عسل دومین دخترخانواده معمولی است و باکلی دغدغه و فکر. پدرش سریدار باغ خاندان کیان هست و پسر خانواده کیان، اروَند کیان وقتی از هامبورک آلمان به ایران بازمی گردد، مشکلات عسل شروع می شود، چراکه اروَند برای خلاص شدن از برخی مشکلات شخصی برای عسل که خود گرفتار است، یک پیشنهاد عجیب می دهد... پیشنهادی وسوسه انگیز و درحین حال خطرناک.

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۷ دقیقه

مطالعه آنلاین عیش و نوش
نویسنده: کلثوم حسینی

ژانر: #عاشقانه #معمایی

خلاصه:

عسل دومین دخترخانواده معمولی است و باکلی دغدغه و فکر.

پدرش سریدار باغ خاندان کیان هست و پسر خانواده کیان، اروَند کیان وقتی از هامبورک آلمان به ایران بازمی گردد، مشکلات عسل شروع می شود، چراکه اروَند برای خلاص شدن از برخی مشکلات شخصی برای عسل که خود گرفتار است، یک پیشنهاد عجیب می دهد...

پیشنهادی وسوسه انگیز و درحین حال خطرناک.

«به نام او»

هرسو قدم می گذارم. او را در کنارم حس می کنم

گرچه آمدنش بی میل بود و رفتنش...

اجبار.

ماهردو مجبوری دل بستیم و در آخر...

-عسل:

کتابم همراه با حرص گوشه از رخت خوابم پرت کرده و موهایم را چنگ زدم و:

آخ. مامان چرا من؟

دورم را از نظر گذارندم و همچنان افزودم:

من درس دارم، کلی هم کار... آخه به کی بگم من کار دارم؟

مادرم زیرچشمی نگاهم کرد و با اخم رویش را برگرداند و از درگاه در کنار رفت:

من نمی دونم عسل، بابات گفته آقای کیان به همراه خوانوادش واسه تعطیلات عید اینجا می آن. منم کمر و زانوم درد می کنه وگرنه خودم می رفتم واسه تمیزکاری اونجا.

ناخواسته اخم هایم درهم شد و پوفی کشیده از جایم برخاستم و درحینی که قدم هایم شتاب می دادم نطقم را بازکردم:

باشه می رم ولی، بدون اگه امتحانم رو خراب کنم واسه خودم بده!

یه ساله دارم تلاش می کنم واسه کنکور که حداقل بتونم توی رشته مورد علاقم قبول شم.

مادرم پوفی کشید و سرش را همزمان که به سمت آشپزخانه کوچکمان باطرح ساده کابینت های سفیدفلزی به همراه آبچکان قدیمی می رفت جوابم سرتاپا ایستاده داد:

عسل، خودت می دونی بابات راضی نیست تو درس بخونی ولی، بازم توکار خودت و می کنی؟

دردت چیه تو دختر؟

لبم هایم با حرص از داخل لپم گزیدم:

د دردم اینه که شماها درکم نمی کنین؟

بابا من دوست دارم مهندس کشاورزی بشم، کجاش بده؟

همچنان که قدری برنج را در داخل تشت خیس می کرد، شانه ای بالا انداخت. پوفی کشیده به آشپزخانه تمیز خانه نقلی مان خیره گشتم. یک یخچال ساده سفیدو اجاق گاز طرح فرسفید که کنار پنجره حیاط پشت راه دارد. سیب زمینی و پیازهای تازه که امروز خریده است راهم دیدم و زیرلب غریدم:

فقط دختر بزرگش و داخل آدم حساب می کنه!

_ عسل!؟

لب هایم جمع شد و با ترش رویی چندتکیه پارچه وسلطل و دستکش را برداشته و از هال عبور کردم و بادیدن جارو برقی اخمم به شدت پیوند خورد و غرولند وارد حیاط شدم و نفس عمیقی کشیدم. نگاهم به شمس العماره خاندان کیان افتاد.

ته دلم حسرت جانسوزی بود که، من با این درس خوانی ام باید آن عمارت سفید حجیم را تمیز و گرد گیری کنم آن وقت خواهرم لعیا با آن شوهری سوسولش راحت خود را یک شب در میان اینجا لنگربندازد و...

_ صبح بخیر بابا جان؟

از فکر و نگاه خیره به آن عمارت در آمدم و چشمانم به لباس و کلاه باغبانی گره خورد و باتبسم لب زدم:

سلام! چندبار بگم با این سنت بالای چهارپایه و نردبون نشو خدای نکرده بی افتی؟

جوابت رو می ده، هان؟

لبخند پرمحبتی بر رویم پاشید و بیل چه دستش را نشانم داد:

خاک گلدونا رو عوض می کردم تا بهتر رشد کنن دخترم.

سری تکان داده و راهم از میان سنگ فرش زیرپایم و انبوهی از گل های داودی ، بنفشه و مرواریدی گرفتم و درب شمس العماره رو با کلید کف دستم گشودم و همین پا درونش نهادم اخم هایم درهم شد و سرفه های خشک به سراغم آمد.

کف دست را به دیوار خاک گرفته سُراندم و پژمرده به سالن بزرگ خیره شدم و زیرلبی غریدم:

اه. لعنتی امروزم از آرایشگاه انداختنم. جواب رقیه خانم و چی بگم؟

آهی کشیده و به قدم هایم سرعت داده ام و سلطل آب را از داخل توالت سالن پراز آب کردم وبا تشت متوسط هم مواد ضدباکتری و تمیز کننده ریختم. جوهر نمک و جرم گیر راهم داخل توالت قرار دادم و با روسری ام محکم موهایم و جلوی دهانم را بستم و دست کش ها را هم در دست کرده و بسم الله گویان شروع کردم...

نفس عمیقی کشیدم و تلفن همراهم را در آورده و روی موزیک ها پلی کردم و آهنگ مورد نظر را گذاشتم و سخت مشغول گرد گیری شدم و گاهی هم همخوانی می کردم با خواننده و از ته دل افسوس می خوردم.

زمانی به خود آمده ام که، خسته و کوفته روی تنها کاناپه اتاق خواب از گرسنگی وتشنگی لم داده بودم.

بادیدن ساعت دهانم باز ماند و متعجب از جایم بلندشدم که صدای ترق ترق استخوانم هم درحینی که دست به کمر بودم شنیدم و چهره ام جمع شد.

پوف کلافه ای کشیده و خمیده راهم را به سمت خانه که روشنای اش دیده می شد، قدری دلم برای خود سوخت.

آهی کشیدم و به قدم های بی جانم سرعت بخشیدم و یکی یکی کلیدهای لامپ را روشن می کردم، تاریکی باغ خوف برانگیز بود و دلهره آور.

همین که سطل و بقیه چیزها را بر زمین نهادم، عطر خوش ِ قیمه پلوی مامان باعث دل ضعف ِ و عطش من شد. کمر راست کرده و پرده توری را کنار زدم:

سلام من اومدم.

_ خسته نباشی باباجان.

بادیدن پدرم که به پشت تکیه زده بود و ناصر شوهر لعیا هم آنجا بودجفت ابروهایم بالا پریدند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام آقا وحید، خوش اومدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحیدخان تکه ای از سیب پوست کنده اش را از وسط قاچ کرد و بانگاه سرسری رو بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علیک سلام عسل جان. خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی تفاوت از لحن سرد و بدون گرمایش راهم رو به سمت آشپزخانه کج کرده و همزمان جوابش را دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوغور بخیر. شما خوب باشی ماهم خوبیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیدوارم کنایه ام را گرفته باشد و هرموقع که دلش خواست اینجا لنگر نیندازد و پدر طفلکم رو به زحمت و مشقت تنش نلرزاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادیدن لعیا نشسته پشت میزناهارخوری و مادر سرپا ایستاده اخم هایم درهم شد و بی حوصله رو به مادر سری خاراندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان شامت آماده است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونی از صبح چیزی نخوردم و حتی واسه ناهار هم خبرم نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان فاطمه با کفگیر برگشت و بادیدنم روی گونه اش آرام زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرمنده مامان جان اصلا یادم نبود کہ۔۔۔

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال پوزخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یه دختری از صبح گشنه و تشنه داره توی اون عمارت جون می کنه و تمیزکاری می کنه و یادم نبود واسه ناهار حتی خبرش کنم، درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا می خواستی چیز دیگه ای هم اضافه کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هوی با مامان درست حرف بزنا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احترام کوچیک و بزرگتری رو که قورت دادی و نه یه سلامی نه علیکی ناسلامتی هیجده سالته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت شوهرکردنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به کمر چندقدم با اخم روبه رویش رفتم و خم شدم روی صورت مبهوتش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینم تو سرپیازی ته پیاز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک چشمانم را دایره وار روی صورتش چرخاندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو شوهر کردی چه خیری کردی که کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه خداهم که اینجاین و اینجا شده کاروانسرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعیا با اخم و نگاه حرصی براندازم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی بهت نگفتم دُم درآوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان و بابا تورو خودسر کردند وگرنه تو الان زبونت قد ِ یه دسته بیل نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی پراندم و فوتی به کنارهای موهایش کردم و همزمان لب هایم کش آمد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه مامانم اینا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه اینکه تورو با کمربند و پتک فرستادن خونه شوهر که سربه راه شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه صاف ایستادم و لحنم تهدیدآمیزشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک باردیگه بهم گیر بدی حالت و می گیرم خواهر بزرگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزت زیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش زدم و به سمت اتاقم راه افتادم که، صدایش حرصی ولی، مخلوطی از بغض الکی به گوشم رسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چرا بهش چیزی نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین جلوی بزرگ ترش چجوری بلند می شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقصیرشماست کہ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه حرف هایش با بستن در ِ اتاقم دیگر شنیده نشد و پراز افسوس خم شدم که مخلوطی از عرق ناشی از کار طاقت فرسا و خیسی پشت کمرم هم چهره ام را جمع کرد و به ناچار سمت تنها کمد دیواری رفته و خم شدم و کشو بلوز و شلوارهایم را در آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باگرفتن حوله از اتاق شش متری خارج شدم و میان راهرو پیچیده و وارد حمام شدم و رخت لباس هایم را روی تنها سبد صاف قرار داده و کیف و صابون معطرم را برداشتم و سمت دوش آهنی ساده رفتم و آب را باز کردم که حرصم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرد بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فضای حمام هم طوری بود که صدایم اکو می شد و اول شیرآب داغ را باز کرده تا آب ولرم شود و بتوانم دوشم را بگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس راحتی کشیدم و حوله را محکم دور موهای بلند لِختم پیچیدم و با دمپای آب کشیده سمت اتاقم راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرزم گرفته بود و نوک دماغم هنوز بخاطر سردی هوای بهار یخ زده بود و نفس هایم را می توانستم ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که وارد اتاقم شدم، صدای مادرم را شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل مامان بیا شام... یخ کرد مامان جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند و سریع نم موهایم را گرفتم و روسری بزرگی روی سرم انداختم و کرم مخصوصم را به صورت و دستانم مالیده و نرم ماساژش می دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره صدای مادرم بلندشد و پشت بندش دستگیر در ِ اتاق هم تکان خورد و صدای مادرم به وضوح شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل جان... سربه سرلعیا نذار مامان گناه داره... اونکه به جزما کسی رو نداره... دخترخوبی باش و روی من و زمین ننداز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو یک دفعه گشودم که مادرم ترسیده عقب رفت و سری به معنی تاسف برایم تکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزرگ شدی مثلا آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و به خودم اشاره کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزرگ شدم که دائم بهم نیش و کنایه می زنه دخترتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل اون خواهربزرگته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه راهم را کج کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احترام هرکی دست خودشه... درضمن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم که بانگاه منتظرش مواجه شدم و دست به سینه به دیوار تکیه زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی من هی شوهر شوهر نکنه که قاطی می کنم... بعدشم اون داداش احمق وحید، آق حمید چه مالیه که لعیا واسش سوسو می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناسلامتی منم خواهرشم درسته ولی، همش طرف غریبه هارو می گیره نامرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم باچشم غره دستش را جلوی بینی اش گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیس می شنوه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زشته بخدا خوبیت نداره که دوتا خواهر به جوون هم افتادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بهش کرده و راهم را ادامه دادم اما، از حرفم کوتاه نیامدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون بزرگه باید اون و نصیحت کنی نه من مادرجان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون پیش بند و پس بند حرف اضافه جلوی سفره کنار پدرم نشستم ونگاهم میخ پلوزعفرانی شد و لبم را محکم گزیدم و مشت هایم درهم گره خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بخور باباجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بشقاب پُری که تا انتهای بشقاب برنج بود خیره شدم و بی حرف از گوشه اش شروع کردم به ریختن قیمه های معروف مامان فاطمه که خواهان زیادی داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالاد شیرازی راهم کنارم کم کم می جویدم و در آخر که بشقابم خالی شد، لیوان دوغم را سرکشیدم و با لبخندخاصی رو به مادرم که آرام مشغول غذایش بود لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی مثل همیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندمحوی زد و به گوشه لبش اشاره کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوش جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب دستم را روی لبم کشیدم که، کمی دوغ مانده بود. بی خیال عقب کشیدم و ظرفم را برداشتم و از کنار لعیا رد شدم که زمزمه آرامش به جانم نشست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین فیل می خوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم در آمد و با اخم عقب برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جنابعالی هم اگه از صبح شکمت خالی بود لابد جای غذا من و می خوردی، مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبهوت شده با چشم های گرد به سمتم برگشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من کی همچنین حرفی زدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تلخی زدم و سری به تاسف تکان داده و به سمت آشپزخانه قدم برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای تعارف ادامه دادن شام مامان راشنیدم و شصتم خبردارشد که از دستم عصبی شده و بعداز گرفتن دخترناز پرورده اش جنجال داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسرد سمت سینگ ِ ظرفشویی رفته و یکی یکی ظرف ها را از هال شانزده متری مان به سمت آشپزخانه هدایت می کردم و دائم خمیازه های کشداری می کشیدم و فردایی که عصرش امتحان تست داشتم و یک سر سرزدن به آرایشگاه رقیه خانم و شنیدن غرغرهایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیده و وارد آرایشگاه رقیه خانم شدم و زیرچشمی حواسم رو به اندک مشتری ها دادم، رقیه خانم با دیدنم اخمی کرده و باترش رویی بهم اشاره کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهانم را بلعیدم و بدون هراس نزدیکش شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام رقیه خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را بندکمرش زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام و... دخترکجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی گی من دست تنهام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بجنب بجنب که کلی مشتری اینجا ِ وامشبم عروس داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و به چشم های غرق آرایشش خیره شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف چندقدم سمت رختکن رفتم، همان جا هم لباسم را با روپوش تعویض کرده و موهایم را بالای سرم نیمه سفت بستم و صندل ِ سفیدم را پا کردم و به سمت مشتری منتظر راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که جلویش قرار گرفتم بالبخند سری کج کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما چی دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ِ اجمالی به سرتاپایم انداخت ومردد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کوتاهی به رقیه خانم انداخت و سپس روبهم لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه تو شاگردشی... خب می ترسم خراب کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دانست من مدرک تخصص میکاپ و کاتورینگ دارم ، مدرکی که، حتی رقیه خانم هم نداشت و فقط مدرک دیپلم آرایشگری را گرفته بود. آن هم بخاطر مشغله زیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فقط برای سرگرمی و کمی هم پول اینجا کار می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را گزیدم تا بیشتر در افکارم غرق نشوم. کمی صاف تر ایستادم و صدایم بالا رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رقیه خانم یه لحظه لطفا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به من و نگاهی هم به مشتری انداخت و کنجکاو پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله گوشم را خاراندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم، می گه من نمی تونم رنگش رو در بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به مشتری چندلحظه خیره شد و بعد با لبخند لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل جان توکارش تکه، شما چون بار اولتونه اینطوری تصور کردین منتهی اکثرمشتری های قدیمی واسه عسل می آن که کارش بی نقصه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جفت ابروهایم بالا پریدند و مات به دیوار خیره شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجیب بود که، رقیه خانم دفاع محکمی ازم کرد و دهان ِ همان اندک ها کوتاه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب بیا ببینم واقعا تعریفی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای همان زن بی تفاوت سری تکان داده و سمت قسمت رنگ و پودرها رفتم و همزمان که گیره و ظرف مخصوص و شانه وبراش رنگ را آماده می کردم به همراه کلاهک مخصوص مِش، لبم را تر کرده و نرم صدایش زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا چه رنگی و چه مدلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تبسمی کرد و با شنیدن حرفش لبخندپهنی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سخت ترین رنگ را درخواست داده بود. ظاهرا به او خیلی برخورده که این گونه با موهایش بر جنگ نهاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف رنگ و لوسیون درصدمتوسط را برداشته وبه همراه پودر دکلره، زن روسریش را در آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را جمع کردم و به کابینت شیشه ای تکیه زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواین اول موهاتون رو کوتاه کنم تا حجم بهتری بگیره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره زن ناخوانا بود ولی، پوست سفیدش و چشمان عسلیش برایم تازه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش بند رو دور گردنش بستم و شانه و آب پاش رو گرفتم و به سمتش کج شدم، اول نرم موهایش رو برس کشیدم و با قیچی انتهایش رو کوتاه می کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستکش ها رو در آورده و پیش بند دور گردن ِ مُلوک خانم بستم که با لبخندهمیشگیش لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام و کمی باریک بردار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف سری تکان دادم که صدایی از پشت سرم شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرنمی کردم کارت اینقد خوب باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحن و کلامش فهمیدم همان زن چشم عسلی هست، برحسب احترام عقب گرد کرده و همزمان نخ اصلاح راهم دور گردنم گره زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه از رو ظاهر قضاوت نکنید. خوشحالم از کارم راضی بودین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندمحوی زد و دستش رو جلو آورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سپیده قاسمی هستم... خوشحال می شم بعضی وقتها خودت بیای خونم برای مراسم ها آمادم کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو گزیدم و دستش بی تردید لمس کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ممنون اما، من اصلا خونه کسی اسه میکاپ شنیون اینا نمی رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه لبش بالا رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئن باش ضرر نمی کنی... هرقیمتی که اینجا درست می کنی همون رو دوبرابر می دم، هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خوام آرایشگر مخصوص بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رقیه خانم زیرچشمی ما رو می پاید، بنابراین بی حرف به تکان دادن سر اکتفا نمودم که، کارتی به دستم داد و با لبخند از سالن خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه به کارت انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" خانم قاسمی طراح لباس مجلسی و ..."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال کارت رو داخل جیب شلوارجینم چپاندم و به کارم مشغول شدم و دائم نکته ها رو در ذهنم مرور می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناسلامتی امروز امتحان هم داشتم و ریلکس مشغول بند انداختن بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید یک ساعت زودتر بروم و قدری تست بزنم تا مغزم قاطی و پاطی نکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار اصلاح که تمام شد دست هایم را شستم و به سمت رقیه خانم که سرگرم کوتاهی بود نزدیک شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید برم... امتحان دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رقیه بدون نگاه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فعلا مشتری نیست ولی، دم غروب شلوغ می شه دوباره بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را از تو گزیدم و بی حرف سمت رختکن رفتم و مدام در دل غر می زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه بابام پول داشت واسه خودم مغازه می زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صبح سرکارم نه دستت دردنکنه ای نه چیزی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه خدا کی خلاص می شم از همین بدبختی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی لباس هایم را تن کرده و کیف سرمه ای بنددارم رو اُریب انداختم و از سالن خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله تا ایستگاه واحدها قدم زدم و متاثر روی آن نشستم تا واحد سربرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه ای آرام کشیدم و پایم رو تکان می دهم که شکرخدا در هوای سرد بهاری واحد هم از راه رسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که از جلسه امتحان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون می آیم نفس آسوده ای می کشم و باز راه می افتم سمت " آرایشگاه زیبایی تک"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناچار بودم حتی اگر خسته و خواب آلود می بودم باید می رفتم تا بتوانم خرج کلاس های تقویتی کنکور را پاس بدارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" ساعت هشت شب..."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و غُلنچ کمرم را گرفتم و با پاهای بی جان به سمت رختکن رفتم تا مانتوام را برتن کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه سرسری به چروکیده ای مانتو ساده ام انداختم و بی حوصله آن را تن کرده و از داخل کیفم شیشه ادکلنم را در و روی گردن و شالم پاشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و با بوی گرم و ملایمش لبخندملیحی زدم و با سرعت بیشتری حاضر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خانه راه زیادی نبود فقط یک پیاده روی داشت که آن را هم به سوار شدن و کرایه دادن می ارزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قدم هایم سرعت داده و به سمت خانه شتافتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که کلید را انداختم، در خود به خود باز شد و یک دفعه نور قوی به چشمانم خورد و باعث شد با آرنج جلوی چشمانم را بگیرم و باحرص غر بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه این دیگه از کجا اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای حرکت اتومبیلی را که غرش کنان از کنارم گذشت بند دلم را بُرد و متعجب دستم را کنار زدم ولی، درحینی که اتومبیل از کنارم رد می شد چهره سرد باچشمانی نافذ وگیرای اخم نگاهی به سرتاپایم انداخت و پوزخندکنان از کنارم به سرعت گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتم را روی قلبم نهادم که بی قرار و ترسیده می تپید. به دیوار تکیه زدم تا نفسم در بیاید که صدای قدم زدن شخصی رو شنیدم و پشت بندش صدای نازک دختری رو:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروَند وایسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک پایش را محکم بر زمین کوبید و بعداز اندکی با سری افتاده وارد حیاط شد. همین که خواست در را ببند یک پایم را لای در نهادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اع صبرکن منم اینجا زندگی می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترک باچهره ای متعجب و رنگ و رویی پریده لبانش تکان خورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سوراخ های بینی ام نفس کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله دختر رحمان آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در راکنار زد و بی تفاوت پشت بهم به طرف شمس العماره گام برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیده درب را بستم و پشت به در تکیه زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجبا همه مشکل روانی دارند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه ام از در گرفته و به سرعت از تاریکی خوف انگیز حیاط درندشت برداشته و وارد خانه نقلی شدم و نفس نفس زنان عرق روی پیشانیم را پاک نمودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان فرز از آشپزخانه به سمتم آمد و بادیدنم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندبار بگم دخترخوب زشته خوبیت نداره این وقت شب بیای خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو همراه شالم در می آوردم و درهمال حال هم جوابش رو دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می گی چیکارکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رقیه خانم می گه مشتری زیاده از اون ور عروس داشت باید روی موهاش کار می کردم و ناخن و هزار کوفت دیگه من باید جواب بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه نگرانی بهم انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروزکه رفتی سرامتحانت نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحینی که دکمه های مانتوام را باز می کردم سری تکان دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره رفتم خداروشکر این یکی خراب نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی زیرلب زمزمه کرد و باتشر آرامی لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست و صورتت رو بشور بیا شام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانم را بالا بردم و باچهره ای گرفته جوابش را دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست وصورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنم همش بوی عرق می ده باید برم حموم... یک ربع دیگه بکش اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بی حرف وارد آشپزخانه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرکت یعنی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت و انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلخوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید از دلش دربیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع حوله به دست وارد حمام شدم و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که آش رشته را دیدم چشمانم برق زد و با اشتها شروع کردم به تناول و همزمان هم بادهنی پُر حرف می زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستت دردنکنه. عجب آشی شده دست مریزاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتم را بالا گرفتم و باخنده چشمک ریزی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامبروانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشرش با اخم همراه شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زشته دختر بزرگ شدی مثلانا... بادهن پر هم حرف نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندتند سری تکان داده و بی حرف مشغول شدم ولی، یک دفعه پرسیدم؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا کوش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانش را زیرچانه زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا می خوای باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده کیان امروز صبح رسیدند و الانم مهمون دارند باباتم رفته کمک دست مستخدما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داده و کنجکاو پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اون پسری که رفت بیرون هم پسر همیناست که دائم می گفتن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچم تنهاست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچم غریبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچم فلانه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه خیلی هرکوله که؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم دستش را جلوی دماغش گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبون به دهن بگیر... زشته یه وقت می فهمنن شر می شه... بابات بازم بیکار می شه ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل یادت نره این کارهم به بدبختی من و پدرت پیدا کردیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو روی میزناهار گذاشتم وازجایم بلندشدم و ظرف غذایم را هم برداشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم چشم نزن من و مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاسه آشم را تمیز شستم و سمت اتاقم پناه بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود ازرخت خوابم دل کندم و به سمت آشپزخانه گام برداشتم تا بتوانم صبحانه ای هرچند ساده برای پدر ومادرم آماده کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتری رو زیر شیرآب ساده گرفتم تا نصفه پر شود. زیراجاق گاز هم بافندک روشن کرده و کتری رویش قرار دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل یخچال را دید زدم که، تقریبا خالی بود. لب هایم را گزیدم و سریع یک مانتوی ساده دم دستی پوشیدم و باگرفتن کیف پولم از حیاط گذشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحینی که کنجکاو به نما و پنجره ها زل می زدم بادیدن اتومبیل خیلی زیبا دهانم باز ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" عجب چیزی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون می ده واسه دور دور"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهانم را با بهت فرو بردم و بانگاه آخر درب اصلی را باز کردم و راه افتادم به سمت نانوایی که دوکوچه بالاتر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قدم هایم سرعت بخشیدم و بی توجه به دخترهای مدرسه ای و خودرهای درحال عبور از گذرگاه عبور کرده و به سمت چپ پیچیدم و سربه زیر کیفم را در دست سفت چسبیدم اما، بوهای مختلفی به مشام می خورد و باعث می شد چهره ام جمع تر شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که از جوی آب پریدم رو به روی نانوایی قرار گرفتم و بادیدن تعداد کم نفس آسوده ای کشیده و در صف نوبت ایستادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نان تازه گرم وخوش بو را عمیق استشمام کردم و با ذوق تکه ای کَندم و در بین راه می جویدم. سرکوچه مان یک فروشگاه بزرگی بود که همیشه از آن خرید می کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به اتومبیل بالای سردرد برای تجمع مردم و خرید از فروشگاه هشان در قرعه کشی ماهانه شان که برنده اش همین اتومبیل خاک گرفته را می بُرد، گذشتم و پا درون نهادم که حجم از خنکی ناشی از کولرگازی ها به صورتم برخورد کرد و گوشه شالم را تکان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام به سمت یخچال های صبحانه اش رفته و پنیر و کره، شیر و خرما برداشتم و روی قسمت ارزیابی گذاشتم و همه را فاکتور گرفت و آن را به سمت صندوق بردم و قیمت را پرداخت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نایلون را برداشته و از آنجا خارج شدم و به سمت خانه مان راه افتادم که ده دقیقه ای راه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را جمع کردم و تمام وسایل هایم را در یک دستم گرفتم و با دست دیگری خم شده تا از جعبه خرما، یک دانه تازه و آبدارش را بردارم و بین راه نوش جان کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" ناخونک زدن دوست دارم"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با موفقیت خرما را در دهان گذاشته و با لذت طمع شیرینش را فرو می بردم و گاهی هم نیم گاهی به درختان سربه فلک کشیده این محل می انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوچه ما خیلی خلوت و آرام بود چون، این قسمت محل قشر مرفه جامعه بود و آنها هم اکثرن سرکار می بودند و بچه ای هم نبود تا در کوچه ها بازی کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آواز گنجشک ها و هواپیمایی داخل آسمان توجه ام رو جلب کرد و سربه بالا درب را باز کردم و وارد شدم به چیز محکمی اثابت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید از دستم افتاد و بادست راستم سرم را می مالیدم و زیرلب غر می زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم نیست این چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب خم شده سرم را بالا گرفتم که بادیدن چشم های نافذ و گیرا بهتم بیشتر گشت و ناخواسته لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا هرجا می رم تو اونجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هایش پیوند خورد و جذابیت خاصی به پهنای صورتش بخشید و دست به سینه خم شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من یا شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه از چشمان افسونگرش گرفتم و زانو زدم و کلیدم را برداشتم ولی، ناخودآگاه نگاهم به کفش شیک سفید و شلوار ورزشی اش خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را گزیدم و یک دفعه صاف ایستادم که یک تایی ابروان ِ پرپشتش بالا رفت و لبش مماس هم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دسته کلیدم را نشانش دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید نمی شد گذاشت فعلا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهم را می خواستم ادامه دهم که صدایش مخاطبم قرار داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله عقب برگشتم و سوالی نگاهش کردم که با دو قدم نزدیکم آمد و با لبخند یک تکه کوچک از نان سنگکم را کَند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوش معرکه است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسرد سری تکان می دهم و چشم از تی شرت جذب سیاه تنش می گیرم و آهسته قدم می زنم و از میان گل های شاداب و زیبا می گذرم ولی، عطر خوش بوی آنها را با دل وجان می بلعم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که وارد آشپزخانه می شوم بادیدن مادرم آن هم در حال چیدن استکان و بشقاب نان و خریدهایم را می گذارم و همزمان هم مانتوم را در می آورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه راحت بودم و حتی جلوی وحیدهم با بلوز وشلوار می گشتم. گرچه مامان فاطمه بارها مرا مواخذه کرده بود ولی، کار خودم رو می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان که خریدها را از نایلون در می آورد جوابم را داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته آب بده به گلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داده و بی حرف خارج می شوم که تشرش را می شنوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حداقل اون پارچه روی سرت بنداز عسل زشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفری خم شدم و شالم را چنگ زدم و آزاد روی سرم رها کرده و به سمت گلخانه قدم برداشتم و از میان هم تکه ای از برگ گل سوسن را کَندم و عطرش رو بو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که قامت پدرم رو دیدم صدایم را انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباجون بیا صبحونه که باید زود برم عروسک بازی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم غش غش می خندیدم و پدرم به کار آریشگاهم همیشه می گفت عروسک بازی، دلیلش را نمی دانستم ولی، برایم جالب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که نزدیکش رسیدم دست روی شانه پهن و خمیده اش آرام زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خوای یکی از همین عروسکای ناز رو واست بیارم بشه همدمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیرلب آرام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل جان زشتہ۔۔۔

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به به با این سنت عروسک بازی هم می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی که از پشت سرم شنیدم هینی ترسیده کشیده و دستم روی قلبم نشست و باچشم های درست به اویی که با موذی گری بهم خیره بود نگریستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و با اخم دست به کمر شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبض روح شدم آقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیرکننده پرصلابت نگاهم کرد و رو به پدرم لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما بفرماین بعدا درموردش حرف می زنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر با سری کج شده کمر صاف کرد و از کنارم گذشت، همین که نیم رخم را برگرداندم با لبخندمختص خودش چشمک جذابی بهم فرستاد و قهقه کنان از کنارم به سمت راه خروجی گام برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنم گُرگرفت و دستان ِ عرق کرده ام رو به شلوار پارچه ای مشکی سُراندم و زیرلب غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درد و هلاله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک موذی بی چشم رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه با چندقدم به سمت خانه گوشه حیاط درندشت نزدیک شدم وهمین که مادرم را دیدم، سریع با دستانی قاب گرفته وارد آشپزخانه شده و اجمالی صبحانه ای سرسری بلعیدم و به سمت اتاقم پناه بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز از امتحان خبری نبود پس می توانستم قدری طنازی کنم و از وسایل لوازم آرایشم که با زحمت پس انداز کرده بودم تا آنها را بخرم استفاده کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرم پودر را سریع بامهارت مالیدم و رژگونه هم طی گونه تا انتهای گوش را کشیدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رژلب صورتی مات رو مالیدم و با رضایت عقب گرد کردم و کمد دیواری را گشودم و مانتوی کرمی سه ربع را در آوردم که جلویش فقط بندپارچه ای می خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوار لی لوله راهم پوشیدم و با انداختن شال ِ سیاهم کیف دستی ام برداشتم و ادکلن مخصوصم رو زدم و ساعت چرمی رو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضر و آماده از اتاق خارج شدم . هال هیچ کس نبود، بنابراین کفش پاشنه بلندم را محکم در دست گرفتم و به سمت در ِ روی نوک پا راه رفتم و همین که زانو زدم تا کفشم را بپوشم صدای مادرم را با لحن همیشگی شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز با یه خرمن آرایش داری می ری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل صدبار گفتم زشته یه وقت در وهمسایه می ببینن فکر می کنن چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی با ناراحتی کفش هایم را پوشیدم و بندش را محکم بستم و با گرفتن تیرک درگاه صاف ایستادم و پرده توری رو کنار زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان من، ما هرکاری هم کنیم حرف هست، پس بیخیال جون عسل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادیدنم به تاسف سری تکان داده و روی برمی گرداند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم صورت بی نقص خودت چشه که رو کردی به اون آت وآشغالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندم دست خودم نبود، کیفم روی شانه ام کیب کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا همه اینطورین... عادت کن مادرمن... من دوست دارم این طوری باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف دیگه ای از میان حیاط گذر می کردم و با عشوه های مخصوص خرمان خرمان خودم را رساندم و همین که درب را چفت کردم، بی تعلل سمت ایستگاه اتوبوس ها راه افتادم و هدفون زده موزیک ها را یکی پس دیگری رد می کردم تا به موزیک مورد نظر برسم و سرم پایین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ایستگاه نشستم و لب هایم همزمان با خواننده محبوبم تکان می خورد و زیرلب تکرارش می کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عسل اون حوله رو بده بهم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای رقیه خانم چشم از دختردماغ عملی رو به رویم گرفتم و حوله رو از داخل کشو برداشته و سمتش گام برداشتم و به دستش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آبسردکن قدری رفع عطش کردم و گرمایی داخل سالن هم تنم را کوره آتش کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به کولر انداختم و رقیه خانم رو مخاطب قرار دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این کولر درسته رقیه خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو به کولر بادی انداخت و شانه ای بالا فرستاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می گم فردا صبح مشت رحیم بیاد درست کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داده و به سمت دخترک گام برداشتم و همزمان آدامس داخل دهانم را باد می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترهم که مشغول تلفنش بود که سر رسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب دستت و بده چه دیزانی می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون نگاه بهم، دست ظریف برنزه اش رو دراز کرد و باصدای تودماغیش لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرح ساحلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم و وسایل مورد نیاز طراحی رو برداشتم ومشغول شدم و گاهی بخاطر عطر تند و تهوع آورش سرفه های خشک می کردم و چهره ام از حرص جمع شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" اگه مغازه خودم بود قطعنا کارش رو راه نمی نداختم"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکر بیرون آمدم و سریع کار رو تمام کرده و ازجایم برخاستم و کش وقوسی به تنم دادم و سپس به سمت کوتاهی مو رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه وار دور حیاط می چرخیدم و بامکث سرم را بالا فرستادم وزیرلب نجوایم بلندشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا حالا چجوری به مامانم بگم من کنکور رد شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه بفهمه که ناراحت می شه، من تمام تلاشم و کردم ولی، خب تقصیر من چیه دانشگاهم افتاده جنوب کشور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم‌ و یک جای دنج زیر سایه درخت سنوبر پیدا کردم و جای گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهایم را دراز کرده و شالم کشیدم و تکیه به دستانم افزودم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام مهم نیست یه سال دیگه هم درس می خونم و تلاش می کنم بازم کنکور می دم منتهی مامانم مخالف درس خونده... می گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(ادا آوردن)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر تا ترگله باید بره خونه شوهر... وا مادر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر ‌که، به بیست رسید به حالش باید گریست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به کمر با اخم انگشت اشاره ام را تکان دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشنوم باز از این لوس بازی هاتا... خوبه خوبه این ( عسل) اومده من یاد بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمونه بارز یک دختر توهمی و شیزوفرنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشک شده مردک نگاهم به سمت اروند کشیده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندخاص یک‌ طرفه اش به اجزای صورتم خیره شد، تکان خفیفی از سنگینی نگاهش خوردم و از جایم بلندشدم و بی حرف از کنارش گذشتم که:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من می تونم کمکت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب شدم ولی، بدون حرف به سمت کلبه مان راه افتادم که، صدایش باز آمد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به تو کمک می کنم تو بمن. این طوری یر به یر می شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دل به گستاخی اش خندیدم و بافکرهای دخترانه ام راهی اتاقم شدم تا شام مفصلی تدارک ببینم و جریان را به مادر وپدرم بگویم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که در قابلمه رویش گذاشتم صدای مادرم متعجب رسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبریه عسل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچی کردم و ظرف های چرب و چیلی را درون سینگ ریخته و مشغول کف زدنشان شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من تاحالا براتون شام نذاشتم که تعجب کردی مامانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بی توجه به حرف پرمعنایم به سمت یخچال رفت، خیاروگوجه فرنگی را در آورد و نزدیکم شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه بدونم والا... بزار اون کاسه بزرگ رو بردارم یکمی سالاد درست کنم که با این لوبیا پلوت می چسبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار کشیدم که، ظرف متوسط را برداشت و بی درنگ روی میزناهار خوری جا گرفت و مشغول شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را جویدم و آخرین بشقاب را آب کشیده و درون آبچکان قرار دادم و دستانم را با حوله روی دیوار پاک نمودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم دورتا دور آشپزخانه نقلی چرخاندم و بی حرف از اتاق به سمت اتاقم راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دوش ملایم قطعنا حالم را بهتر می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نم موهایم را با حوله آرام گرفتم و بلوز آبی آستین‌کوتاهم باشلوار پارچه ای گل گلی ام پوشیدم، نفس عمیقی از عطر کرم ِ صورتم کشیدم و لبخندپهنی روی لبانم جاری شد و با اشتیاق به هال رفتم که پدرم را دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برنامه خبر را بادقت نگاه می کرد، سمتش رفتم و باخنده پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سهیل

    ۲۷ ساله 00

    اونقدرا جذاب نیست موضوعش خیلی توش از این شاخه به اون شاخه پریدنه کی اروند و عسل همو دیدن کی ازدواج کردن کی جدا شدن و ..... قلم رمان قوی نیست

    ۹ ماه پیش
  • Arash

    ۲۰ ساله 01

    رمان خیلی خوبی بود برخلاف نظر بعضی از دوستان که داستان را متوجه نشدند باید بگم که دوست عزیز رمانی که بشه آخرش رو پیش بینی کرد به در نمی خوره واقعا رمان عالی و غیر قابل پیش بینی بود ❤️❤️❤️🌹🌹🌹

    ۱۱ ماه پیش
  • Arash

    01

    رمان بسیار جالب و عالی بود ممنون از نویسنده این رمان رمان غیر قابل پیش بینی واقعاً کیف کرد با خوندنش حتماً این رمان رو پیشنهاد می کنم

    ۱۱ ماه پیش
  • عزیزی

    11

    اصلا خوب نبود موضوع خوبه ها اما به شدت پراکنده و گنگه.نه اروند واقعا محکمه نه عسل .ماشالله همشم که دل دختره برای یکی میلرزه حتی توی داستانم قشنگ نیست متعهد نبودن

    ۱ سال پیش
  • لیلی

    ۱۹ ساله 10

    من آخر نفهمیدم چرااروندباعسل ازدواج کرد واینکه داستان خیلی ازاین شاخه به اون شاخه میپرید

    ۱ سال پیش
  • سارینا

    ۱۰ ساله 20

    چرا برای من نمیاره میزنه قسمت اول وقتی میزنم روش دوباره همون جایی که خلاصه رو نوشته بودید میاره چرا لطفا راهنمایی کنید

    ۴ سال پیش
  • دوبار دان کن

    00

    دوباره دانلد کن میاد

    ۲ سال پیش
  • مهلا

    21

    مسخره است وقتتون رو بی خودی هدر ندین اصلا موضع مشخصی ندارند تو هم تو هم نوشته بی سر و ته

    ۳ سال پیش
  • ...

    22

    ههه خب اگه شخصیتا زشت باشند که هیچکس رمانو نمیخونه حتی خود توام رمانی که شخصیتاش زشت باشه رو نمیخونی.

    ۳ سال پیش
  • رویا

    ۱۵ ساله 75

    به نظرتون مزخرف نیست مگه میشه تو این سن کم فوق تخصص جراحی مغز و اعصاب داشت لطفا رمانایی بنویسید که با عقل جور در بیاد من نمیدونم چرا همه ی نویسنده ها شخصیت های رمانارو همه رو زیبا و جذاب توصیف میکنن

    ۳ سال پیش
  • رها

    ۲۰ ساله 20

    سلام این رمان اصلا برا من باز نمیشه ولی موضوع خوبی داره و دوست دارم بخونمش

    ۴ سال پیش
  • کیانا

    00

    بله ،دقیقا 😭

    ۴ سال پیش
  • ???

    70

    خخخخخ اروند.....یاد اروند رود می افتم😅😅😅

    ۴ سال پیش
  • مریم؟

    43

    سلام سازنده عزیز بسیار بسیار ممنون بابت تمام رمانها واقعاً زیبا هستند دستتون درد نکنه این هم گل هاتون 🌹🌹🌹💐💐💐💐💐

    ۴ سال پیش
  • خصتم

    ۱۵ ساله 32

    عوفف عین رمانها اصن قشنگ نیص قشنگ بزاریدلدفا

    ۴ سال پیش
  • آرش

    20

    آخرش خوبع؟

    ۴ سال پیش
  • فرزانه

    110

    لطفا یک کم رمان های پخته تر بزارید دیگه الان بچه های ۱۳ ساله اندلزه ۴۰ ساله ها میفهمن رمان های واقعی تر ب زندگی حالا صحنه داشنه باشه هم کسی چشمو گوش بسته نیس

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.