کدام را می توان انتخاب کرد ؟ لباسی که به تن دارد ، وظیفه ای که بر او واجب است ؟ یا عشق ممنوعه ای که او را گرفتار کرده است؟ به راستی میان عشق و وظیفه کدام را باید انتخاب کرد؟ حقیقت های تلخ دامن گیر زندگی او شده است و اوست که میان آسودگی و زجر کشیدن ، باید انتخاب کند، انتخابی که دوطرفش باخت است...

ژانر : پلیسی، عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۵۵ دقیقه

مطالعه آنلاین رهایم مکن
نویسنده : سامان

ژانر : #عاشقانه #پلیسی

خلاصه :

کدام را می توان انتخاب کرد ؟ لباسی که به تن دارد ، وظیفه ای که بر او واجب است ؟ یا عشق ممنوعه ای که او را گرفتار کرده است؟

به راستی میان عشق و وظیفه کدام را باید انتخاب کرد؟ حقیقت های تلخ دامن گیر زندگی او شده است و اوست که میان آسودگی و زجر کشیدن ، باید انتخاب کند، انتخابی که دوطرفش باخت است...

سرعتم را بیشتر کردم و باسرعت سرسام آوری از ماشین جلویی سبقت گرفتم.

نگاهی از گوشه ی چشم به او که در فکر بود، انداختم که با احساس نگاه من روی صورتش ٬ کمربندش را بست و با استرس کناره ی صندلی را گرفت.

لبخند محوی زدم و کمی سرعتم را کمتر کردم.

با لرزیدن جیب کتم ، دستم را داخل جیبم فرو بردم و تلفن را درآوردم.

بدون اینکه به اسم مخاطب نگاهی بیاندازم ، تلفن را روی داشبورد پرت کردم.

_ اگه مهمه جواب بده مهرداد..مسئله ای نیست.

سرم را به معنی نه تکان دادم و به جاده ی خلوت رو به رو خیره شدم و بدون توجه به دوربین های احتمالی کنترل سرعت، پایم را محکم تر روی پدال گاز فشردم.

نیلو کمربندش را باز کرد و به طرف صندلی عقب خم شد. کیف شیری رنگش را از روی صندلی برداشت .

نگاهی از آینه به پشت سر ماشین انداختم و پس از مطمئن شدن از اینکه ماشینی در تعقیبمان نیست کنار پیاده رو ، رو به روی بوتیک زنانه توقف کردم.

_بازم حرف هر روزم رو تکرار کنم؟.

چشمانش را با بی حوصلگی در حدقه چرخاند و نفسش را با کلافگی بیرون فرستاد.

_نه ، من کارم رو دوست دارم و ولش نمیکنم.

خنده ی آهسته ای کردم و دستی روی فرمان ماشین کشیدم.

_باشه ، من باید برم اداره مراقب خودت باش نیلو.

لبخند شیرینی زد کعدلم را برد و در ماشین را باز کرد.

_توهم همینطور.

با بسته شدن در و.مطمئن شدن از رفتن نیلو حرکت کردم.

کمی جلوتر پشت چراغ قرمزی ایستاده بودم و گاهی به تایمر طولانی قرمز رنگ رو به رویم و گاهی به پسر بچه ی آدامس فروش شلخته چهارراه نگاه میکردم.

خم شدم و از داخل داشبورد ، شیشه ی آب معدنی کوچکی را بیرون کشیدم.

با صدای لرزش دوباره ی تلفن ، از روی داشبورد برش برداشتمش.

_الو.

_سلام قربان ، محمدی هستم.

جرعه ای از آب نوشیدم ، گرمی اب و طعم مانده اش باعث درهم رفتن صورتم شد.

_خب.

صدای بازدم حرصی اش به گوش رسید.

_زارعی رو همونطور که گفته بودید دستگیر کردیم.

_ اتاق بازجویی شماره سه رو آماده کنید الان میرسم.

بدون منتظر ماندن برای پاسخی دیگر از سمت زیردستم، قطع کردم و تلفن را روی صندلی کنارم پرت کردم.

با سبز شدن چراغ ، پایم را روی پدال فشردم تا زودتر به اداره برسم.

**

روی صندلی سرد و آهنی اتاق بازجویی نشستم و به چشمانش خیره شدم.

دسته ی پارچ شیشه ای را گرفتم و کمی آب داخل لیوان بلور لک شده ریختم.

لیوان رو محکم روی میز کوبیدم که شُک زده به صورتم خیره شد.

با تحکم گفتم :

_بخور.

خودش را کمی جمع کرد و با ترس به چشمانم خیره شد.

_میل ندارم.

پوزخندی زدم و زیر لب گفتم :

_گفتم بخور

مردمک سبز لرزانش را به چشم های عصبی ام دوخت ، آهسته و لرزان دستش را به سمت لیوان برد .

-خب آقای زارعی میشنوم.

-چی رو؟

کف دستم را محکم روی کوبیدم و بلند شدم.

آبی که در حال خوردنش بود در گلویش پرید و به سرفه افتاد که عصبی سمتش خم شدم.

-منو مسخره کردی م*ر*ت*ی*ک*ه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ترسیده اش را از چشمان به خون نشسته ام گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جناب سروان بخدا نمیدونم برای چی اینجام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و به سمتش آهسته قدم زدم. صدای قدم هایم روی سنگ های مرمر کدر و کهنه برایم ارمغان قدرت بود. قدرتی که عاشقش بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه ای به چراغ بالای میز زدم که باعث شد کمی اتاق را مخوف تر نشان دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هایم را پشت صندلی‌اش گذاشتم. خم شدم و در گوشش زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونم برای باند جهانگیری کار میکنی ، میدونم تو نصف دانشگاه های تهران مواد پخش میکنی ، میدونم که میدونی انبارای مواد اون پیرکفتار کجاست... حالا دهن کثیفت رو باز میکنی یا بریم سراغ بخش مورد علاقه من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایم رو بم کردم و زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_که مطمئنم ازش خوشت نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ضربان تند قلبش و حبس کردن نفسش در سینه لبخندی را روی لبم ایجاد کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم دارید درباره چی حرف میزنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینجا به من میگن متخصص حافظه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدرت صندلی را کشیدم که از پشت به زمین افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناباوری و ترس به چشمام خیره شد، حتی جرأت ناله کردن نداشت و فریاد پر دردش را با فشار دادن لبهایش روی هم مهار میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بی پدر مادر منو مسخره کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لگد محکمی به پهلویش زدم که از درد شروع به پیچیدن به خودش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان صدای بلند ادامه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داره یادت میاد نه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ناله های دردناکش زیادی روی اعصابم خراش میکشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یقه ی لباسش را گرفتم و با قدرت کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بلند شدنش ، محکم به سمت دیوار شیشه ای سمت راست اتاق کوبیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد دردناکی کشید و آرام روی زمین افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در فلزی اتاق با سرعت باز شد و یکی از سروان ها داخل شد و با نگرانی خیره ی زارعی افتاده روی زمین شد که فریاد زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندم یکه ای خورد و آهسته و ترسیده از اتاق بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به زارعی داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا اون موهای بلند قهوه ای خوشگلت رو با چاقو از ته نتراشیدم حرف میزنی یا نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خون جاری شده از پیشانی اش خیره شدم که رنگ قرمزش عصبی ترم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندش کردم و روی میز بازجویی کوبیدمش ، پارچ روی میز تکان خورد و با شدت روی زمین افتاد و هزار تکه شد. بلندتر از قبل ادامه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دِ بنال تا جنازه ات رو نفرستادم سردخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه ای کرد، سعی میکرد نفس بکشد ولی توان نداشت و خون جاری شده روی چشم هایش دیدش را محدودتر کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه ... حرف میزنم بسه توروخدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ضعیف ناله اش کمی آرامم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندش کردم و روی صندلی انداختمش، برگه و خودکار را جلویش گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به نفعته تا وقتی برمیگردم تمام و کمال نوشته باشی وگرنه...».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن لحن عصبی ام ، سرش را تند تند تکان داد و با استرس واضحی خودکار را در دست های لرزانش گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه پر از تمسخری به صورت خیس از خون او انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشحالم که حافظت رو به دست آوردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در حرکت کردم و با لبخند پر غروری از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به افراد داخل اتاق که دزدکی به چهره ی سرخ از عصبانیتم نگاه میکردند ، نگاه گذرایی انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هایم را درهم کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه سریع سرشان را به سمت دیگری چرخاندند و خود را مشغول انجام دادن کارشان نشان دادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-محمدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرزان از روی صندلی چرخ دار رو به روی مانیتور بلند شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ب..بله قر..بان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را ثانیه ای از روی شیشه ی رو به رو نگرفتم وبه زارعی خیره بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه قهوه برام بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با استرس نگاهی به سرباز دیگر که روی صندلی کنارش نشسته بود کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما قربان قهوه تموم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را از شیشه جدا کردم و با عصبانیت چشمانم را تنگ کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا پنج دقیقه دیگه قهوه تو دستم نباشه برات بد میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت احترام گذاشت و از در خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره از پشت شیشه به زارعی خیره شدم که با سرعت مشغول نوشتن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و منتظر ماندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جرعه ای از قهوه تلخم خوردم و به حرکاتش از پشت شیشه خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گذاشتن خودکار در دستش روی میز فلزی سفید رنگ ، به سمت در حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را گشودم و با غرور شروع به گام برداشتن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سه صفحه کاغذی که نوشته بود ، نگاهی انداختم و با پوزخند به چهره اش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از همکاری شما متشکرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دودلی بهم خیره شد و قسمتی از خون خشک شده ی روی پیشانی اش را با ناخن کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه یه درخواستی بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندم عمیق تر شد و با لحن تمسخرآمیزی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ البته چرا که نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا که اعتراف کردم ، میشه تخفیفی تو مجازاتم بهم بدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی بهش خیره ماندم ، سپس قهقه بلندی سر دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه محکمی رو شانه اش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همین الان پاداشت رو گرفتی که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کنجکاوی بهم خیره شد و کمی خودش را از روی روی صندلی جلوتر کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کدوم پاداش؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکم از عصبانیت منقبض شد ، از میان دندان هایم غریدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همینکه سالم میری زندان پاداش بزرگیه که به کسی نمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه ها رو برداشتم و از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاق سرهنگ راه افتادم تا اجازه عملیات رو کسب کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرباز از اتاق خارج شد و احترام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید داخل قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به چهره ی کم سنش انداختم ، سرم را تکان دادم و وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن چهره برافروخته سرهنگ احترام گذاشتم و با اخم به چهره ی جدی اش خیره ماندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته میز قهوه ای رنگش را دور زد و بهم نزدیک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روم ایستاد و به چشمانم خیره ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سروان پارسا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی شوک زده شدم اما دست و پایم را گم نکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه محکمی به چشمان سرخش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله قربان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی بهم خیره شد و دندان هایش را بهم فشرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینجا کلانتریه ، قانون داره ، بار هفتمه که مجرما رو کتک میزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت میزش راه افتاد ، صدای قدم های محکمش بر روی سرامیک های اتاق زهره ی هر متهمی را میترکاند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میدونی چقدر بهم فشار میارن؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت میزش ایستاد ، دستش را به بدنه ی میز گرفت و کمی به سمتم خم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه تو روانی پسر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صدای دادش ، یکه ای خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان آب مقابلش را یک نفس بالا رفت و نفس عمیقی کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی از بهترین...یا بهتره بگم بهترین نیروی من داخل این کلانتری هستی ، تمام خلافکارای این شهر هم ازت میترسن هم دنبال کله پا کردنتن ، یکم مراعات کن ، دفعه ی بعدی اخراجی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی تفاوت به چهرش خیره ماندم و سپس به ساعت کوچک روی میزش چشم دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی به چشمانم خیره شد ، سپس پوفی کرد و سرش را به زیر انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برای چی اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذای در دستم را تکان دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زارعی اعتراف کرد، اگه اجازه بدین میخوام تا شب تمام انبارهای باند جهانگیری رو از بین ببرم قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را بالا آورد و نگاه معتجبی بهم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا شب؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی به چهره اش خیره شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله ، تا امشب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی خیره نگاهم کرد ، سپس لبخند محوی زد و صندلی پشت میزش را عقب تر کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو پسر ، کاغذ بازیاش با من .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند خشکی زدم و احترام گذاشتم ، به طرف در چرخیدم و دستگیره ی در را گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه آخر صدایش به گوشم رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهرداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به سمتش برگشتم و منتظر ماندم تا حرفش را بزند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مهربانی زد و پشت صندلی اش نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رو سفیدم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را تکان دادم و در را بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در راهروی شلوغ کلانتری که جای سوزن انداختن هم نبود ، به سمت اتاق سروان نجفی راه افتادم تا ازش درخواست کنم در عملیات همراهیم کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول مطالعه برگه اعتراف زارعی بودم که با شخصی برخورد کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را بالا آوردم و با چهره اخمویی رو به رو شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هایم را درهم کشیدم و به سرتا پایش نگاهی انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کت و شلوار مشکی تنش ، ابهت خاصی را به او هدیه داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ متاسفم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه سردی به چهره ی خالی از حسم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را تکان دادم و از کنارش رد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت در اتاق سروان نجفی ایستادم و آهسته ضربه ای به در زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدایش که اجازه ی ورود را داد ، با مکثی وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را روی میز گذاشته بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستانش فشار محکمی به سرش می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی تفاوت به رگ باد کرده ی دستش ، به سمت یکی از صندلی های چرم رو به رو میزش رفتم و نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشده علی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم خیره شد و نفسش را صدادار بیرون فرستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این م*ر*ت*ی*ک*ه که از اتاق اومد بیرون رو دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پشت تکیه دادم و دستی به چانه ام کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کت شلواریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را تندتند با اعصاب خوردی تکان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش خیره شدم تا حرفش را ادامه دهد اما چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی نگاهم را به چشمان سرخش دادم و بدون توجه به چهره ی حرصیش نفسم را با خشم بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مسخره کردی؟ خب حرفت رو بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره اش را درهم کشید و سرش را دوباره پایین انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اسمش سامان شایانه ، جز باند بزرگمهره ، اوردمش که با ترسوندنش ازش اطلاعات بگیرم اما با حرف زدنش معلوم بود که نم پس نمیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صورت خنثی بهش خیره شدم و بعد از مکثی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلی بلند شدم و بالای سرش ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با بچه ها هماهنگ کن از چندجای دیگه هم نیروی کمکی خبر کن ، آدرس تمام انبارای جهانگیری رو دارم ، من و توم میریم خودشو دستگیر کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هیجان جهشی زد و بلند شد و در چشمان بی حسم نگاه شادی انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جدی؟ ، عالی شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه های اچار در دستم را به سمتش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ، تا آماده میشم کارارو انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی برگه هارو گرفت و نگاه سرسری به تک تکشان انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اطاعت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را تکان دادم و به سمت در خروجی راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلیقه ضد گلوله را محکم کردم ، صدای آژیر ماشین حسابی عصبانیم کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به سربازی که پشت ماشین ، کنارم نشسته بود انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه پر از حرصی روانه ی علی که بر روی صندلی جلوی من کنار راننده نشسته بود ، کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با بقیه هماهنگ کردی تا ما جهانگیری رو نگرفتیم حرکتی نکنن؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوک زده به طرفم برگشت و با قیافه ی ناامیدی بهم خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندان هایم را روی هم ساییدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عالی شد ، اگه تا الان فهمیده باشه ، مطمئنا فرار میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم غلیظی نگاهم را از علی گرفتم و به سربازی که در حال رانندگی بود گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سریع تر برو مگه داری الاغ سواری میکنی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطاعتی گفت و سرعتش را بیشتر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیسیم را برداشتم و به بقیه واحد ها اطلاع دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از میثاق یک به میثاق سه...از میثاق یک به میثاق سه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مکثی صدای بیسیم بلند شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میثاق سه به گوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرعتتون رو بیشتر کنید ، قبل از بقیه باید به اونجا برسین ، مفهومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اطاعت قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان لحظه ماشین پشت سرمان با سرعت زیادی از کنارمان گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با استرس مشغول کندن پوست لبم شدم ، به هیچ قیمتی نباید جهانگیری فرار کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ورود به کوچه ای که عمارت جهانگیری در آن قرار داشت ، صدای تیراندازی به گوش رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با متوقف شدن ماشین ، سریع در را باز کردم و پشت درخت کاج پیری پناه گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احتیاط به صحنه درگیری نگاهی انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیروهای ما رو به روی ورودی عمارت جهانگیری پشت ماشین ها مشغول تیراندازی بودند ، جهانگیری و پنج نفر از محافظانش پشت لیموزین سیاه رنگش پناه گرفته بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون سمت راست آن ها بودم ، کسی متوجه من نشد ، آهسته به سمتشان حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نزدیکیشان که رسیدم ، شروع به شلیک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شلیکم ، دوتن از محافظ ها روی زمین افتادند و توجه بقیشان به من جلب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جهشی زدم و پشت درخت دیگری پناه گرفتم اما گلوله آن ها از من سریع تر بود و خراشی روی بازوی چپم ایجاد کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی زمین نشستم و نگاهی به زخم ایجاد شده انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آنکه آنچنان حساس نبود اما سوزش زجرآوری را به همراه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه دیگری انداختم که متوجه شدم تنها یک محافظ دیگر باقی مانده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و شروع به شمارش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه ، دو ، یک..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت زیادی به سمتشان دویدم و شلیکی های پی در پی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با افتادن محافظ روی زمین به جهانگیری نگاه کردم که کتف راستش را با دستش گرفته بود خون از لابه لای انگشتانش جاری بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و دستبند را از پشتم در آوردم و به آهسته به سمتش قدم زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالای سرش که ایستادم بعد از مکثی ، با دو دست یقه اش را گرفتم و بلندش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم کمرش را به بدنه لیموزین کوباندم و نیشخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی به چشمانش که ناامیدی درش موج می زد خیره شدم و سپس با قدرت مشتی به صورتش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و منگ به صورتم خیره شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدرت برش گردوندم و دستبند را به دستانش زدم ، در همان حال شروع به حرف زدن کردم :« آقای جهانگیری شما بازداشتید هر چیزی که بگین در دادگاه بر علیه شما استفاده میشه پس شما حق دارین که سکوت کنید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس خم شدم و در گوشش زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زندان خوش بگذره حروم زاده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به چندتن از سرباز ها سپردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به علی که در حال ماساژ دادن گوشش بود نزدیک شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کسی که آسیب جدی ندیده؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی میگی ، بازوت داره خون میادا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ام را جمع کردم و گوشم را آهسته مالش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا داد میزنی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندتر از قبل گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کی داد زدم؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو بابا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس به سمت یکی از ماشین های اداره حرکت کردم ، الان فقط دنبال آرامش بودم ، آرامشی که آغوش یک نفر میتوانست به من هدیه کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نشستن داخل ماشین پیامکی برای شماره اش ارسال کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«بیا خونه ، سریع».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با سرعت زیادی شروع به حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با برخورد پنبه ی استریل آغشته شده به بتادین با زخمم ، کمی اخم هایم درهم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم قفل صورتش بود ، این دختر ، آرامش زندگی من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش به جلیقه ضد گلوله ام که روی زمین انداخته بودمش ، افتاد و با لحن مضطربی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دوتا گلوله داخلشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را خیره روی صورتش نگه داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمانم خیره شد و چشمانش را با ناراحتی به سمت زخمم چرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پانسمان زخمم تکیه ام را به پشت دادم ، از روی مبل سیاه رنگ کنارم خودش را کمی جلوتر کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهرداد ، چه اتفاقی افتاده؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون تغییری در حالتم بهش خیره ماندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت بلند شد و میز را دور زد و لگد محکمی به جلیقم زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اصلا چی برات مهمه؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی زدم ، کمی خودم را جلوتر کشیدم و زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو ، آرامشم... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی بهم خیره شد ، سپس با لبخند کمرنگی به سمت عقب چرخید و به طرف آشپزخانه حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنم شروع به زنگ خوردن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را داخل جیب شلوارم فرو بردم و درش اوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون نگاه به اسم گیرنده جواب دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهرداد کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ شمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ، بچه ها موادا و خود جهانگیری رو آوردن اما تو نبودی باهاشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله قربان ، کار پیش اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رسانه ها دم در اداره جمع شدن تقاضای مصاحبه رو دارن، به نظرم بهتره هرچی سریع تر اینجا باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان حرکت میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن را قطع کردم و بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان لباس ها و جلیقم را پوشیدم و به سمت خروجی حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میانه ی راه ، صدای نیلو به گوشم رسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا داری میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چهره ی نگرانش خیره شدم ، به کمد کرمی رنگ کنارش تکیه داد و محزون بهم نگاهی انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اداره ، سریع برمیگردم بمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را تکان داد و دستی به شاخه ی گل داخل گلدان کارش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه،مراقب خودت باش‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را باز کردم و قبل از خروج گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ توم همینطور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در آهسته را بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین را رو به روی اداره متوقف کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم و در ماشین را محکم بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم بر روی جای گلوله رو بدنه ماشین خیره ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و به سمت داخل حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سویچ را برای سربازی که دم در بود پرت کردم و نگاه سردی بهش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببرش داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن اطاعت گفتنش سری از روی رضایت تکان دادم و حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل محوطه ، جمع کثیری از خبرنگاران ایستاده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی با تعجب بالا انداختم و با غضب به سمتشان حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نزدیکیشان که رسیدم ، با اخم خیره نگاهشان کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اینجا چه خبره؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از صدای فریادم ، سکوتی جمع را فرا گرفت‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندتر از قبل داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کرید؟ ، میگم این همه آدم اینجا چه غلطی میکنن؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر ریز جسه ای جلوتر امد و بعد از کمی جلوتر کشیدن چادر سیاهش با دودلی به چهره ی عصبی ام خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جناب سروان برای مصاحبه اومدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و به تعدادشان اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانواده هم میاوردین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه خالی از حسی به دختر رو به رویم انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شما و یه خبرنگار مرد میتونید داخل دفترم باشید ، فقط نیم ساعت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس بدون توجه به همهمه ای که شد ، از چند پله ی مرمر رو به روی ساختمان بالا رفتم و بعد از باز کردن در شیشه ای وارد راهروی اداره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت میز نشستم و با غرور به چهره دو خبرنگار خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبرنگار مرد با لحن اعصاب خورد کن شادی بلند بلند شروع به حرف زدن کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واقعا خسته نباشید میگم بابت این پیروزی بزرگتون جناب سروان تبریک من رو.... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را بالا گرفتم و با خشونت چشمام رو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم را با عصبانیت حبس کردم و با دستم روی شیشه ی میز اهسته ضرب گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشمام رو باز کردم بجز این خانم شخص دیگری رو داخل اتاق نمی خوام ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته و پر استرس شروع به حرف زدن کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اما...اما..قر.. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم :« بیرون».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بلند شد و با قدم های تند و مضطربی سریع اتاق را ترک کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر با ترس بهم خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته خودش را کمی بر روی صندلی چرم قهوه ای رنگ بالا کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی میز شیشه ای رو به رویش شکلاتی برداشت و شروع به خوردن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر با لحن نگرانی شروع به حرف زدن کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جناب سروان میشه کمی درباره عملیات امروز توضیع بدین؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت به چهره اش خیره شدم و دستانم را رو میز در هم گره زدم و شروع به فشار دادنش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ طی تحقیقاتی که درباره ی یکی از بزرگ ترین باند های مواد مخدر و قاچاق کشور داشتیم ، موفق به پی بردن مکان ذخیره سازی و آزمایشگاه های ساخت مواد مخدر شدیم ، فردی که این باند رو هدایت می کرد شخصی بنام خسرو جهانگیری که با پوشش قراردادن شرکت لوازم کامپیوتری این مواد ها رو وارد یا خارج می کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را کمی تکان داد و ظبط صوت در دستش را کمی هم نزدیک تر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میتونید درباره عملیات امروز کمی توضیع بدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودکار ابی رنگی را در میان انگشتانم گرفتم و شروع به چرخ دادن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عملیات انجام شده ی امروز با نام میثاق سیزده صورت گرفت ، طی این عملیات انبار های این گروه رو از بین بردیم و رهبر این باند رو دستگیر کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پرسیدن چند سوال دیگر ، سوال هایی که معمولا خبرنگاران قبلی ازم میپرسیدن شروع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و کمی خودش را جلوتر کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جناب سروان نظر شما درباره ی لقبی که مردم بهتون دادن یعنی فرشته ی نگهبان چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صورت خنثی بهش خیره شدم و دستی به چانه ام کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یاد کارتون های کودک و نوجوان افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ی ریزی کرد و بازهم چادرش را بی دلیل جلوتر کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مردم شمارو یک قهرمان میدونن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت میز بلند شدم و به سمت انطرف راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مردم اغراق میکنن ، من فقط یه مرد قانونم ، پلیسی که تا وقتی زندست تمام خلافکارارو دستگیر میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را بالا گرفت و به چشمانم خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی شما قهرمان نیستید؟ یه آدم خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانم را به مفهوم نه تکان دادم و با تمسخر گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قهرمان نه ، من آدم بدیم که آدم بدترارو دستگیر میکنه ، حالا اگه تموم شد بفرمایید بیرون، ممنون از زحماتتون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خجالت خاصی از سر جایش بلند شد و به طرف در حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و ممنون از شما بابت وقتی که بهم دادین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان دادم و لبخند مصنوعی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بسته شدن در خودم را روی یکی از صندلی ها انداختم و با چشمان گشاد شده ای نفسم را بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق بازجویی را باز کردم و با نیشخند تمسخرآمیزی وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند رو به جهانگیری گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ امیدوارم از بازداشتگاه های ما خوشتون اومده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص بهم خیره شد و دستش را محکم فشرد و ضربه ی ارامی روی میز زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این مسخره بازیا چیه؟ پنج روزه من رو نگه داشتین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای از روی رضایت کردم و در چشمانش که با تنفر بهم خیره شده بود ، خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام ارام ارام محو شد و پوزخندی روی لبانم باقی ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حوصله و ارام روی صندلی فلزی اتاق نشستم و بی توجه به سردی صندلی همانطور بهش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمیدونم چرا ولی همیشه از اونایی که ازم بیشتر متنفرن ، بیشتر خوشم میاد ، میدونی چرا؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم و رو به روی صورتش با نفرت از بین دندان هایم زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چون باعث میشن خود واقعیم رو به نمایش بزارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره روی صندلی نشستم و با بیخیالی به پشت تکیه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حکمت را همین الان بهت میدم آقای جهانگیری....اعدام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و پرونده ی در دستم را روی میز پرت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش را با ترس حبس کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای عقب کشیده شدن صندلی اهنیش روی موزاییک های اتاق اعصابم را خط خطی کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه نه ، خفه شو ، میکشمت پارسا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند هیستریکی از روی صندلی بلند شدم و مشغول راه رفتن تو اتاق شدم ، فضای نیمه تاریک اتاق و بوی نمی که در ان پیچیده بود ناخوداگاه حس خوبی را بهم منتقل می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدات رو برای من بالا نبر ، من قانونم جهانگیری ، قانون از صدای بلند نمیترسه... این صدای بلنده که باید از قانون بترسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتش ایستادم و دستانم را روی شانه اش گذاشتم و زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اما یه فرصت بهت میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناامیدی به فضای تاریک انطرف اتاق خیره شد و زیر لب گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه فرصتی؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس تارا محمدی ، یکی دیگر از خلافکارای بزرگ این عرصه را روی میز انداختم و با لبخند بهش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس را برداشت و منتظر بهم خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم را عریض تر کردم و کمی سرم را به سمت راست خم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناباوری بهم خیره شد و انگشت اشاره اش را به سمت عکس گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ازم انتظار داری خواه*ر*زاده خودم رو لو بدم؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشکنی زدم و نگاه تمسخرامیزی بهش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آفرین ، توم زرنگیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را به معنی نفی به طرفین تکان داد و با مشت روی میز کوبید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه، اینکارو نمیکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ریزی روی پیشانی ام نشست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه زرنگ نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی نشستم و با لحن اطمینان بخشی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میدونم از مرگ میترسی و اینکه حتما اعدام میشی ، تارا اگه لو بره فوقش هشت سال زندانه ، توم میتونی زنده بمونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را روی میز گذاشت و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.