رمان پشت چراغ قرمز جلد دوم آفلاین به قلم حانیا بصیری
پشت قرمز داستان دختری که با کار کردن توی خیابون و دستفروشی اموراتش میگذره و با درد ها و کمبود های زندگی نه چندان معمولیش درحال سازشه. تا اینکه دست سرنوشت اون و توی شرایطی قرار میده که از شخصیت واقعی خودش فرسنگ ها فاصله میگیره و وارد زندگی جدیدی میشه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۳۳ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #طنز
خلاصه :
پشت قرمز داستان دختری که با کار کردن توی خیابون و دستفروشی اموراتش میگذره و با درد ها و کمبود های زندگی نه چندان معمولیش درحال سازشه.
تا اینکه دست سرنوشت اون و توی شرایطی قرار میده که از شخصیت واقعی خودش فرسنگ ها فاصله میگیره و وارد زندگی جدیدی میشه
زل زد به چشمام و حرفی نزد
ایمان عوضی
ایمان عوضی
همیشه ازش میترسیدم هیچ وقت جرئت نکردم جلوش در بیام وقتی اینطوری نگاه میکرد حساب کار دستم میومد و میفهمیدم یه فکری توی سرشه.
_ شماره تو برام یادداشت کن از این به بعد باهات کار دارم باید هماهنگ شیم.
به گوشی کلیدی ساده ای که مقابلم گرفته بود نگاه کردم سکوتمو که دید عصبانی گفت:
_ چرا مثله گربه ها نگاه میکنی؟ نفهمیدی چی گفتم؟
گوشی رو پرت کرد تو بغلم و اجباری گرفتمش، به اطراف نگاه کردم سریع شماره مو یادداشت کردم و گوشی رو بهش دادم، ازم گرفتش و گفت:
_ خاموش نباشی که خودت میدونی چی میشه.
تمام جرئتمو جمع کردم و گفتم:
_ مثلا میخواد چی بشه؟
چشمکی زد و گفت:
_ نه مثله اینکه بهت خیلی ساخته، زبون در اوردی.
اخممو که دید آروم گفت:
_مشتریاتو نسخ گذاشتی اومدی عشق و صفا؟ این پسره بچه مایه میدونه چه ساقی خفنی بودی تو؟
با این حرفش دلم هوری ریخت و ترسیده به اطراف نگاه کردم، بلند بلند خندید و گفت:
15
_نترس بابا بین خودمون میمونه، اگه بچه خوبی باشی.
دلم میخواست بشینم گریه کنم، دستامو مشت کردم و گفتم:
_ براش مهم نیست، بدونه هم فرقی به حالش نمیکنه برو هر غلطی میخوای بکن.
تا این حرفمو تموم کنم دو کیلویی از وزنم آب شد فکر کنم.
ایمان خندید و موزیانه شصتشو به لبش کشید و زیر چشمی بهم نگاه کرد و گفت:
_ میدونی این شازده کیه؟ فقط کافیه یکم اراده کنم تورو لو بدم تا کارخونه و زندگی و کلا همه چیش تو جیک ثانیه منتفی بشه بره رو هوا!
متعجب گفتم:
_ چیو به چی ربط میدی؟ کارخونه رو دیگه از کجات در اوردی؟ این چه کاریه که با دروغ دغلای تو درش بسته میشه؟
سرشو نزدیک صورتم اورد و گفت:
_ کاری که میتونم با چندتا بسته جنس تو خونه اش به اسم تو درشو تخته کنم... البته به اسم توئه تو که نه، جفتتون، هه هرچی نباشه زن و شوهرید مثلا دیگه، اون تولید میکنه تو پخش میکنی ههه.
مکث کوتاهی کردم، درحالی که صدام میلرزید گفتم :
_ چی از جونم میخوای؟
دستی به موهای کوتاه و کم پشتش کشید و گفت:
_ میگم بهت عجله نکن.
میترسیدم نویان منو با این مرتیکه ببینه بدون خداحافظی پشتمو بهش کردم و به سمت خونه راه افتادم که با شنیدن صداش متوقف شدم:
_ تک خوری و زرنگ بازی نداریم دیگه نه؟
از شدت عصبانیت و استرس نفسم به شمارش افتاده بود یه سرم تکون خفیفی دادم و گفتم:
_ نه.
باید همه چیزو به نویان میگفتم، باید...
یهو داد زد:
_ درضمن یه وقت خر نشی بهش بگی چیکاره ای، آخه در جا طلاقت میده.
خدایا این چه بلایی بود یهو به سرم نازل شد، مطمئنم سزای ماشین نویانه، آدرس اینجا رو از کجا اورده آخه، خدایا صبر...
با وارد شدن توی خونه کمی حس امنیت کردم، برگشتم و خواستم درو ببندم که با دیدن فردی که اونطرف خیابون مشغول تماشا کردن من بود دستم شل شد و میون نگاه حیرت زده و شوکه شده من و پوزخند اون در بسته شد و من موندم و تازه شدن جای سیلی روی صورتم و آوار نگاه خصمانه سروش.
و فکری که مثله کابوس توی سرم میچرخید و آرزو میکردم اینبار دروغ باشه و اون جای منو به ایمان لو نداده باشه، اما ظاهرا اینطور نبود و اون زهر خودشو ریخته بود، عشقی که چند سال ازش دم میزد همین بود؟
روی مبل نشستم و به گلدون روی میز خیره شدم.
_ تف به دوست داشتنت، هه عشق! ای وای بر من اگه نویان بفهمه من چیکار کنم؟ بهش بگم؟ نه نه اگه بهش بگم...بهش نمیگم خودم یه جوری این ایمان کله خرو از دست به سر میکنم.
تو همین فکر و خیالا بودم که یهو صدای در اومد سریع از روی مبل بلند شدم و به در نگاه کردم ، نویان وارد خونه شد و سری تکون داد و گفت:
_ سلام، چیشده؟
سریع خودمو جمع و جور کردم و با خنده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام هیچی، تو خوبی؟ خانواده خوبن؟ آبجی بزرگه؟ داداش کوچیکه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم پلک زد و با لبخند الکی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چقدر نمکی تو، نمککک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
سعی کردم خودمو عادی جلوه بدم ، دست به سینه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ او حالا توهم اینجوری اخمات تو هم نباشه ، پیدا میشه دیگه، هرجا باشه میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله کتشو در اورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حالا انگاری یه توکه پا فرستادمش بره نون بگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد مثله من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هرجا باشه خودش میاد هه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه و تند تند جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوهوم، صاحب خودشو میشناسه دیگه ، امم یعنی مثله... آهااا مثله سگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش جمع شد و با حالتی که انگار نفهمید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سگ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو توی هوا تکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره مثله سگی که..صاحب خودشو میشناسه هرجا بره برمیگرده،میدونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیدونه سیب از روی عسلی برداشت و توی دستش چرخوند و بهش نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جنسش خوب بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هان؟ ماشین؟ آره معلوم بود خیلی خوب راه میرفت، راستی مدلش چی بود؟ بزار فکر کنم... الان میگم نگو نگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده سری تکون داد و سیبو انداخت سمت من، رو هوا گرفتمش و دستپاچه گذاشتمش روی میز .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ماشینو نمیگم، ساقیتو میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو با این حرفش صاف نشستم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی؟ جنس چیه؟ ساقی کیه؟ حرفا میزنیاا اصلا به من میاد؟ هِه، هِه، شوخی بامزه ای بود فکر کن من پخش کننده باشم تو چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش کمرنگ شد و متفکر و بدون حرف به سمت آشپزخونه رفت، روی صندلی نشست و آرجشو گذاشت رو کانتر و به صورتم خیره شد، دست و پام یخ کرده بود، مثلا خواستم عادی رفتار کنم بدتر گند زدم ، نفسمو توی سینه ام حبس کردم و منتظر جوابی از سمتش موندم جوابی که میخواست بده خیلی برام مهم بود ، نکنه خیلی تابلو بازی در اوردم، اه سوال پرسیدن نداره در اوردم دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون حالت متفکر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرت نگو لازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسمو فوت کردم و چشمامو بستم، خداروشکر، اما این جواب من نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال نگاهش کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره دارم چرت میکنم، اهم یعنی چرت میگم هههه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و مشکوک گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نابی بوده ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir16
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطراف نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی؟ سیبه؟ نخوردم بابا گذاشتم رو میز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کمرنگی کرد و با تردید پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ببینم قبل از اومدن من اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشام تا حد ممکن درشت شد و بال بال زنان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نـــــه، چه اتفاقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک نگاهم کرد و با ناخنش ضربه ای به گلدون روی کانتر زد و زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه های پیراهنشو یکی یکی باز کرد و به سمتم اومد و رو به روم ایستاد، متعجب به قفسه سینه اش نگاه کردم و دستپاچه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ امم، چیه؟ هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاشو تو هوا چرخوند و بی حوصله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اگه یکم بری کنار میخوام رد شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوهزاریم افتاد و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آهان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره منتظر بهم نگاه کرد اخم کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اِه چیه؟ میخوای بگی سیکس پک داری؟ باشه فهمیدیم بابا،اصلانم قشنگ نیس اعتبار مرد به شکمشه هرچی شکم بزرگتر اعتبار بیشتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نیاز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم اومد کنار نرفتم، چقدر چرت گفتم راهو باز کردم و زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بد اخلاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم دیگه لازم به تکرار نباشه که در دو حالت بی خوابی و استرس بی حساب چرت میگم. به سمت پله ها رفت با رفتنش سریع روی مبل وا رفتم، همون موقع بود که یادم اومد من گوشی ندارم ! اگه ایمان زنگ میزد و بر نمیداشتم کلاهم پس معرکه بود، سراسیمه تو خونه راه رفتم و راه حلی به ذهنم نرسید، تو همین فکرا بودم که یهو چشمم به گوشی نویان افتاد، ریسک داشت ولی فکر بدی نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم سیمکارتشو در بیارم که روشن شد و چشمم به پیام روی گوشیش افتاد:"فردا شب منتظرتم بچه ها همه هستن خوش میگذره."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبمو با حرص جویدم و گوشی رو گذاشتم سر جاش، چرا اینا تمومی ندارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطونه میگه سیمشو بزن بشکن تا دیگه کسی نتونه بهش زنگ بزنه ، البته اصلا برام مهم نیست به عنوان کسی که... پوف چی دارم میگم دیگه الان که سانیا نیست بخوام جلوش خودمو غیرتی نشون بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیمکارتشو در اوردم و سیمکارت خودمو سریع گذاشتم روش و منتظر موندم روشن شه، با اضطراب به پله ها نگاه کردم که مبادا نویان بیاد پایین، گوشی که روشن شد رفتم توی پیامام و مطمئن شدم پیام و تماسی از ایمان دریافت نکردم خواستم سیمکارتو عوض کنم که نویان صدام زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نیاز، گوشی من اون جاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و دستپاچه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عه اومدی، آره اینجاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گوشيش که روی عسلی بود نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کسی زنگ نزد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد آوری پیامی که براش اومد، لبخند حرصی و کاملا مصنوعی زدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک اومد و گوشی رو از روی عسلی برداشت که یهو صدای آلارم پیام اومد ، با فکر اینکه پیام از طرف ایمان باشه نصف بدنم کلا بی حس شد، فکر کنم سکته کردم آخرش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنمو با صدا قورت دادم، گوشی رو بالا گرفت و خواست پیامو بخونه، نمیدونستم چیکار کنم یهو در عمل کاملا غیر ارادی یه جیغ بنفش از ته دل کشیدم جوری که گوشای خودم سوت کشید، نویان حیرت زده به سمتم برگشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم چی جوابشو بدم، نزدیکم اومد و سعی کرد آرومم کنه شونه هامو گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چیزی نیست، من پیشتم نترس، نفس عمیق بکش آروم باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم با این حرفش ضعف رفت و با لبخند کمرنگی به چشماش نگاه کردم و بی حرکت ایستادم، آهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آفرين... حالا بگو چیشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
یهو یادم اومد تو چه موقعیتی ام، اه من دارم چیکار میکنم؟ سریع نگاهمو ازش گرفتم و پریدم رو مبل و جیغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ســــــــــوکس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره اش متعجب شد و میون جیغای بلنده من سردرگم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشامو بستم و دستپاچه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه چیزه.. سو...سک، سوسک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره جیغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا وایستادی؟ زیر پاتــــــــه اَیـــــی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه به اطراف نگاه کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کو؟ من از کجا بفهمم الان کجاست، برای همین ترسیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه نمایشی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چقدر بی تفاوتی الکی مثلا من زنتم برو یه اسپری حشره کشی چیزی بیار، خدایا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبشو با غیظ جمع کرد و سعی کرد لبخند بزنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خیل خوب، باشه، تو آروم باش جیغ نزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشيشو گذاشت روی عسلی و رفت توی آشپزخونه، خواستم برم سیمکارتشو عوض کنم که متوجه نگاهش شدم ، یهو یه فکری به سرم زد دستمو گذاشتم رو گلدون کنار مبلی که روش ایستاده بودم و با تردید نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نه نیاز اصلا درست نیست تو اینکارو نمیکنی داشتم منصرف میشدم که دیدم نویان داره میاد اختیار از کفم رفت و هول شده گلدونو از بالا پرت کردم چرخید و چرخید محکم خورد به گوشی نویان که روی میز بود و پوکید، قشنگ خورد و خاکشیر شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی میون اون همه خورده شیشه و خاک گلدون چیزی زیادی دیده نمیشد احتمالا خاکشیر شده دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان بدون اینکه تعجب کنه خیلی جدی به من و گلدون خورد شده نگاه کرد و خاک روی تیشرتشو تکوند و منتظر موند تا چیزی بگم، به میز اشاره کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فکر کنم کشتمش. هِههِه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چهره خیلی منطقی سری تکون داد و حرفمو تایید کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب اخمی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو حالت خوبه؟ ناراحت نشدی؟ گوشیت ترکیدا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir17
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت یخچال رفت و لیوان آبی برای خودش ریخت و یه قلوپ خورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بعد از اون همه ماجرا دیگه هیچ چیزی نمیتونه منو ناراحت کنه ، این گوشی هم اشانتیون روی اون دوتا ماشینی که ترکوندی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو لبخند زد، منم لبخند زدم و بعد باقی مونده لیوان آبو یک نفس سر کشید و با همون لبخند لیوانو محکم کوبید رو کانتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیه ای در همون حالت موند و بعدش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من میرم اتاقم هرکسی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هرکسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس صدا داری کشید و ترسناک گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هَرکسی سراغم اومد بگو نویان مـــُ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو بست و سعی کرد به اعصابش مسلط باشه و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بگو نویان نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع حرفشو تایید کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه فقط تا کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهشو که دیدم فورا مسئله رو گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه، باشه حله، اوکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه در و دیوار نگاه کردم و زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ای بابا، این سیمکارتم که بدون گوشی بدرد نمیخوره چیکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه توی سکوت بود و کم کم چشام داشت سنگین میشد و خوابم میبرد که یهو صدای در اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یعنی کی میتونه باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه چه دیالوگ کلیشه ای گفتم... ینی کدوم خروس بی محلیه که ساعت دو وسط ظهر مزاحم شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت در رفتم و باز کردم و بی حوصله به دختر قد بلند و برنزه ای که پشت در بود نگاه کردم و اخمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بفرمایید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباشو جمع کرد و با تردید به خونه و سپس به من نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ببخشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان که دود از سرم بزنه بیرون ، اون دختره رو رد میکنم سانیا میاد؛ سانیا رو رد میکنم این میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بفرمایید با کسی کار دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم از پیرسینگ کنار بینیش شروع شد و به شلوار جین زاپ دار و کفشای پاشنه بلند مشکیش ختم شد، سرمو کج کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودش اومد و دست از نگاه کردن برداشت و خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اه، ببخشید با نویان کار داشتم، بگو مهناز اومده خودش میشناسه، اصلا خودش کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه و بی حوصله گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نویان خونه نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرد و کنارم زد و وارد خونه شد و سر خوش صدا زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نویان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده عصبی کردم و سعی کردم آروم باشم جلوی پله ها ایستادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میگم خونه نیست هر وقت اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف تو دهنم بود که نویان از پله ها پایین اومد و متعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهناز! اینجا چیکار میکنی!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز اخم کوچیکی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مزاحمم برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان لبخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دیوونه نشو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان؟چقدر باهم صمیمی هم هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دلم برات تنگ شده بود نویان خان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر چشمی به من نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خونه نبودی که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع با اخم به نویان نگاه کردم ببینم چه عکس العملی نشون میده که دیدم نخیر اونم گل از گلش شکفته و بی حواس مشغول بر انداز کردن مهنازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز با ذوق دستاشو باز کرد و به سمت نویان رفت، پیش خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"ههَ فکر کن یک درصد نویان این زغال اخته زشتو بغل کنه، اصلا تو مخیله نمیگنجه."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما در کمال تعجب دیدم نویانم دستاشو باز کرد، با عصبانیت به جفتشون نگاه کردم و یک قدم مونده به این که به هم نزدیک شن پامو جلو بردم و دست به سینه لبخند شیطانی زدم یهو نویان داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وایستا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز شوک شده سر جاش ایستاد و متعجب در همون حالت که دستاش باز بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نویان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عفت زمینو تازه طی کشیده خیسه سُر میخوری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آهان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خشکی شانس، خدا بهش رحم کرد آخه با همین پام میزدم زیر اون دوتا لنگای سیاه سوخته اش با مخ میخورد زمین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان بر خلاف چهره خندونش با خشونت دستشو انداخت دور گردنم و منو به خودش نزدیک کرد و با لبخند حرصی زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میفهمی چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
سعی کردم از بغلش بیام بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ این دختره کیه؟ اه اه نگاش کن مثله ملخ میمونه، زشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده اش گرفت و لباشو روی هم فشار داد و صداشو صاف کرد و رو به مهناز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ راستی معرفی نکردم ایشون نیاز جان هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز موشکافانه بهم نگاه کرد و جوری که انگار تو ذوقش خورده بود لبخند تصنعی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو جلو اورد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوشبختم منم مهنازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه لبخند بزنم دستشو گرفتم و تو چشماش زل زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان صداشو صاف کرد و پیشونیشو خاروند و درهمون حال با چشم بهم اشاره کرد، نگاهمو از مهناز گرفتم و الکی خندیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ منم همینطور... بفرمایید بشینید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموافقت خودشو با رفتن به سمت نشیمن اعلام کرد، منو نویان هم همراهیش کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوب مهناز، چطوری؟ خیلی وقته ازت خبری نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت مبل تک نفره رفتم و اومدم بشینم دیدم مهناز کنار نویان روی کاناپه نشسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ از من خبری نیست؟ تو یک ماه مارو قال گذاشتی آقای خاص!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان درحالی که میخندید زیر چشمی بهم نگاه کرد، من این دختره رو میکشتم آخرش، ننشستم و منتظر موندم ببینم چی میگه، برعکس من اون حواسش به من نبود نزدیکتر رفت و دستشو نزدیک دست نویان برد و اومد دستشو بگیره، ناخودآگاه داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir18
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز و نویان متعجب از صدای بلندم بهم نگاه کردن، دستپاچه ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی، هی، دوستان چی میخورید؟ برم آشپزخونه براتون چایی؛ قهوه ای چیزی بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز با خنده سری تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون گلم من آب میخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شما کوفت بخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو نویان با شنیدن حرفم الکی سرفه اش گرفت و میون سرفه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بزار بیام کمکت نیاز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرش سر این سرفه های الکی گلوی این بچه مشکل پیدا میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرفش لبخند پیروز مندانه ای زدم و سریع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شدم و دستشو گرفتم و به سمت خودم کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره بلند شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان با چشای متعجب به دستش که تو دستای من بود نگاه کرد ، فکر کنم بازم گند زدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمم باز شد و سریع دستشو ول کردم و عقب رفتم، وای من داشتم چه غلطی میکردم! هول شده دستامو پشتم قایم کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اهم... زود.. زود بیا من رفتم، اصلا چیزه میخوای نیا نه؟ پیش این ملخــ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمای نویان نگاه کردم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اها نه... نه ببخشيد پیش این عنتر خانم؟ وای دارم چی میگم؟ هِهِهِه، شوخی میکنم، اهم پیش همین خانمی که اسمش یادم نمیاد باش من میرم و میام... خبر مرگم. هِهِه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر وصف حالمون همينو بس که بعد حرفای گوهر بار من نویان با یه لبخند ملیح به ملکوت اعلا پیوست. اصلا خیلی برام جالب بود از یه جایی به بعد دیگه تلاش نکرد جلومو بگیره فقط نگاه معنی دار میکرد آروم پلک میزد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوتر به سمت آشپزخونه رفتم تا از این بیشتر گند نزدم مهناز با صدای متعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ منظورش من بودم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم برگردم بگم آره دقیقا با خودت بودم که با دیدن نویان منصرف شدم و رفتم که رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد آشپزخونه شدم و سریع قوطی قهوه رو برداشتم و مشغول قهوه درست کردن شدم حالا بلدم نبودم خاک تو سرم، فکر کنم باید دم کنم قهوه رو قوری کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کابینتو باز کردم و اومدم قهوه رو بریزم توش که یهو دستی روی شونه ام نشست و منو به سمت خودش چرخوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که قوری دستم بود به صورت جدی و بدون حالت نویان نگاه کردم، مثله خودش جدی شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهشو از چشمام برنداشت حس میکردم داره با عمق نگاهش تا مغز و استخونمو میبینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نیاز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسمو با نگاه کردن به اطراف پرت کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو فاز داری رو من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشامو درشت کردم و برای پیچوندن و عوض کردن بحث گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی؟ فوش دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irته چشماش خنده ای خودنمایی کرد ولی با همون لحن جدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ داری؟ تو به من حس داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم داشت از سینه ام میزد بیرون و گرمم شده بود، کنارش زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برو کنار ببینم، آدم قحطی اومده مگه، ببینم چی فکر کردی پیش خودت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
یهو زد زیر خنده و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه بابا به خودت مسلط باش یه نفس عمیق بکش من مال خود خودتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذوقمو پنهون کردم و با اخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بکش کنار ببینم، پرو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کابینت تکیه داد و با همون خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اصلا من با تو حرف میزنم روحم شاد میشه خدایی، هول نشو هنوز لو نرفتی که عاشقم شدی، شوخی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خداروشکر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که بهم خیره بود یه ابروشو انداخت بالا و به سرش تکون خفیفی داد ، دستپاچه شدم و سریع بدون نگاه کردن دستمو به سمت قوطی قهوه بردم تا برش دارم یهو دستم بی حس شد و بعد سوزش شدیدی کل انگشتامو فرا گرفت، خودمم نفهمیدم چیشد جیغ بلندی زدم و به دستم نگاه کردم و عقب رفتم، نویان از گارد گرفتن مچ من خارج شد و سراسیمه پشت سرم ایستاد و با دوتا دستش دستمو گرفت دستمو که دید صورتش در هم شد و نگران گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هیش، آروم باش عزیزم، چیزی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشتم سوسول بازی در بیارم گریه کنم ولی مگه میشد؟ منه خر جای اینکه قوطی قهوه رو بردارم دستمو برده بودم تو سرویس چاقو یدونه چاقو رو تو مشتم گرفته بودم... خداا چقدر من اسکولم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز شوکه شده اومد توی آشپزخونه و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چیشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن رنگ پریده و دستای خونی من و نویان داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خدای من، زنگ بزنم آمبولانس؟ دست کدومتونه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان بی توجه به مهناز همونطور که دستمو گرفته بود با دست دیگه اش جعبه کمک های اولیه رو از توی کابینت برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir19
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهناز بیا در بتادینو باز کن لطفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز سریع گوش کرد و روی پنبه بتادین ریخت و با دستای لرزون به نویان داد، تند تند نفس کشیدم و با چشمای اشکی و تار به نیم رخ اخمو نویان که با دقت به دستم میکرد نگاه کردم و سعی کردم به خودم مسلط باشم، اصلا از این بتادین تجربه قشنگی نداشتم، یهو خواستم دستمو عقب بکشم که دستمو محکم تر گرفت و جدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بچه خوبی باش تکونم نخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنبه رو نزدیک دستم برد چشامو بستم و داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آخ لعنتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هنوز نزدم به دستت که... وایستا سر جات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز دستپاچه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میخوای بده من انجام بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه نویان این کارو نکنی ندی به این دیوونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز با چشای درشت شده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ این به من گفت دیوونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه مهناز بیخیال بشه نویان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ با من بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریدم وسط حرفش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا دروغ میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز _ جانم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان کلافه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ساکت... اجازه میدی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشامو محکم بستم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره، فقط زود تمومش کن بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نزدیک تر شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگران نباش اصلا درد نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره درد نداره ولی مثله چی میسوزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ این زبونو نداشتی چیکار میکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند محوی روی لبم اومد تا خواستم جوابشو بدم دستم به طرز وحشتناکی سوخت ، سرمو محکم به بازوش چسبوندم و دندونامو روی هم فشار دادم میسوخت لعنتی میسوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همون حالت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آیی، نویان به این دختره زشت بگو بره نمیخوام شکستن و درد کشیدن منو ببینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هیس... دیگه آخرشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دستم سوخت و این سوزش ادامه داشت، نمیشد باید یه چیزی رو گاز میگرفتم آروم شم، بزار دست این نویانو یه گاز بزنم هم دلم خنک شه هم آروم شم وگرنه میمیرم از درد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان دستشو گذاشت روی موهام و بیشتر منو به خودش چسبوند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تموم شد، خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست سالمم لباسشو توی مشتم گرفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوب میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو مهناز متعجب و با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چخبره؟ مگه فرمالیته نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرف سریع منو نویان از هم فاصله گرفتیم ، دلخور به صورت نویان نگاه کردم و چیزی نگفتم، یعنی این یه وری هم باید جریانو میدونست؟ نویان صداشو صاف کرد و دوباره اخم کرد و مشغول بستن باندی دور دستم شد، مهناز روی کانتر نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir20
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خداروشکر خونش بند اومد، البته جز اینم میشد بعید بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان به نگاه شماتت بارم به نویان ادامه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوب نویان نمیپرسی دارو تو چه مرحله ایه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان عصبی با قیچی اضافه باندو جدا کرد و اومد چسب بزنه که دستمو عقب کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نمیخواد، بقیه اش با خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسشو فوت کرد و کلافه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهناز میشه بعدا راجب کار حرف بزنیم؟ نیاز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه نه من خوبم، شما به کارتون برسید آقا نویان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان این طرز حرف زدنمو که دید عصبی لبخندی زد و پیشونیشو خاروند و سری به نشانه تایید تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز خندون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عزیزم توهم بیا بشین نمیخواد کاری انجام بدی برای دستت بَده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تورو شت و پتت کنم دلم خنک شه، حرصی دستمو گذاشتم روی کانتر که یهو آخم بلند شد نویان کنارم اومد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبی؟بریم دکتر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز دستشو برد بالا و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شرمنده منم مثله نویان فقط داروسازی خوندم وگرنه کمک میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب به نویان نگاه کردم، رو نکرده بود! چرا اینجا همه دکترن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند تند سرمو تکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه، چیزی نیست، به کارتون برسید بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نیاز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه سرزنشگرانه ای به سرتا پاش انداختم و از آشپزخونه خارج شدم و سرد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس من میرم اتاقم حواستون پرت نشه فعلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها بالا رفتم و نزدیک اتاقم که رسیدم سریع راهمو کج کردم و پشت نرده ها قایم شدم، هَه فکر کن من نویانو با این عنتلک خانوم تنها بزارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز روی مبل نشست و پاشو روی پاش انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زنگ زدم احسان گفت مشکل براش پیش اومده نمیتونه بیاد، دیگه گفتم خودم بیام برات توضیح بدم تو چه مرحله ایم ، دوست نداشتم بعد این همه وقت اولین قرارمون توی شرکت باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان رو به روی مهناز نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کار خوبی کردی، خوشحال شدم دیدمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کردم و بیشتر سعی کردم از پشت نرده ها ببینمشون... چه غلطا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاتو در میارم بی جا کردی از دیدن این خوشحال شی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز چشمکی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هنوزم در گیری، اما خداروشکر اینبار انتخاب خوبی داشتی جای تعجبه این یکی رو فراری ندادیاا کلک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
نویان خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خودتم قبول داری تحمل بعضیاشون واقعا سخت بود، نیاز دختر خوبیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش قند تو دلم آب شد، کنجکاو گوشمو نزدیک بردم، مگه چندتا رو قبل من اورده و فراری داده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز هم در جواب خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوهَه... البته نباید تاثیر سلیقه و استعداد کسی که برات این لقمه هارو هم میگرفت نادیده بگیریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوتایی همزمان گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهراد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت و بعد چند دقیقه با دوتا فنجون قهوه برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ببینم آخر این بازی تو موفق میشی یا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بیخیال، بهتره راجبش حرف نزنیم، این چند وقته عمو اینا اینجا بودن خیلی از پروژه عقب افتادیم، بریم سر کارمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز لبخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تخس... باشه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست خودمو باد زدم نفس عمیق کشیدم ، مهناز چندتا کاغذ از توی کیفش در اورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ این احسانم که حالش خوب نیست، دوست ندارم بگم ولی فکر کنم افسرده شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان برگه هارو گرفت و سری تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حق داره خیلی سخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دائماً کارو عقب میندازه، این چند وقت که شرکت نبودم هیچ کاری نکرده میگه بالا سر تیم تحقیقات شماست درست میگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان سری به نشانه منفی تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خیلی بهش سخت نگرفتم بخاطر شرایط روحیش ولی دیگه باید سر پاشه، کار بچه ها بدون اون لنگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره خوب، اون نابغه است...مثله تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان به زدن لبخندی اکتفا کرد و چيزي نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه اینجوری نمیشه بزار من برم پایین دهن اینو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب به چه بهانه ای برم؟ برم یه قهوه ای چایی چیزی بریزم بعد برم جلوی مهناز یهو خالی کنم روش حساب کار بیاد دستش، اوف نه بابا این چه کاریه نیاز هول بازیا چیه در میاری، اه باید یه کاری بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نیاز میتونی بیای پیشمون بشینی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخ سر جام ایستادم و به نویان نگاه کردم، خاک هفت عالم تو سرم چرا همچین شد؟ این کی اومد اینجا که من ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو صاف کردم و از پشته نرده ها فاصله گرفتم و سوت زنان به سقف نگاه کردم و جوری که مثلا خیلی تعجب کرده باشم بهش نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اعه...تو اینجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه اینجوری ضایع است بزار یه جور دیگه بگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عــــــــــه؟ تو هم اینجایی؟ چه جالب منم اینجام ههه، من خواستم یه چیزی بهت بگم یادم رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی؟ امم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان منتظر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوب؟ بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اها زنگ زدن گفتن ماشینت پیدا شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای نویان از خوشحالی برق زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جدی؟ کی زنگ زدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir21
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه چه دروغ مزخرفی گفتم آخرش میفهمه که، صورتمو جمع کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای نویان دروغ گفتم اومدم ببینم چی دارید بهم میگید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذوقش خوابید و دست به سینه زل زد بهم، پشت چشم نازک کردم و طلبکار گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ توهم خنگیااا کدوم خری به تو گفته نابغه، گوشی نداریم که کسی زنگ بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پذیرایی اشاره کرد و همونطور که جلو خنده شو میگرفت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تشریف بیارید لطفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده سری تکون دادم و همراهش رفتم، واقعا توی زندگی چیزی بهتر از صداقت نیست، منکه مثله مهناز چاخان کردن بلد نیستم، نویان روی کاناپه کنار مهناز نشست و منم مثله بچه های حرف گوش کن رفتم و کنارش نشستم، مهناز با چشم به من اشاره کرد و زیر لب گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir