بر تخت های
اجدادیشان حکومت کنند ... آنها که سفره های رنگینشان دست نخورده باقی میماند و به
روی من و تو پوزخند میزند ...
و من و تو ... ما همان هایی هستیم که گوشه ای مینشینیم و به سرنوشت لعنت میفرستیم
...
نگاهشان میکنیم و تنها چیزی که چشمهایمان فریاد میزند کوهی از حسرت است ...
و من و تو و تمام نگاه های حسرت آمیزی که به آنها خیره شده ... احمق هایی هستیم که
اسیر چشمهایمان شده ایم ...
♥♥ In the name of love ♥♥
& Piper princes &
سپتامبر 219
تنها و بی هدف در خیابان های سرد پاریس قدم میزنم .نمیدانم مقصدم کجاست ... اسمان شهر
مثل همیشه خاکستریست و آماده ی گریستن ...
انگار همه ی غم های دنیا در آسمان این شهر شیشه ای تلنبار شده !
غرق در افکارم مانند دیوانه ها به این سو وآن سو تلو تلو میخورم... شلاق بی امان باد
گونه هایم راکبود کرده وبغض بزرگی برگلویم چنگ میزند ...پاییز است و سوز هوا مردم
را وادار کرده که در پالتوهای گرمشان فرو بروند ولی چرا من سرمایی را حس نمیکنم ؟
یادش به خیر قبلاً عاشق تماشای طبیعت پرستیدنی پاییز بودم ...ولی حالا دیگر از تمام
عاشقانه های دنیا دل بریده ام ...
موهای پریشانم برروی شانه هایم رها شده اند و لبهای سفید و صورت رنگ پریده ام
درماندگی ام را فریاد میزند .... مردم عجیب نگاهم میکنند ولی مگرمهم است ؟!
صدای غرش آسمان پرده ی سیاه افکارم را قیچی میزند ...چشم هایم لبریز میشوند ...او
عاشق باران بود ....قطرات سرد باران که بر گونه هایم میلغزند بغض سنگینم رامیشکند
واشکهای پر از اندوهم بدون مجال به یکدیگر صورتم راخیس میکنند ...باران شدید تر شده
و صدای حق حق غمگینم در ترانه ی بی نظیرش گم میشود ...
مردم با شتاب در خیابان میدوند که به جایی پناه برند...لباسهایم خیس شده وبه تنم چسبیده اند
..اما مگر این چیز ها برای یک بازنده اهمیتی دارد؟!
تلخی کلمه بازنده تا عمق وجودم نفوذ میکند و پرده ی نازک فراموشی را با شدت از صحنه
ی خاطرات کنار میکشد ...اتفاقات گذشته بی وقفه در ذهنم چرخ میخورند وزمزمه ها در
سرم واضح تر میشوند ...
چهره ی مرد نفرت انگیز کابوسهایم جلوی چشمانم به نمایش در می آید ...چشم های
بی احساسش راکه سردیش همیشه ترس را در وجودم میریزد ...حرف هایش راکه جز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمزمه ای از آنها در ذهنم باقی نمانده ...نگاهم را که روی کلت طلایی رنگش ثابت مانده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..صدای شلیکی که در سرم منعکس میشود ...نگاه ناباور و شکسته ام به جسمی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرروی زمین سقوط میکند ...نه ..نه نمی خواهم به یاد بیاورم .. نه ..نه خواهش میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را از درد هجوم بی امان خاطرات دیوانه وار در دست میگیرم و بلند تر زجه میزنم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدانم چه میشود فقط صدای بوق بلند کامیونی که باسرعت به سمتم می آید بر زمزمه های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسناک خاطراتم غلبه میکند ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایم بی حس میشوند واز روی صورتم پایین می آیند وچشمان غمبارم به روبه رو خیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشوند ...پاهایم قصد حرکت ندارند ...انگار همه ی وجودم فرا رسیدن الهه ی مرگ را تمنا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکند ... به ثانیه نمیکشد که صدای بوق بلند ماشین در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندمتری ام گوشم را پرمیکند ... دستان قدرتمندی دور شانه های بی حسم حلقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشوند و مرا با شتاب کنار میکشند و لحظه ای بعد من میمانم و صدای کامیونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه نامفهوم تر میشود و جز گل های روی لباسم اثری از گذرش باقی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمانده ...من میمانم و آغوش گرم ناجیم که تن سرد وبی روحم از حرارت حامیانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاش گرم میشود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه ام ازشدت شوک بند آمده ...بوی عطرآشنای فرانسوی مشامم را پر کرده و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادارهایم را به کار انداخته است ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین عطر تلخ از هر رایحه ای برای من خاص تر است ...من ماه هاست که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین عطر بی نظیر دلتنگیهایم را خفه کرده ام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردن خشک شده ام را آرام بالا می آورم وچشم های بهت زده ام در زیبا ترین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دنیا قفل می شود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ضعیفی از ته گلویم شنیده می شود ...یا مسیح ...ای..این ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکهایی که از چشم های ستودنی اش پایین می آیند قلب شکسته ام را به درد می آورد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بم و مردانه اش که در گوشم میپیچد باورم میکند که خواب نیستم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیلار ...باورم نمیشه ...این ...این یه خوابه مگه نه ؟!!.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب های سردم را مانند ماهی باز و بسته میکنم اما صدایی از گلویم خارج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیشود ...اشکهایم با شدت بر گونه های زرد و استخوانی ام فرود می آیند ...جسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنحیفم را در آغوش میفشارد و سر برشانه های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته ام میگذارد ...صدای حق حق مردانه اش وجودم را در هم میشکند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بگو که این یه خوابه ... چه بلایی سرت اوردن آیلار ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتوانم چیزی به زبان بیاورم فقط دستانم را بالا می آورم و به دور گردنش حلقه میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومانند کودک بی پناهی حق میزنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر آن لحظه خودم هم نمیدانم چه بلایی به سرم آمده ...نمیدانم ازکجای داستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کنم ... نمیدانم این داستان چگونه آغاز شد فقط میدانم که خیلی دلتنگم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای گذشته های پوشالی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآگوست2018
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد خانه میشوم و در ورودی را آهسته میبندم ... مانتوی خاکی و کثیفم را در می آورم و روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاناپه ای که در نزدیکی ام قرار دارد پرت میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره ی نگران مادرم بلافاصله در نزدیکی ام نمایان میشود ... چشمانم را با کلافگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی هم میفشارم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشمارم « یک ... دو ... سه »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« تا این وقت شب کجا بودی ؟؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی میکشم و نگاهم را به چشمانش سوق میدهم .... رگه های سرخ شده نشان از این دارد که شب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطولانی درپیش دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم را ازبین لبهای خشک شده ام بیرون میدهم و بیجان میگویم :« باید جواب پس بدم ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« تا وقتی که توی این خونه زندگی میکنی ، آره ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی میزنم وبا بلند شدن از روی مبل خشک و سلطنتی پاهای خسته ام را روی پارکت هایی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخلاف رنگ گرمشان سرما را به پوستم تزریق میکنند میکشم و به سمت اتاق میروم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه سکوت برفضا حاکم میشود و بعد صدای قدمهایش که در تعقیبم برداشته میشوند به گوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیرسد :« هی !... مگه باتو نیستم ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت کمد لباسهایم میروم و در بزرگش را باز میکنم ... ساک کوچکی برمیدارم و به سرعت چند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست لباس در آن میچپانم ... حتی نمیدانم که چه چیزی برداشته ام .... در آن شرایط هیچ چیز برایم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهم نیست ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به سوالات پی در پی و لحن پر از خشم او لپتابم را در کیفش میگذارم و با وسایل محدودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه به همراه دارم از اتاق خارج میشوم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلم را در دست آزادم میگیرم و به لیست مخاطبین میروم .... بدون تردید اولین شماره را لمس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنم و تماس را برقرار میکنم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« داری به کی زنگ میزنی ؟! ... این اداها دیگه چیه ؟! این وقت شب کجا میخوای بری ؟! باتو ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را با کلافگی در کاسه میچرخانم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « الو ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن صدای خوابالود فرد پشت خط موج ضعیفی از شادی از دلم رد میشود ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشادی از اینکه کسانی را دارم که همیشه حمایتم کنند ... از اینکه بازی سخت روزگار هنوز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتوانسته انها را از من بگیرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « الو ؟! ... پوف ... مردمم آزار دارنا .... آخه وقت مزاحم شدنه ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن حرف فرد پشت خط لبم را میگزم : « الو آرمین .. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم را قطع میکند : « تویی آیلار ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون مجال دادن به من با استرس ادامه میدهد « چرا هیچی نمیگی ؟ چیزی شده ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« ببخش این وقت شب زنگ زدم ... تهرانی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« آره.... چطور ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« میشه بیای دنبالم ؟!..... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکث میکند ... میدانم که مثل همیشه همه چیز را از لحنم خوانده ... البته این بحث های مزخرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای او هم دیگر عادی شده ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن جدی میگوید : « باشه ... تا ده دقیقه ی دیگه اونجام ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بوق متمدد مرا به خودم می آورد .... از آرمین ممنونم که سوال پیچم نکرد ... اگر چه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانم این وضعیت فعلی است و مراسم نصیحت های پدربزرگانه اش در راه است ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« به کی زنگ زدی ؟! حق نداری پاتو از خونه بزاری بیرون ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهایم را به هم میفشارم تا حرفی نزنم ..... نه اینکه از جواب دادن هراسی داشته باشم ... فقط بدجور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته ام و حوصله ی بحث و جدل های بی نتیجه را ندارم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ من نمیدونم چیکار کردم که دوساله واسه تو از عالم غریبه تر شدم ... تاکی میخوای به این وضع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه بدی ؟! میخوای شکستنمو ببینی ؟! برات کافیه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکهایم را روی هم میفشارم ... اینقدر محکم دستانم را مشت کرده ام که بریده شدن پوست دستم را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر فشار ناخن هایم به خوبی حس میکنم ... با شنیدن صدای کوبیده شدن در ورودی چشمانم باز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشود و به سرعت از جایم بلند میشوم ... سرم از فشار افکاری که به یکباره به مغزم هجوم آورده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاند تیر میکشد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت باغ میروم تا شاید کمی با قدم زدن ذهن اشفته ام ارام گیرد .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.....................................................................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر تاریکی شب که با نور بینظیر مهتاب مزین شده روی سنگ فرش باغ قدم میزنم و در سکوت مطلق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته های تلخ و شیرین را در سرم مرور میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرجوع به دفتر خاطراتم جز سوزش چشمانم چیزی نسیبم نمیکند ولی نمیدانم چرا اینقدر مسرانه به ورق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدن ادامه میدهم ... انگار به امید یافتن جمله های روشن و خاطرات زیبای قدیمی در مرداب بی پایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سرد اندیشه هایم محتاجانه دست و پا میزنم .... اگر چه که میدانم به زودی باید پایانی تلخ و تراژدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا با غرق شدن در این خاکستری بی پایان برای خود رقم بزنم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قرار گرفتن دستی روی شانه ام افکارم کنار میروند و با وحشت به عقب برمیگردم .... با دیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین که در نزدیکی ام ایستاده دهانم را باز میکنم غرغر کنم که با دیدن ماگ بزرگی که در دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارد دهانم خود به خود بسته میشود و آب دهانم را قورت میدهم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خیره ام را که میبیند خنده اش میگیرد : هی ...اینطوری نگاه نکن دهنیه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهایم را آویزان میکنم : شعور نداری که ... من مهمونم تو کوفت میکنی ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهمون ؟ کسی که از 365 روز سال 366 روزشواینجاست مهمون نیست که ... صاحبخونست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حیف حوصله ندارم وگرنه آسفالتت میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند ماگ را به سمتم میگیرد : واسه تو درست کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماگ را از دستش میگیرم و جرعه ای از مایع گرم و خوش طعم درونش را مینوشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر طعم خوبش لبخند میزنم اما خاطرات بیرحمانه به ذهنم هجوم می آورند و لبخندم را محو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir. با دیدن حالت صورتم آهی میکشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« کی میخوای تمومش کنی آیلار ؟! فکر نمیکنی داری زیاده روی میکنی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی میزنم و انگشتانم را روی بدنه ی ماگ میرقصانم : « این وضع هیچوقت قرار نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتغییر کنه.... هه ... زیاده روی ؟! ...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره به بخار گرم نسکافه که ارام در فضا محو میشود میگویم : « این چیزی بود که خودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتخاب کرد ... تو هم خوب یادته ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« ولی تو یه ساله که هر لحظه داری تلافی میکنی ... هر چیزی حدی داره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرت داره زجر میکشه ...خواهش میکنم به خاطر منم شده تمومش کن ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت به چهره ی جذابش نگاه میکنم « آرمین تو برام خیلی عزیزی ... دلم نمیخواد برای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچین موضوعات بی ارزشی که هیچ وقت حل شدنی نیست خودتوواسطه کنی و ازم دلخور شی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس منم ازت خواهش میکنم تمومش کن ...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه نا امیدش را از من میگیرد و به آسمان میدوزد : « نمیدونم آخر این ماجرا چه نفعی واسه تو داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اینو بدون هر چی باشه اونا خانوادتن ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی میخندم : « ببینم تو تعریفت از خانواده چیه ؟ یه آدم متظاهر که شوهرو تنها بچشو هیچ وقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشته و بعد از مرگ وحشتناک شوهرش به جای اینکه سعی کنه تکیه گاه دخترش باشه با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیرحمی تمام با عشق قدیمیش ازدواج کرد و دختری رو که هنوز توی شک از دست دادن عزیزترین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسش بود رو مجبور کرد که توی مراسم عروسیش حضور پیدا کنه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز روبه روم وایستادو گفت که مجبوره ولی نمیدونست که من خیلی وقته که از عشق قدیمیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخبر دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابای بیچارم خوب میدونست که اون دوسش نداره ولی هیچ وقت به روش نیاورد چون عاشقش بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون نمیخواست از دستش بده ... دخترای شرکای بابام حاظر بودن که براش بمیرن ولی اون فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتابو میدید ... هه ... خوشحالم اینجا نیست که تقاص یه عمر عاشقیشو ببینه ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند میگویم و بعد نفسهای تندو پر بغضم را رها میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیه میگذرد و بعد به نرمی میگوید :« با اینکه مخالف این عقاید و رفتاراتم ولی بهت حسادت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنم که اینقدر راحت احساساتتو بروز میدی »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به چشمان کشیده اش قفل میشود ... در همان فضای نیمه تاریک هم میتوانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرق اشک را به وضوح تشخیص دهم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتحلیل حرفش برایم سخت است :« منظورت چیه ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکی که مهمان گونه هایش میشود قلبم را به درد می اورد .... من چقدر بی انصاف شده ام ! ارمین همیشه کسیست که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند را روی لبهایم مینشاند و من فقط تنها کاری که بلدم ناراحت کردن اوست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی ... نمیتوانم درک کنم ... دلیل این حرفها و این اشکها را ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را ناخداگاه جلو میبرم و روی گونه اش میگذارم ...انگشتم رد اشکش را دنبال میکند و مسیرش را پاک میکند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکهایش ارام بسته میشوند و مژه های بلندش بر روی گونه هایش سایه می اندازند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را با تعجب عقب میکشم و به سختی میگویم :« چرا گریه میکنی ؟ ... چیزی شده ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایش باز میشود و تلخندی میزند : « هیچی ... فقط ... بی خیال ... تو چرا اینقدر مظلوم نگاه میکنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا از این وجهت خوشم نمیاد ... اخه حس میکنم یه اتفاق ناجور تو راهه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش با حلقه شدن دستانم دور بازوهایش قطع میشود ... شکه شده و این را به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبی از شل شدن دستانش حس میکنم ... به واکنشش لبخند میزنم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« مرسی که همیشه کنارمی ... با اینکه خیلی وقته به زنی که خواهرت میشه پشت کردم ولی هیچوقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتمو خالی نکردی ... همیشه با وجود همه ی نارضایتیت از کارام بازم طرف منو گرفتی ... اگه تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنبودی نمیدونم باید چیکار میکردم ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« اینو بدون که تنها خانواده ای که من اینجا دارم تویی .... آرمین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنده ای ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با حلقه شدن متقابل بازوانش به دورم صدایش به گوشم میرسد : «
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانکار نمیکنم که این دختر لوسو شکمو و غرغرو و بی ادبو بیشتر از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر کسی دوست دارم »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشگونی از بازویش میگیرم : « ابراز علاقتم مثه آدم نیست ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخی میگوید و سریع از من جدا میشود : « لیاقت نداری .... دیگه از این حرکتای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرمانتیک نرو سیستمت عادت نداره ، یهو دیدی دم و دستگاهت اتصالی کرد »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم را کج میکنم : « تو احیانا شبا تو دبه ی خیارشور نمیخوابی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه ای بالا می اندازد و در حالی که دستم را گرفته به سمت خانه به راه می افتد .. .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب میگویم : « کجا میری ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا می اندازد « دبه ی خیارشور ... آخه خیلی خوابم میاد و الانم آفتاب طلوع میکنه ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به آسمان میکنم ... با دیدن هوایی که رو به گرگ و میش میرود چشمانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرد میشود ... به راستی که زمان چقدر زود گذشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد خانه که میشویم به یاد چیزی می افتم و رو به آرمین میپرسم « مامان بزرگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه نیست ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« چه عجب یاد ننه بزرگت افتادی ... نگران نباش جاش خیلی خوبه ... چشم بابای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدبختمو دور دیده رفته سواحل هاوایی با بیکینی آفتاب بگیره ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تصور مادر بزرگ جدیم با آن هیکل درشتش در مایوی دو تیکه میخندم « مسخره ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که به سمت اتاقش میرود بلند میگوید :« به جون خودم رفته هاوایی ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اتاق میهمان میروم و زمزمه میکنم :« عجب ننه بزرگ لاکچری داشتیم نمیدونستیم .... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.......................................................................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تابیدن پرتوهای گرم خورشید به صورتم غلتی میزنم و رویم را برمیگردانم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیشب از روی خستگی با بی حواسی وسایلم را در این اتاق گذاشته بودم و اصلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یاد نداشتم که این اتاق بزرگترین پنجره ی رو به آفتاب را دارد و باید پرده ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا بکشم ... *"اخم میکنم و با عصبانیت سرم را در بالش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکوبم و لعنتی میگویم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دنبال موبایلم دستم را روی عسلی میکشم ... از شارژ جدایش میکنم و به صفحه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاش که ساعت یازده را نشان میدهد نگاه میکنم ... با حرص موبایل را طرفی پرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنم و رو به خورشید میکنم « مردم آزار مریض .. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جایم بلند میشوم و به سمت سرویس میروم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسواک به دهن از سرویس بیرون می آیم و در اتاق را باز میکنم .... مکثی میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نگاهی به لباسهایم می اندازم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلوز و شلوار گشاد که طرح خرس های عروسکی که روی ابر لم داده اند هر جای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن به چشم میخورد .... شانه ای بالا می اندازم ... میدانم که آرمین امروز صبح تا بعد از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظهر کلاس دارد وحالا حالا ها به خانه نمی آید پس با بیخیالی از اتاق خارج میشوم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرخوشی که به یکباره به سراغم آمده به سمت حال میروم و به محض ورود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنترل را از روی میز برمیدارم و تلویزیون را روشن میکنم ... با دیدن صحنه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+18از فیلم عاشقانه ای که در حال پخش است با دهن پر کف پوزخندی میزنم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگویم « اول صبحی چه چیزا نشون میدنا ... راست میگن اینا واسه این چیزا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب و صبح حالیشون نیست ...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به تاسف تکان میدهم و برمیگردم که به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت سرویس بروم و دهانم را بشورم که با دیدن سه جفت چشمی که با بزرگترین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحد به من خیره شده اند در جایم خشک میشوم و مسواک صورتی رنگ از دستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها میشود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکی میزنم و شروع میکنم به سرفه کردن که باعث میشود آرمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه در ورودی آشپزخانه با سینی شربت خشک شده به خود بیاید و با عجله سینی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا روی اپن بگذارد و با گرفتن شانه هایم مرا به سمت راهرو بکشد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت شوکی که بهم وارد شده نمیدانم به خاطر صحنه ای که چند لحظه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش دیدم بخندم یا به خاطر چنین آبروریزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه کنم ... به سرعت آیلار را که دیگر سرفه نمیکند داخل نزدیک ترین اتاق هل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدهم و در را میبندم ... روبه رویم ایستاده و بدون پلک زدن به دیوار پشت سرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه میکند ... لبم را گاز میگیرم تا نخندم : « تو خدای آبروریزیی دختر ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره نگاهش به من قفل میشود و با جیغ میگوید : « میکشمت الاغ کودن ... مگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو امروز کلاس نداشتی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوتم را که میبیند به سرعت به سمتم حمله میکند ... دستانم را سپر صورتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنم و عقب عقب میروم تا به در اتاق برخورد میکنم دستگیره را میگیرم و در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالی که با شدت از اتاق خارج میشوم داد میزنم : « خیلی خنگی آیلار »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت حال میروم و روبه روی دو احمقی که هنوز هم اثار خنده روی صورتشان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمایان است مینشینم : « رو آب بخندین ... مگه اومدین سینما ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسورن _ « کم از سینما نداشت ... اون دختره دیگه کیه ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادوین چشمکی حواله ام میکند : « خیلی بیشعوری ... دو روز چشم ننه باباتو دور دیدی دوسدخترتو اوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمهای گرد شده داد میزنم : « دوسدختر ؟! من غلط بکنم همچین هرکولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسدخترم باشه ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسورن : « تا به حال هیچ هرکولی رو با لباس خرسی ندیده بودم .... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را میچرخانم : « نمیدونم کی تغییر فشن داده ولی در کل این بشر از بروسلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی کم نداره ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادوین _ « حتماً خجالت کشیده ... آخه معلوم بود شکه شده ... بهش نگفته بودی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ « حرف از خجالت نزن که من از همون روز اول یه عنصر خجالت تو رفتار این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموجود ندیدم ... خیالت راحت باشه اون اهل این کارای دخترونه نیست ... تازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین الانم یه جا نشسته و داره نقشه ی قتل منو ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نشستن دستی روی شانه ام حرف در دهانم میماند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیلار : « خوب ... داشتی میگفتی ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین : « من ؟ من چیزی نمیگفتم ! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیلار رو به رادوین و سورن میکند : « در هر حال صحنه ای که دیدید مسببش این دوست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشعورتون بود ...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادوین با لبخند گشادی میگوید :« نه بابا ما که چیزی ندیدیم ... فقط یه سوال ...شما چه نسبتی با آرمین دارین ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیلار لبخند ترسنلاکی میزند « فرشته ی عذابشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ای روی شانه ام میزند : « شانس آوردی میخوام برم بیرون ... بعدا حسابتو میرسم »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بسته شدن در نفس حبس شده ام را بیرون میدهم و به دو کودنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه در حال خندیدن هستند پس گردنی میزنم : « مرض !»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسورن :« عجب دختر باحالیه ... میگم اگه دوسدخترت نیست برم شماره بدم ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایم از پرروییش گرد میشود « میخوای خودتو تا آخر عمر بدبخت کنی ؟! راهای آسون تری برای این کار هست .... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشاره ام را تهدید وار به سمتش میگیرم « در ضمن آیلار به جماعت هیزی مثه تو نگام نمیکنه ... حواست باشه دیگه نبینم بهش چش داشته باشی ...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسورن چشمانش را متفکرانه ریز میکند : « وایسا ببینم مگه چیکارشی ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به صورتم میکشم و در حین بلند شدن برای برداشتن کنترل خلاصه میگویم : « آیلار خواهرزاده ی کوچیکمه ... سه سال باهم تفاوت سنی داریمو باهم بزرگ شدیم »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادوین در حالی که از تعجب مات مانده بود میگوید: پسر از ته تغاری رد کردیا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو از زیر تغارم نیستی .... با سنی که باباتاون زمان داشته باید حاصل اجی مجی بوده باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن « بیشعور بی حیا ... یه اجی مجی نشونت بدم حض کنی »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.............................................................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیلار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به دایانی که با چشمان گرد به من زل زده تکه ی آخر گوشتی که در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشقاب است را به چنگال میزنم و بعد از خوردنش دستی به شکمم میکشم : « سیر شدی مامان ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به دایان میکنم : « میگه اگه بریم یه کیک بستنیم تو کافی شاپ بغلی بخوریم دیگه تکمیلم ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایش راریزمیکند : « همه ی اونا رو بچه ی نداشتت بهت گفت ؟! لعنتی اگه گودزیلام اون تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود با این سیل غذایی که حواله ی اون خرابت کردی تا یه سال تکمیل بود ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روی شکمم میگذارم : « گوشاتو بگیر مامان ... خاله یکم بی ادبه .... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی از نوشابه اش را میخورد و بیخیال میپرسد : حالا از کی هست ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب میگویم : چی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی میزند : گودزیلا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ از شاه عباس صفوی ...آخه به تو چه که از کجا اومده ؟! تو فقط خوشحال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباش داری خاله میشی ... بقیه ی پیتزا تو نمیخوری ؟! چقدر کلاس میان مردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهایش را بالا می اندازد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط دوراه وجود داره که انسان بودنتو قبول کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک : شکمت سوراخه و هر چی میخوری میریزه پایین ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو :« یه انگل غولپیکر تو وجودته که سیرمونی نداره .... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخنده میگویم : « گزینه ی سوم : فقط قبول کن که بچم یکم شکمواِ ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« نه مثه اینکه عباس آقا واقعا ً یه کارایی کرده »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ای به کتفش میزنم « بیشعور »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخندد _ « چرا صبحونه نخوردی که اینجوری مارو ورشکست کنی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد آوری ماجرای صبح ، آرمین خیالی را جلوی چشمانم سر میبرم : « مگه دستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهت نرسه آرمین عوضی .... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی میکشم و از روی صندلی بلند میشوم « بریم پارک برات تعریف میکنم ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.....................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی میکشم و رو به دایان که روی چمن ها از خنده پخش شده میگویم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « عیب نداره بخند ...خودم یه روز تو و اون آرمین عوضیو توی فاضلاب وسط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهر خفه میکنم ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه من میکند : « یعنی من موندم وقتی شانس تقسیم میکردن منو تو کدوم جهنمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودیم ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« چرا ؟ مگه توام مثه من آبروتو به فنا دادی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غم به آسمان خیره میشود و آهی میکشد : « یادم ننداز چه افتضاحی بالا آوردم ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره ی منتظر من نگاه میکند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یادته به شیما گفته بودم چنتا فیلم هیجانی برام بیاره ببینم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به نشانه ی تایید تکان میدهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* فلش بک *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلافگی در لپتاب را محکم میبندم و روی تخت پخش میشوم ... پدرو مادرم از دیشب که به مهمانی رفته اند هنوز برنگشته اند و لپتاب وقت نشناسم هم هنگ کرده ... : اوف ... حالا چیکار کنم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد آوری چیزی از جایم بلند میشوم و به سمت کمد میروم ... کیف مشکی رنگم را برمیدارم و زیپ کوچکش را باز میکنم ... دستم را داخل کیف میبرم و از بین انبار وسایل درونش شیء کوچک فلزی را بیرون میکشم :« گمونم اونقدرام بیکار نیستم ....»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفلش را به تلویزیون وصل میکنم و با برداشتن پاکت پاپکرن روی کاناپه لم میدهم ... اولین فیلم را پلی میکنم و با بیخیالی یک مشت پاپکرن در دهانم میچپانم ... با شروع شدن فیلم چشمانم تا آخرین حد گشاد میشود و به سرفه می افتم ... مشتم را به سینه ام میکوبم تا سرفه ام بند آید که با شنیدن صدای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخش کلید در در با عجله کنترل را از روی میز برمیدارم که تلویزیون را خاموش کنم ... دستم را با بیحواسی روی دکمه ای میگذارم و با زیاد شدن صدای مستهجن فیلم که با صدای باز شدن در همراه میشود چشمانم را میبندم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر بین خنده بریده بریده میگویم : « بعد ... بعدش ... چی ... شد ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « هیچی دیگه ... مامانم یه جیغی کشید که هنوز گوشام زنگ میزنه ... لپتابو گوشیمو مصادره کردن ... بابامم به چشم یه منحرف جنسی بهم نگا میکنه ..... تازه جیکم سرمو خورد از بس ازم پرسید چرا به اون آدمای توی فیلم پول نمیدیم که لباس بخرن ... گویا مامانم خوب جلوی چشاشو نگرفته بوده و چشمای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه آلوده شده ...مامانمم که داره سعی میکنه منو به راه راست برگردونه ... این وسط هیچ کسم به منه بدبخت فرصت نمیده از خودم دفاع کنم ... به همین سادگی آبروی نداشتم پیش اعضای خانواده رهسپار نیستی شد ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بس خندیده ام دلم دردگرفته _ « بمیرم برات ... حالا میخوای با مهدیس چیکار کنی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میخوام زنده زنده سلاخیش کنم ... فک کنم خودش فهمیده چه گندی زده آخه از اون روزی که فلشو داده پیداش نیس »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « منم بودم هفت فرسخیت پیدام نمیشد .»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« راستی تو چیکار کردی ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« چیو چیکار کردم ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « به مامانت گفتی ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش را میفهمم ولی تنها با بی خیالی میگویم « قرار بوده چیزی بگم ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه عاقل اندر سفیه و ابروهای بالا رفته اش به من میفهماند که راهی که در پیش گرفته ام بنبست است و جایی برای فرار نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « مگه باید میگفتم ؟! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « احمق نباش آیلار ... میدونی که باید بگی ... بدون رضایتش نمیتونی جایی بری ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی میکشم و خودم را مشغول بازی با ناخن های تازه لاک زده و بلندم میکنم _« جواب آزمون باید بیاد ...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« چرا داری تفره میری ؟ این کاریه که دیر یا زود باید انجامش بدی ... باعقب انداختنش فقط خودتو بیشتر عذاب میدی ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی ازجانب من دریافت نمیکند و نفس اه مانندی میکشد .......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_« آرمین میدونه به مامانت نگفتی ؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگاهم را از ناخن هایم میگیرم « اگه میدونست که زودتر از اینا خبردارش میکرد ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « باید بهش بگی »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ « میدونم ... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نمیزند و من سعی میکنم بحث را عوض کنم : به نظرت قبول میشم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه ای بالا می اندازد : قبول نشیم مهم نیست ... با پول میشه هر کاری کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم میکنم : ولی خودت میدونی که من از کسی پول نمیگیرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو به مامانت میگی کسی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اون که از همه بدتر ... اگه قبول نشم سال دیگه دوباره آزمون میدم ... من یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرونم از اون زن نمیگیرم ... حتی اگه بمیرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میدونم که نمیتونم راضیت کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون که میدونی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir............................................................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه ایست که از مکالمه ی بینمان گذشته است و گویا هیچ کدام قصد شکستن سکوت ایجاد شده را نداریم ...لبهایم را غنچه میکنم : دایااان !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هوووم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حوصلم سر رفته !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یکم دیگه صبر کنی اسباب بازی فروشی باز میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم را کج میکنم : تو و ارمین جدیدا چقدر بانمک شدین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به آسمان میکنم و میگویم : یه چیزی برام بفرست که از این افسردگی دربیام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای دایان را میشنوم : چقدم که تو افسرده ای ! دست از سر مسیح بردار همین منو آرمینو اسکل خودت کردی بسه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همان حالت قبلی میگویم : مسیح مثه تو بی اعصاب خسیس نیست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اگه خسیس نبود بعد اون همه دعا و التماس لااقل یه دوسپسر افغانی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای پایی که درست پشت سرم متوقف میشود حرفش را قطع میکند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دایان که با بهت به پشت سرم خیره شده میگویم : هی چرا ماتت برده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسیح با عصاش زد تو سرت ؟؟ صد بار گفتم باهاش شوخی نکن ... اینکه تو قراره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو سینگلی بمیری که تقصیر اون نیس ... منکه گفتم قصه نخور... خودم یکی از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرامو مجبور میکنم بیاد بگیرتت ... بچم همه چی تمومه ... فقط پوستش یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنموره به زغال میزنه و قدشم یه نیم متر ازت کوتاه تره ، کلشم که مثه جیباش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصافه صافه ... تازه اگه تو بپسندیش میگم اون شکم گندشم بره لاغر کنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا مادر چرا هی چشو ابرو میای ؟! آرمینم خیلی خوشحال میشه اگه بفهمه بالاخره براش زن پیدا کردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای انفجار خنده ی چند نفر چشمانم تا آخرین حد باز میشود و به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب برمیگردم ... با دیدن دو پسری که از خنده دولا شده اند لبم را میگزم و به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین که دست به سینه به من خیره شده میگویم : تعقیبم میکنی ؟ تازه داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواست زن میگرفتم زدی خرابش کردی .. کلی ازت تعریف کردم الان این بدبخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتورو دید رم میکنه که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدم های آهسته به من نزدیک میشود : که من سیاهو کچلو کوتاهم آره ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جایم بلند میشوم و عقب میروم : نیستی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله به سمت خیز برمیدارد که با سرعت شروع به دویدن میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده های آن دو پسر فضای پارک را پرکرده است و من بالعنت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرستادن به شانس گندم به سرعت میدوم که با حلقه شدن بازوی آرمین به دور گردنم متوقف میشوم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آی آی ... ولم کن روانی ...گردنمو شکستی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من موندم تو جزای کدوم گناهمی ؟! یه ذره آبرو واسه من نذاشتی ! اگه الان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخفت نکنم عذاب وجدان میگیرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ولم کن وگرنه اون عکس خفت بارتو نشون دوستات میدم تا ادب شی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله گردنم را رها میکند : مگه اون دفعه جلوی چشام پارش نکردی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش برمیگردم و ابرویم را بالا می اندازم : ولی هیچوقت نگفتم کپیشم پاره کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سوء استفاده گر کلاهبردار ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخندم : اختیار دارین استاد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رسیدن بقیه همه روی چمن ها مینشینیم که یکی از دو پسر رو به من میگوید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح نشد به همدیگه معرفی بشیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را به سمتم دراز میکند : من سورنام ... همکلاسی آرمین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا او دست میدهم : گرچه میدونم این دوستتون قبلا معرفیم کرده ... من آیلارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهرزاده ی آرمین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رادوین هم دست میدهم که میگوید : آیلار خانوم اگه میشه واسه منم یه دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir