بعضی وقتا..بعضی جاها..تو یه برهه زمانی اتفاقاتی میافته که میتونه یه زندگی رو عوض کنه..یه احساس رو..یه ارزو رو..یه اینده رو.. گاهی در اون برهه هرکاری که از دستت بربیاد انجام میدی..حتی اگه کل دنیا بر علیه تو بسیج بشن و نذارن تو به خواسته دلت برسی… بعضی جاها تو میشی پیروز میدون..و بعضی جاهای دیگه میشی بازنده و مجبوری خودت رو از گود کنار بکشی…

ژانر : پلیسی، عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۶ دقیقه

مطالعه آنلاین بر خاک احساس قدم میگذارم
نویسنده : f@rnoosh76

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #پلیسی

خلاصه :

بعضی وقتا..بعضی جاها..تو یه برهه زمانی اتفاقاتی میافته که میتونه یه زندگی رو عوض کنه..یه احساس رو..یه ارزو رو..یه اینده رو..

گاهی در اون برهه هرکاری که از دستت بربیاد انجام میدی..حتی اگه کل دنیا بر علیه تو بسیج بشن و نذارن تو به خواسته دلت برسی… بعضی جاها تو میشی پیروز میدون..و بعضی جاهای دیگه میشی بازنده و مجبوری خودت رو از گود کنار بکشی…

[هانــا..:نامی کردی به معنی پناه،امیدو نفـــس.]

[ارسـام..:زورمــند، پسر اریــارمــنه وپدر ویشتاسـب از خاندان هخامنشی.]

[فرنــود..: برهـــــان ، دلیــــل.]

مقدمه:

روزها و شبها درون دلت مشغول کنکاش ذره ای عشق بودم

ولی خالی بودن دلت از آنچه به دنبالش بودم بی رغبتم کرد برای ادامه ی واژه "زندگی"..

بی میل به آینده مینگرم , پیش رویم را . . ولی جز خروار ها خاک چیز دیگری نبود

روبرویم کپه ها خاک بود که سیاهی ذراتش میشکاند شیشه اشکم را

امــا شروع به چنگ زدن کپه های سر راهم کردم

تا بنگرم پیش رویم را. .

و برسم به آخرین خواسته دلم . .

ولی اکنون که در خاک چنگ میزنم .. خواسته دلم را گم میکنم درون خاک های سرد و خاموش . . !

میروم تا .. ناگاه . .

نوری نگاه نا امیدم را متفکر میکند..

که بازتاب انوار رنگارنگش بیشتر و بیشتر میشود..

و" الماسی" به زیبایی رنگ نگاهت ، خود را درون دستانم میگنجاند..

و بدین سان ،، من گمشده ی عشقم را نور الماس گونه ی عشق نگاه تو ،معنا میکنم . . .

*****

*فصل اول*

آروم آروم تو خیابونا راه میرفتم و سعی میکردم ذهنمو خالی از هر فکری کنم،تهی از هر خیالی...

خودمو به بیخیالی دعوت کنم. ولی....نمیشد...هرکاری میکردم نمیشد...

نمیدونم چرا اما نمیتونستم ذهنمو متمرکز کنم و به هیچی فکر نکنم تا ازادانه به هر سو پرواز کنه!

دلم میخواست مثل بچگی هام باشم،مثل بچگی هایی که هیچ درد و غم و غصه ای نداشتم

مثل همون موقع هایی که وقتی از کنار مغازه ها رد میشدم ،با ذوق و شوق به سمت ویترین عروسک فروشی پر بکشم...با ذوق و شوق عروسکا رو نگاه کنم و وقتی از یکیشون خوشم میومد،اونقدر پاپیچ مامانم میشدم و بهش میگفتم تا مجبور میشددر برابرم کوتاه بیادو چیزی که میخوامو برام بخره...

مثل همون بچگی هایی که بستنی به دست از جدول خیابونا زیگزاگ راه میرفتم..و هر چقدر بهم میگفتن بیا پایین گوشم بدهکار نبود..

همه حواسمو میدادم به بستنیم و جلومو نگاه نمیکردم..به اینکه بستنیمو تمیز تموم کنم تا دستام کثیف نشه...

و در اخرمیوفتادم و زانوهام زخمی میشد..

ولی این منم...

من...منی که همیشه خود رای بودم و به حرف هیچکی جز خودم گوش نمیکردم!و هر کاری که از نظر خودم به صلاحم بود رو انجام میدادم

من هنوزم همون دخترم .

هانا نکوهش..... هانای 24 ساله ، دانشجوی رشته ادبیات! فرزند ارشد منصور نکوهش!

خواهر کوچکترم هانیه است. 16 سالشه،هانیه رو بیشتر از هر چیزی و هرکسی توی دنیا دوستش دارم...

هانیه ای که با وجود سن کمش درک بالایی داره و حالمو از همه بیشتر میفهمه و بهتر از اعضای خونوادم منو درک میکنه تا جاییکه همیشه مرحم دردام بوده وبه حرفام گوش میده..

یکی از خصلتای هانیه مثل منه..اونم مثل خودم خود رایه و به حرف کسی گوش نمیده...

نمیدونم این خصلت خوبه یا بد ولی به هر حال در بعضی موارد جز دردسرو بدبختی چیز دیگه ای برام نداشته..ای کاش میشد یه بار دیگه به دنیای فارغ از درد بچگی برگردم..فقط برای 1 دقیقه..و تو اون 1 دقیقه با تموم وجودم حسش کنم..تا بتونم اون زمانو لمسش کنم..

همون دنیایی که تمام دغدغه ات عروسک بازیه..بستنی خوردن تو خیابوناست..زخمی شدن سر زانوهات و به سرعت باد فراموش کردن اون!

یادمه کوچیک که بودم وقتی ادمای بزرگتر از خودمو میدیدم آرزو میکردم منم زودترمثل اونا بزرگ بشم ولی الان نه.... نمی خوام بزرگ باشم، میخوام بچه باشم و بچگی کنم....!

می خوام بچه باشمو تو خیابونا بستنی بخورم و بیفتم زمین تا سر زانوهام زخمی بشه..

اونوقت مامانم رو موهام دست بکشه و بگه عیب نداره بزرگ میشییادت میره..

بزرگ شدم..ولی یادم نرفت..بزرگ شدم ولی هنوزم اون دوران شیرینمویادمه..درسته که بزرگ شدم ولی در حسرت بچگیم موندم..

اره..من حسرت بچگیمو میخورم که چرا بزرگ شدم.اصلا چرا ارزوی بزرگ شدن کردم..

دستامو تو ب*غ*لم میگیرم..به اسمون نگاه میکنم و لبخند غمگینی میزنم.. یه قطره بارون رو صورتم فرود میاد.سرعت قطره ها بیشتر میشه.

بارون گرفته..دستامو تو ب*غ*لم میگیرم و به ادما نگاه میکنم..

ادمایی که بعضیا با عجله به یه سمت میرن..بعضیا ناراحت..بعضی دیگه خوشحال..بعضی ها هم ،مضطرب ،، شایداز چیزی که قراره اتفاق بیفته...

بعد از یه پیاده روی طولانی بخودم میام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه.خدا ساعت 8 شبه..از ساعت 4 از خونه بیرون اومدم..ودارم فکر میکنم..فکر میکنم به همه زندگیم.. و این بارهم بر خلاف همیشه چیزی عایدم نشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاریک شدن هوا به این پی میبرم که هرچه زودتر باید خودمو به خونه برسونم تا بیشتر از این نگرانم نشدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی نمیخوام به خونه بر گردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام به خونه ای بر گردم که همه چیزش اجباره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام جایی باشم که حتی خودم..خودمم حق نصمیم گیری برای خودمو ندارم..نمی خوام جایی باشم که بهم همه چیز رو تحمیل کنن...حتی......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دلم میخواد جایی ارامش داشته باشم که که منو بفهمن،به حرفام گوش بدن میخوام فقط یه لحظه فقط واسه لحظه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشونو جای من فرض کنن و به حرفام خواسته هام و چیزایی که یه دختر 24ساله لازم داره توجه کنن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اینو میخوام نه سردی و بی توجهی نه اجبار و تحمیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخوام حداقل این بار به حرف دلم گوش بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیمو در میارمو یه نگاهی بهش میندازم...ساعت9.5 شب رو نشون میده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع که میخوام گوشی رو بذارم تو جیبم زنگ میخوره..حتی حوصله اینو هم ندارم که ببینم کی داره زنگ میزنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حوصلگی بدون اینکه گوشی رو نگاه کنم میذارمش تو کیفم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی میکشم و به کفشام زل میزنم . دلم میخواد جایی برم که حداقلش یکی باشه حرفم رو بفهمه. یه جایی که فقط خودم باشم و خدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم برای بار دوم زنگ میخوره این بار با صداش از خیالاتم بیرون میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا قصد میکنم جواب بدم قطع میشه..پوفی میکنم و دوباره به یه نقطه تو تاریکی اسمون زل میزنم و تو اعماق سیاهی فرو میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز صدای زنگ گوشیم بلند میشه و باعث میشه یه نگاهی به کیفم بندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه مثل دفعه قبل قطع شه سریع دستم رو روی علامت سبز رنگ برقراری تماس میکشم و جواب میدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جونم خواهری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه-کجایی هانا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش مضطرب بود..نگران شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانی چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا فقط زودتر بیا خونه،بابا بدجور عصبانیه.و قبل از اینکه من چیزی بگم سریع گوشی رو قطع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردمو از جام بلند شدم..این وقت شب نمیخواستم با تاکسی برم و اینکه همچین امنیت نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سر خیابون یه اژانس گرفتم و ادرس مقصد رو بهش دادم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه وارد ماشین شدم،سرم رو به شیشه تکیه دادم و چشمامو بستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم رسیدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای راننده که یه مرد تقریبا مسن بود چشمام رو باز کردم.کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم مثل همیشه کلید بندازم و درو باز کنم ولی پشیمون شدم و ایفون رو فشار دادم...اینجوری بهتره..حداقل اعلام امادگی کنم تا از دیدنم شوکه نشن و اتفاقی نیوفته...که همچینم مطمئن نیستم اتفاقی نیوفته..با اتفاقات اخیرو اون وضعیت ظهر و از خونه بیرون اومدن ناگهانی من ...و الانم تماس مضطرب و نگران هانیه. واقعا دیگه نمیدونم چی قراره پیش بیاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه نسبتا بزرگی داشتیم که به محض اینکه حیاط رو رد میکردیم در رو به پذیرایی باز میشد.سمت چپ پذیرایی اشپزخونه بود و سمت راستم دوبلکس پله میخورد و میرفت بالا. یه خونه 4 خوابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکیش مال من..یکیش مال هانیه..یکیشم مال مامان و بابا.. اون یکی دیگه هم یکی کتابخونه ی بابام بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه یه 3 سالی میشد که با من تو یه اتاق میخوابید..بهتر..اینجوری منم تو اتاق به این بزرگی تنها نبودم و هم اون به حرفای دلم گوش میکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم..ظاهرا هانیه درو باز کرده بود و مامان و بابا هم چون مشغول صحبت بودن متوجه زنگ نشدن..پشتشون به من بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانی رو توی چشمای هانیه دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه وقت نگی من بهت زنگ زدما ..نمیدونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند اطمینان بخشی زدم وچشمامو به ارومی رو باز و بسته کردم گفتم نگران نباش خیالت راحت لبخندی زد که تمام دندوناشو ردیف کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت :باشه بابا محفوظ کن دندوناتو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با صدای بلندی سلام دادم که متوجه شدن و به طرفم برگشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا از جاش بلند شد و به طرفم اومد.دستام میلرزید و دلشوره گرفته بودم ، چهره بابا حس خوبی رو بهم القا نمیکرد.حداقل تو شرایط الان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا الان کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا خودت کمکم کن...میدونی که اهل دروغ نیستم هیچ جوره نمیتونم دروغ بگم ، کمکم کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه صدایی که از ته چاه در میومد که شک دارم خودمم شنیده باشم گفتم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندی داد زد و اومد طرفمو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیـــــــــــــــــــــــ رون؟تا الـــــــــــــــــان بیرون بودی؟میــــــــدونی ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت چنده رو تقریبا نعره کشید که گوشام سوت کشید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو انداختم پایین و چشمامو به زمین دوختم..میدونستم کارم اشتباهه ولی هیچی نگفتم.چی بگم وقتی هیچ دلیلی برای توجیه کارام نداشتم حق داره سرم داد یزنه تقصیر خودِ بی فکرم بود که از خونه زدم بیرون اگه می ایستادم و یکم منطقی تر با موضوع برخورد میکردم شاید کار به اینجا نمیکشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بابا بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه با تو نیستم؟ به جا اینکه به زمین زل بزنی جواب منوبده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-بهت میگم تا الان کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس ولی خیلی اروم سرمو اوردم بالا و خیلی مظلوم به بابام چشم دوختم..وای خدای من صورتش از حرص حسابی سرخ شده بود مشخصه حسابی عصبانیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی اروم گفتم:-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم که..بیرو......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز حرفم رو تموم نکرده بودم که یه طرف صورتم سوخت..بد جورم سوخت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم به سمت چپ پرت شد و دستم رفت رو صورتمو تا خوداگاه چشمام بسته شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمیشد ،بابا اوج عصبانیتش چند کلمه حرف و داد بود.. انتظار هر کاری ازش رو داشتم الا این یکی اما این بار رو من دست بلند کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اولین بار....روی هاناش دست بلند کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض بدی به گلوم هجوم اورده بود.احساس خورد شدن میکردم.حتی چشمامو باز نمی کردم نمیخواستم هیچ کدومشون رو ببینم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواستم ترحم چشمای مامان و هانیه رو ببینم لبهامو رو هم فشار دادمو سعی میکردم اشک از چشمام بیرون نریزه.. حداقل الان..احساس خیلی بدی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار یکی گلومو تو دستاش داشت فشار میداد..از شدت بغضم حس خفگی بهم دست داده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای هین" هانیه و صدای بلند مامان رو شنیدم که خطاب به بابام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منصـــــــــــــــــــور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-تو ساکت مارال ،دخالت نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا دوباره منو مخاطب قرار داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختره خیره سر هیچ معلوم هست چه غلطی داری میکنی؟تا الان کجا بودی؟اون گوشی صاب مرده پس برا چیه؟ صد دفعه تا الان زنگ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این موقع شب ازت میپرسم کجا بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگی بیرون؟هـــــــــــان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- منصور اروم تر ...چه خبرته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-تکلیفمو باید باهاش مشخص کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا گوشیو جواب نمیدادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب ندادم..چی میگفتم؟چه دلیلی داشتم؟بگم از ساعت4 مثل علافا تو خیابونا بودم..این دلیلم نه تنها خودمو بابارو قانع نمیکرد بلکه اوضاع رو هم بدتر میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من با تو نیستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-بسه منصور..این جوونه نادونه..تو که بزرگشی..تو که عاقلی اینکارا دیگه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای هق هق گریه های هانیه رو اعصابم بود..کاش منم مثل اون میتونستم گریه کنم..میخواستم بگم تو چرا گریه میکنی؟تو چرا به حال من دل میسوزونی؟مگه حال الان منو درک میکنی؟هیچکی نمیتونه الان منو بفهمه و ارومم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان دلم میخواست فقط تنها میبودم تنهای تنها.دوباره صدای بابا بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا لالمونی گرفتی ؟بلد نیستی یه خبر به ادم بدی؟نه؟تا الان کجا بودی؟با کی بودی؟معلوم نیست چند وقته با کی میری با کی میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-ول کن تو رو خدا منصور..این بچه جوونه غرور داره چرا میخوای همه دق و دلیتو سر این خالی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مارال بهت میگم تو دخالت نکن..رو حرف من حرف نزن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا تحمل اینهمه تهمت و دیگه نداشتم از یه طرف هم داشتم بین بابا و مامان دعوا درست میکردم...همون جوری که دستم روی صورتم بود همه قدرتمو جمع کردم تو پاهام با تمام توانم کیفم رو از رو زمین برداشتم و دویدم سمت پله ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-با توام کدوم گوری میری؟چه غلطی کردی که مثل موش میری تو سوراخت؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه-بابا تو روخدا ولش کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم درو بستم...دیگه صدای هیچ کدومشون رو نشنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه درو بستماز پشت در سر خوردم رو زمین و زانوهامو تو شکمم جمع کردم و سرمو به زانوهام تکیه دادم..دستامو دور پاهام حلقه کردم...تا کی؟تا چه مدت دیگه باید این جنگ اعصابی که مدتها تو خونه است رو تحمل کنم؟چرا نمیفهمن؟منم ادمم..احساس دارم..منطق دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست دارم خودم به خودم متکی باشم، شده بودم مثل جنینی که تو شکم مادرش جمع میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض بدی گلومو فشار میداد ولی حتی با وجود این بغض هم نمیخواستم گریه کنم به زور جلوی اشکامو گرفته بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه صدایی بهم میگفت گریه کن هانا نذار رو دلت جمع بشه ...خودتو خالی کن دختر..خواستم به اون صدا گوش بدم و اجازه فرود اشکامو صادر کنم ولی به محض اینکه احساس کردم چشمه ی اشکم جوشید با پشت دستم چشمامو مالیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"نه نه...من نباید گریه کنم...تا الان هیچ ضعفی از خودم نشون ندادم..من گریه نمیکنم."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو گرفتم رو به بالا و نالیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه خدایا چرا اینجوری شد؟چرا از بین اینهمه ادم من انتخاب کردی؟چرا؟؟؟؟؟همه چی که داشت با خوبی و خوشی پیش میرفت؟چه حکمتی تو کارنه اخه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و به سمت تراس اتاقم رفتم درو باز کردم خوشبختانه تراس رو به پشت ساختمون بود...دلم هوای فریاد کشیدن رو کرده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:ای خــــــــــــــــــــــــ ــدا دیـــــــــــگه خســـــــــته شــــــــــدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی دیگه کنترل صدامم دست خودم نبود.....دلم گرفته از همه..از همه کسایی که میخواستم کل کاراشونو با زور و اجبار و تحمیل بهم بقبولونن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو تختم...دوباره اون بغض لعنتی سراغم اومده بود...عین یه سیب وسط گلوم گیر کرده بودحوصله لباس عوض کردن هم نداشتم سرم به زانوم تکیه دادمو چشمام بستم در باز شد و یکی اومد تو..سرم بلند نکردم ببینم کیه...امید داشتم با نشنیدن جوابم خودش بره.گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو بیرون الان حوصله کسی و ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ صدایی در نیومد...اول فکر کردم من اشتباه شنیدم کسی در زده ولی وقتی سرمو بلند کردم هانیه رو دیدم که بع دیوار تکیه داده و با بغض داره منو نگاه میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکاش اروم اروم از گونه های سفیدش پایین میمومد...نزدیک بود گریه ام بگیره با دیدن هانیه در اون وضع. خودمو کنترل کردمو گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانی برو بیرون ولی وایساد و منو نگاه میکرد.انگار نشنیده بود با عصبانیت داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه بهت نمیگم برو بیرون؟ وایسادی بر و بر منو نگاه میکنـــــی؟ اشکاشو با استینش پاک کرد و روبروم وایساد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به هق هق افتاد و گفت : هانا....ه..همش..تقصیر...م..من بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا قربونت بره..عزیزم..این اشکارو نریزی واسه من..واسه کی اینجوری گریه میکنی عزیز دلم؟ لرزش صدامو به وضوح حس میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ربع بعد سر هانیه رو از رو شونم جدا کردم وقتی منو دید خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته دختر ؟چرا میخندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالبخند گفت:-چشات شده قده دو تا گردو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شب هانیه پیشم موند و باهم حرف زدیم براش گفتم درد دو دل کردم تا اروم شم..به خودم که اومدم دیدم ساعت 2/5 نصفه شبه سرم سنگین بود..یه بالش برداشتم و همونجا روی زمین خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور خورشید از پنجره به اتاق میتابید و فضارو روشن کرده بود..نورش چشممو زد..دستمو گرفتم جلو چشمام تا دوباره بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یدفعه پریدم و ساعت رو نگاه کردم وای خدا ساعت 9/5..دانشگاهم دیر شد.. ولی از طرفی چون سرمم درد میکرد قید امروزو زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی خوابیدم و چشماموکه باز کردم هانیه بالا سرم نشسته بود و موهامو نوازش میکرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیدار شدی؟صبح بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانیه-ظهر بخیر خانم خابالو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دو ظهره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخیال...خیلی خسته بودم..بلند شدم برم یه ابی به سر و صورتم بزنم از جلوی ایینه که رد شدم چشمام از تعجب 4تا شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسای دیشبم هنوز تنم بود. دستی به صورتم کشیدم که حسابی دردم گرفت و صورتم جمع شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا فکرشم نمیکردم انقدر ناجور کبود شه.از دستشویی اومدم بیرون لباسامو عوض کردم و موهامو بستم کلی هم کرم زدم تابپوشونمش ولی کامل رفع نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه-هانا میخوای ناهارت بیارم بالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه واسه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا..اخه گفتم..شایدبخاطر دیشب ...حرفش قطع کردمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانی اون بابامه...حق داره..منم کم مقصر نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی با وجود اینکه روت دست بلند کرد..هنوزم..هنوزم..میگی حق داره؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله حق داره...مقصر من بودم که تا اون موقع شب داشتم تو خیابونا پرسه میزدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین...من نمیدونم اینارو داری واسه دلخوشی من میگی یا نه...ولی تو خواهرمی...همیشه از مامان بیشتر نه ولی کمتر ازاونم بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبت نکردی..نزدیکم بودی..همیشه. وقتی دیدم بابا اونجور دیشب زدت...خورد شدم..انگار من زدن..من نمیتونم بخاطر خودخواهی بابا ببینم ساکتی و هیچی نمیگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بس کن ..یه دفعه گفتم مقصر من بودم الانم میریم بپایین و ناهارو میخوریم..دیگه هم نمیخوام حرفی بشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی اخه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی بی ولی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه تو ساکتی من ساکت نیستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینم مشکل تو چیه؟هان؟مشکل بابا با منه نه تو فهمیدی؟از این به بعدم ببینم کوچکترین بی احترامی بهش کردی من میدونم و تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بغض کرد:بی احترامی بهش نمیکنم..خودمو دخالت نمیدم..ولی اون سیلی دیشب حق من بود..اگه من دیشب به اون زنگ نمیزدم،اگه اون دوباره به بابا زنگ نمیزد تو سیلی نمیخوردی،بابا دوباره بخاطر اون عصبانی شد...وگرنه الان هچ کدوم از اینا اتفاق نمی افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانی جون..عزیزم..نبینم چشماتو واسه من اشکی کنی..تو هیچ تقصیری نداری..منِ احمق ازت خواستم زنگ بزنی اگه میدونستم هیچ وقت همچین چیزی و ازت نمیخواستم...این بحث رو بهتره تمومش کنیم باور کن با یاداوریش فقط عذاب میکشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر جور خودت میدونی ولی من ساکت نمیشینم ببینم بابا دستی دستی داره بدبختت میکنه..پایین منتظرتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش منو به فکر فرو برد ،من موندم و یه دنیا فکر.. با هربار فکر کردن فقط به بن بست میرسیدم بنابراین از خدا خواستم کمکم کنه و بهم بهترین راهو نشون بده..بالاخره بعد از کلی کشمکش فکری رفتم پایین که از دیشب تا حالا هیچی نخورده بودم و ضعف وجودمو گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها پایین میرفتم که نمیدونم چی شد ،چشمام سیاهی رفت و سرگیجه عجیبی گرفتم! با سقوط فاصله ای نداشتم که درست همون لحظه احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شد و منو به طرف خودش کشید..برگشتم تا فرد مورد نظرو ببینم اما وقتی دیدمش نمیدونم چرا ولی هول کردم و به تته پته افتادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-س...س.سلام..صبح بخیر..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی بابا جواب ندادو به جاش یه لبخند محو نشست رو لباش..تازه فهمیدم چی گفتم...2ظهر از خواب بلند شدم تازه میگم صبح بخیر..نترکی تو دختر!..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو صورتم چرخید و به گونه ام خیره شد..همون لبخند محو از لباش پاک شدو حالت چشماش عوض شد..یه جورایی اول خشمگین ولی بعد پشیمونی تو چشماش موج میزد...پشیمونی شاید از کاری که کرده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی هیچ حرفی رفت سر میز نشست و منم پشت سرش.. اشتها نداشتم ولی برای کنترل ضعف و سرگیجه ام بالاجبار یکم برنج و کمی هم مرغ واسه خودم کشیدم و مشغول شدم، سر میز کوچکترین حرفی از بحث دیشب نشد و این منو در حضور خانوادم معذب میکرد،تمام مدت سرم پایین بود! ناهارم که تموم شد ، تشکر کردم و راه اتاقم رو در پیش گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو تخت دراز کشیده بودم و به سقف خیره شده بودم..قسمت من چیه خداجون؟؟چکار باید بکنم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستگیره در باز شد و هانیه اومد تو اتاق..-بیام تو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو جام نشستم:بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا حوصلم سر رفته..امشبم مامان اینا میخوان برن خونه مامان جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جدا؟؟پس با این حساب امشب تنهاییم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی کشید و گفت: اره.. همون لحظه فکری به ذهنم خطور کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانی میخوای بریم یه مسافرت یکی دو رو زه که فقط من تو باشیم؟؟بدم نیست...یکم روحیمون عوض میشه..نظرت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظرت بابا میذاره؟؟نه یه فکر دیگه کن..از اون گذشته من مدرسه دارم نمیتونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راست میگی..حواسم نبود..پس هر جا تو بگی..دوست داری امشب بریم شهربازی..پارکی..نمیدونم ،هرجا تو راحت تری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم بام؟؟اونجا رو دوست دارم..خیلی..بهم ارامشی میده که خدا میدونه..بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر علایقمون به هم نزدیک بود..منم بامو واسه ارامشش دوست دارم...لبخندی زدم :باشه عزیزم امشب میریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق دستاشو بهم کوبوند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به ملودی هم بگم بیاد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد فکری نبود..منم به میترا زنگ میزدم..:اره حتما بهش بگو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو تخت پرید پایین و گفت:ایــــــول...خواهری..من برم بهش خبر بدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان که خیلی زوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه گفت:من رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق رفت بیرون..منم دوباره رو تخت دراز کشیدم وبه سقف سفید زل زدم،تا چند دقیقه دیگه به میترا زنگ بزنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو واسه چند دقیقه کوتاه رو هم فشردم تا شاید از شر این هه فکر و خیال راحت شم...ولی برعکس فکر میکردم...به محض

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه چشمامو رو هم گذاشتم سیلی از فکر ها بود که به سرم هجوم اورد...ای خدا ببین به چه روزی گرفتار شدم که نمیتونم دو دقیقه خواب راحت داشته باشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دائما نگران بودم...نگران از اینده ای مبهم که پیش رو داشتم..اینده ای که اگه خودم کاری نمیکردم به دست دیگران تباه میشد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجددا سر جام نشستم...فکر و خیال فایده نداره هانا خانم...بالاخره باید یه کاری کنی...وگرنه دستی دستی نابود میشی...نابودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکنن...خودتو...زندگی تو...ایند تو!.به خودم پوزخند زدم..هه اینده..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیمو برداشتم و به میترا زنگ زدم...خیلی خوبه که ادم یه دوست صمیمی داشته باشه که تو هر شرایطی بتونه روش حساب کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستی که بتونه حرفاتو بفهمه و درکت کنه...اگه از این ناراحتی که هیچ کس حرفاتو نمیفهمه یکی باشه که بفهمه حرفت چیه..دردت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیه؟ این واقعا خیلی خوبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا از کلاس دوم دبستان با میترا دوستم تا به الان که هم دانشگاهی هستیم حتی رشته هامونم مثل هم انتخاب کردیم...صمیمی ترین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستم که مثل هانیه دوسش دارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نظر وضع مالیشون هم سطح ما بودن..از تمام جیک و پوک زندگیمم خبر داشت...منم همینطور..کوچکترین مسائل رو با جزییات بهم گزارش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدادیم! اما مسائل زندگی اون ریز و دقیق بود که میدونستم تا به حال به کسی حرفی نزده حتی منم ناخواسته متوجه شده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا با هانیه خیلی جور بود..از اون گذشته خواهرش ملودی هم سن هانیه بود و اوناهم همکلاسی بودن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبر وتحمل رو از اون یاد گرفتم..وگرنه من ادمی نبودم که هرکی هرکاری میخواد بکنه و صدامم در نیاد..دختر فوق العاده صبوریه..صبور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوق اول بوق دوم..بوق سوم..بوق چهارم..بوق پنجم...:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو هیچی نگو میزنم لهت میکنم..فقط کافیه یه کلمه حرف از دهنت بیرون بیاد..نامرد..بی معرفت..دختره بی معرفت نمی گی یه بنده خدایی این گوشه دنیاحیروون و سرگردون منتظر تو نشسته ببینه توی الاغ چیکار کردی؟..حالا خودت به درک..منو نمی گی؟؟اصلا تو این چند وقت زنگ زدی ببینی غذا خوردم نخوردم؟نفس میکشم..؟؟اصلا مرده ام..یا زنده ام؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا سرم رفت..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واااای چتــه؟؟؟دو دقیقه نفس بگیر..!بذار حرف از دهنم بیرون بیاد بعد بشین غرغر کن..فکر گوش من نیستی به فک خودت فکر کن..بعدم علیک سلام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به فرض که سلام..وایـــی..هاناجونم..کدو م گوری بودی؟مرده بودی به سلامتی؟چرا خبرمون نکردی بیاییم حلوا خوریت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرض..یه زبونم لالی دوراز جونیم بگو..ثواب داره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا..من حلوا دوس دارم..زیاد درست کنین..نامرد اصلا کجا گم شده بودی؟کلاس که نمیای..نه زنگی ..نه هیچی..چند وقته ول کردی رفتی به امون خدا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یاد دیروز افتادم..بغض گلومو فشرد..ولی باز خودمو کنترل کردم..ولی لرزش صدام دیگه دست خودم نبود..با همون صدای لرزون گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به جون هانی وقت نکردم بهت خبر بدم..باید ببینمت..لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرزش صدام به هق هق بی صدا تبدیل شد..سریع متوجه شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هقم جای خودشو به اشکایی داد که بی صدا از روی گونه هام سر میخوردوبه چونم میرسید..صدام خش دار شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه میترا اصلا خوب نیستم...دیگه خسته شدم..به خدا دیگه بریدم..اخه چرا من؟؟نمی تونم میترا..تو یه کاری کن..تو یه چیزی بهم بگو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم اونم داره گریه میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عیب نداره عزیزم..بالاخره خدای توهم بزرگه..هانا خودتو با زندگیت هماهنگ کن..زندگی همیشه اونطوری که تو میخوای پیش نمیره..زندگی سختی داره...پستی بلندی داره..فراز و نشیبی داره..گاهی وقتا یه شرایطی پیش میاد که هیچ کاری از دست کسی ساخته نیست..ولی ادم اگر خودش بخواد..میتونه..هانا تو میتونی..تو نباید ببازی..اونوقته که تو نباید ببازی..باید صبور باش یو تحمل کنی..به خدا توکل کنی و امیدت رو از دست ندی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضعف نشون نده..بجنگ..واسه اون چیزی که میخوای بدستش بیاری باید بجنگی وگرنه از دست میدیش و یه عمر پشیمونیه که ولت نمیکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میترا میخوام ببینمت..این حرفا..این تلفنا و زنگا ارومم نمیکنه..حضورتو میخوام..و بلند گریه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا..دختر مگه من دارم برات قصه میگم..میگم ضعف نشون نده اونوقت تو میای گریه میکنی؟؟فقط بگو کجا..الان میام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکامو با دست پاک کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جدی؟؟میای؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه مگه میشه نیام..کجا و چه ساعتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به هانیه هم گفتم میگه بام..منم دلم یکم ارامش میخواد..راستی ملودی رو باخودت بیار..هانیه تنها نباشه..اینجوری جفتشون سرشون گرم میشه.منم دلم براش تنگ شده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو فقط امر کن..اونم به چشم..بعد با حرص گفت:فقط یه چی ازت میپرسم راستشو بگو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو دلت واسه من تنگ شده بود اصلا..؟؟؟نه خدا وکیلی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا زده به سرت؟؟معلومه که اره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو غلط کردی..میخوای منو ببینی یا ملودی رو..؟که دلت واسه اون تنگ میشه هان؟؟؟حالا دیگه هانیه رو بهانه میکنی ابجی منو ببینی؟؟اصلا منو ادم حساب کردی؟؟بعد یه هفته اصلا گفتی عزیزم کجا بودی دلم برات تنگیده بود؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای به خشکی شانس!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میترا جون عزیزت یه کله حرف نزن..به خدا رو اعصابم انگار داری با ناخن میکشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ..این بود رسم مرام و معرفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود..ریز ریز میخندیدم..:- اره بخند که حالم خنده داره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه دیگه برو سر کارت دیگه داری کم کم شر و ور میگی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تازه روحیه امم تضعیف شده..یه سره مثل چسب قطره ای چپیدم تو اتاق..به هوای اب خوردن و م*س*ترا میام بیرون..بعدشم که چرتم میره هوا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خب ..باشه فهمیدم..میبینمت..برم کلی کار دارم..تو کاری نداری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه قربونت..من از اولم کاری نداشتم..تو اومدی با گوشیت 4پا پریدی رو گوشیه من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم میخوای دو کیلو رو برات بخرم؟؟توروخدا تعارف نکن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه زحمتت میشه..خودم میخرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا برو کلی کار دارم...خدافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خندید:باشه بای...میبینمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه حاضر و اماده اومد تو اتاق..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر تو کی اماده شدی؟؟زوده الان..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز گریه کردی؟؟هانا جون من..بخاطر من بس کن..توروخدا انقدر خودتو اذیت نکن..حداقل یه امشب ..باشه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی هانیه تو دنیا برام از هر چیزی با ارزش تر بود..سرمو تکون دادمو یه باشه گفتم....نمیدونستم میفهمه چی میگم..؟؟معلومه که میفهمه..اون دیگه بچه نیست که ردش کنی بره پی کارش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و به سمت کمد راه افتادم..بهترین گزینه تو شرایط الان این بود که یه نفر کنارم باشه..وبازم از میترا ممنونم که این شرایطو برا فرهم میکنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل سوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضر و اماده رو تختم نشسته بودمو توی افکارم غرق شده بودم..افکاری که نمیتونستم از ذهنم جداشون کنم..افکاری که با دید اول مثل یه پازل پوچ و بی معنی بودن..ولی وقتی تیکه های این پازل رو کنار هم چیده میشدند..دیگه بی معنا نبودن..دیگه بی ربط نبودن..بر عکس..انقدر سفت و محکم بهم چسبیده بودن که به این راحتیا از هم جدا نمیشدن..دیگه نمیتونستم براشون لفظ پوچرو بکار ببرم....انگار با چسب قطره ای محکم بهم چسبونده بودنشون و من این وسطه هیچ کاره بودم..فقط باید با ذهنم تطابقشون میدادم..که بازم هر کاری میکردم نمیتونستم..نه نمیتونستم خودمو ..زندگیمو با این افکار هماهنگ کنم..دنبال یه راه چاره درست میگشتم..میترا میگه خودتو باز ندگیت هماهنگ کن...چه انتظار سختی...و سخت تر از اون اینه که بخوام به زور باهاشون کنار بیام...با یه اجبار..من دنبال یه دلیل منطقی بودم..یه چیزی که بتونه قانعم کنه..بتونه کارای بابا رو برام حلاجی کنه..ویبره گوشیم که کنارم بود تختم رو لرزوند..به اسم میترا که روی صفحه گوشی بود چشم دوختم..دلم نیومد گوشی رو بردارم..عاشق زنگ گوشیم بودم..یه اهنگ خیلی لایت و ملایم...اروم و سرشار از احساس...این اهنگ حتی تو بدترین شرایط هم بهم ارامش میداد..قبل از اینکه قطع شه دستم رو روی دکمه سبز کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسشو تو گوشی فوت کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداییش من موندم تو کی میخوای ادم شی؟؟؟هر دفعه من زنگ میزنم..باید تا بوق اخر منتظر بمونم تا تو این گوشیه وامونده رو برداری؟بخدا ادم از زنگ زدن بهت نا امید میشه..این دفعه دیگه گفتم حتما خود کشی کردی و تو ترافیک اون دنیایی...اخه نه که تعداد مرگ و میر روز به روز زیاد تر میشه..اینه که اون ورهم خطش شلوغه دیگه..وسیله مسیله نقلیه هم نداره که بلکه زودتر برسه ادم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود اساسی...این بشر عمرا میتونست جلوی یه بند حرف زدنشو بگیره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوما...زهر مار و جانم...منو با اون اشتباه گرفتی...همچین پشت تل با ناز و عشوه میگه جانم که به شک افتادم و یه دور گوشیمو نگاه کردم ببینم درست گرفتم یابه یکی زنگیدم که منتظر بوده طرف بهش بزنگه و عشوه شتری سرش خالی کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میترا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سخنرانی ت تموم شد احیانا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکرکنم اره حالا که چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی فقط میخوام بدونم تو حرف زدنت با واژه ای به اسم نفس گرفتن اشنا هستی اصلا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا جان..خفه..من هرکاری کنم نمیتونم مثل جنابعالی شمرده شمرده و باکلــــــــــاس حرف بزنم! تا حالا خیلی هم تمرین کردم..ولی بدتر گند میزنم تو حرفیدنم.. جوری حرف میزد که از خنده افتاده بودم رو تختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خندیدنت رو بذار واسه بعدا لازمت میشه..نگاه توروخدا..حواس واسه ادم نمیذاری که..گمشو پایین...دیر بیای رفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه تو اومدی؟؟اوکی الان میام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نههههههههههههههه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی گوشی و جا به جا کردم : بـــــاز چیــه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم راه میوفتم..از اونجاییکه تو از اون دسته ادمایی هستی که تا بمبم نزنن از جات تکون نمیخوری...گفتم زودتر اعلام کنم و شما یه تکونی به خودت بدی و از اون جای مبارکت که ندیده حدس میزنم تختته! بلندشی....هان..راستی اینم بگم..بلند نشی مثل اون سری مثل مرده ها بیای که من وحشت کنم دیگه وای بحال بقیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امر دیگه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی...اهان زودتر بیا تا علف زیر چرخای ماشین من بدبخت جنگل انبوه امازون نشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه باشه باشه..مخمو خوردی...کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا مثل ادم نیای کلتو خودم دودستی میکنم و تقدیم عمو منصور میکنم..به جون ملودی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون ملودیم پیازه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کارایی که به تو مربوط نیست دخالت نکن..فعلا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره دیوونه...یه تختش کم بود...من نمیدونم این دختر به کی برده بود..یه رگ خل و دیوونگی تو وجودش بیداد میکرد..نه مثل مامانش بود نه مثل باباش..باباش..خیلی مرد مهربون و خونگرمی بود..شده بود حتی وقتایی که به میترا حسادت میکردم..به صمیمی ترین دوستم بخاطر داشتن پدری که انقدر با منطق و احساس پیش میره..شده بود وقتایی که منم بابایی بخوام که حرف دلمو بفهمه...بابایی که درکم کنه...نخواد با اجبار جلو بره...بابای من بهترین بابای دنیا بود..ولی اون دوسال قبل زندگیم به کل تغییرش داد..بابام شد یه ادم دیگه..شد یکی که هیچ وقت نتونستم بشناسمش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دلم میخواست بابام درکم کنه..منو..دختر بزرگشو..همون دختری که دقیقه شماری میکرد تا باباش بیاد خونه..وقتی که عقربه های ساعت نشون از رسیدن باباش میداد ،با ذوق و شوق برنامه ریزی میکرد که کجا قایم بشه که باباش نتونه پیداش کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی باباش میفهمید کجاست با موهای دم موشی بورش که بخاطر تقلا و بالا و پایین پریدناش بهم میخورد میپرید ب*غ*ل همون بابا و از گردنش اویزوون میشد.. ..همون دختری که هر روز به امید گرفتن یه ادامس خرسی میپرید ب*غ*ل باباش..وچه کیفی میداد وقتی که یه مشت از باباش ادامس میگرفت و اونارو با ل*ذ*ت هرچه تمام تر میچپوند تو دهنش و ملچ ملچ میخوردشون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من...من اون بابا رو میخوام..بابایی که هانا کوچولوشو دوست داشت...ولی دیگه نداره..نه نداره....نه نداره..اگه داشت اونجوری با بی رحمی تمام یه سیلی محکم به گونم نثار نمیکرد..نمیزد که گوشم بسوزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوزم دلم از اون کار بابام پر بود...خیلی پر...گرچه حق رو به بابام میدادم..ولی..بازم نمیتونستم نادیده اش بگیرم...اگر چه از روی عصبانیت بود....اَه..بازم این بغض لعنتی..بیخیال فکر کردن شدم...نذاشتم بیشتر از این فکرمو مشغول کنه.. راه دستشویی اتاقم رو پیش گرفتم..شیر اب رو باز کردم و گذاشتم تا یخ یخ بشه..یه مشت اب یخ رو پاشیدم تو صورتم..خنکی بیش از حد اب حس خوبی رو بهم منتقل کرد.. یه مشت دیگه...یادم رفت برای چی بغض کردم..به تصویرم تو ایینه چشم دوختم...لبخند کم جونی به هانا ی تو ایینه کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل چهارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه- بریم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایسا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه-بریــــم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-د..میگم دو دقیقه صبر کن دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه-هانــــــــا..بریـــــــم؟ ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانی میزنم تو سرتا..وایسا پیداش کنم هی رو اعصاب من والیبال نرو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هانیه-بابا بیخیال..هوا اونقدرا هم سرد نیست...اه...اصلا به من چه من رفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالیکه تا کمر تو کمد خم شده بودم و دنبال کت پاییزه ام میگشتم داد زدم: اره برو بچسب ور دل ملودی جونت..حالا خوبه هر روز هرروز همو میبینین.. بالاخره پیداش کردم..کت بافتم رو از زیر خروارها لباس کشیدم بیرون و پوشیدم. هانیه هم احتمالا رفته بود پایین. کیفم رو برداشتم و زدم بیرون...وسط راه پله بودم که گوشیم زنگ خورد..بازم این زنگ و بازم ارامش من..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد حرف میترا افتادم "تو کی میخوای ادم شی.."..با خنده گوشی رو جواب دادم..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم میام..ببین میتونی یه دقیقه دندون رو جیگر بذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه عجب!!..بالاخره داری فنون ادم شدن رو یاد میگیری..نه خوبه..خوشم اومد..همینجوری ادامه بدی به یه جایی میرسی.بپر پایین دیگه..چکار میکنی سه ساعت اون بالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ادم بودم..منتها چشم بصیرت میخواست که جنابعالی نداشتی..اومدم باباداشتم دنبال کتم میگشتم.پیداش نمیکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانااااااااا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من اگه بتونم به تو یاد بدم درست رفتار کنی و صداتو نندازی رو سرت بزرگترین کار دنیارو کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم از قدیم گفتن ترک عادت موجب مرض است ، در ضمن ،مثل ادم که اومدی؟هان؟نیومدی بیام خودم ادمت کنم؟؟نبینم مثل مرده بلند شدی اومدیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا یکم به فکت استراحت بده..اومدم و سریع قطع کردم و فرصت حرف زدن بیشتر رو بهش ندادم. هرچی تو گوشم میخوند وقتی میخوای بیای حداقل یه برق لب بزن که نگن از سرد خونه در رفتی..ولی چه کنم که به خرجم نمیرفت..مواقعی که حوصلم میومد دستم به ارایش میرفت..این روزا حتی حوصله خودمم ندارم.چه برسه به ارایش کردن..دلم میخواد چیزایی رو که رو دلم مونده و تلنبار شده رو بگم و خودمو راحت کنم..که شبا بالشتم از گریه خیس نشه ..که دلم از غصه نترکه..که خودمو از این درد راحت کنم..کسی چه میفهمید..خانوادم که به فکر خودشون بودن..بابا که حتی ذره ای برای حرفم اهمیت قائل نبود..میدونستم بابا خود رایه و به حرف هیچکی الا خودش گوش نمیده..تصمیمشو که بگیره دیگه گرفته ..حتی حرفای مامان هم نمیتونه کار ساز باشه..مامان میدید..غصه هامو..اشکای شبونه امو..تنهاییو از همه بدتر عاشقیمو ولی دم نمیزد..میدیدم که چطور میریزه تو خودش و سعی میکنه جلوی من گریه نکنه..میدیدم که ان روزا مامانم چطور غصه میخورد...ذره ذره اب شدنشو به چشمم میدیدم..ولی از دست کسی تو این خونه کاری بر نمیومد..الا خودش..حتی با وجود اون منطقی هم که داشتم در برابر بابا کم میاوردم..وقتی چند دفعه سعی کردم باهاش حرف بزنم و بابا هنوز رو حرف خودش بود..هیچ کاری از دستم بر نمیومد جز سکوت..میرفتم تو اتاقم و هر دفعه از زور خشم یکی از کریستالامو میزدم زمین...میشکستم..با شکستن اونا اروم میشدم.مثل دیوونه هایی که جنون دارن وقتی نوای شکستن کریستال کف زمین تو گوشم اونگ میزد..مثل معتادی که بهش مواد تزریق کردن اروم میشدم و مینشستم سرجام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته بودم از این همه زور و اجبار..من دختری نبودم که به این راحتیا زیر بار حرف زور برم..واسه اون چیزی که بخوام میجنگم..توجهی نداشتم طرف مقابلم پدرمه ،از خونمه ..یا یه فرد غریبست...هیچی برام اهمیت نداشت...فقط اون چیزی که میخواستم..من به این راحتیا تسلیم نمیشدم.. ظاهرا منم یه رگ خود رایی بابا رو داشتم..حتی شاید بیشتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پله اخر رو میخواستم بیام پایین..که چشمام سیاهی رفت و سرم گیج رفت..دستم رو با گرفتن به نرده ها تکیه گاه بدنم کردم..چند ثانیه وایسادم تا حالم بهتر بشه..این روزا خیلی ضعیف شدم..اکثرا سرگیجه و ضعف دارم..وقتی حس کردم دیگه خبری از سر گیجه نیست، اعتنایی نکردم و به راه افتادم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستگیره ماشین رو کشیدم ولی در قفل بود..دوباره دستگیره رو بالا پایین کردم نه راست راستی قفل بود..زدم به شیشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میترا بازکن تو این سرما دارم یخ میزنم. دختره دیوونه تند تند ابرو بالا انداخت. با حرص محکم به شیشه کوبوندم ولی هنوز ریلکس نشسته بود سر جاش..اونم دست به سینه..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مارو باش داریم با کی میریم بیرون.جون ملودی باز کن این کوفتیو!..خانم بالاخره رضات داد درو باز کرد..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکبار دیگه از این شوخیای خرکی کنی من میدونم تو...دیگه در قفل کردنت واسه چیته.؟اونم تو این سرما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول سلام...دوم کلام..باز که توپت پره..و به راه افتاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند دقیقه ای تو سکوت سپری شد و اخر میترا به حرف اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا اون داشبورد رو باز کن و اون سی دی سفیده رو بذار.. طبق گفته اش همونکارو کردم..یا پیغمبر..اینجا داشبورده یا مخزن سی دی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش انداختم و گفتم:میترا این همه سی دی سفید اینجاست..من کدومو بردارم اخه؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخ..راست میگیا بزغاله..با همه سی دی ا فرق داره..اونو میگم.. یه چشم غره اساسی بهش رفتم که باعث شد اون دو تا پشت ماشین منفجر شن از خنده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزغاله عمته بی تربیت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا -عمه ندارم و یه لبخندی زد که کل 32 تا دندوناشو ردیف کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با بدجنسی گفتم..ااا؟ پس پسر خالته...خاله که دیگه داری نه؟؟؟ میدونستم پسر خاله میترا که اسمش مهبد هست میترا رو دوست داره..ولی در عوض میترا ازش متنفره..وقتیم دلیلشو ازش پرسیدم میگفت بدم میاد حتما که نباید دلیل خاصی داشته باشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملودی-هانا منظورت کدوم خالمونه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت ملودی:-خاله عاطفه ات عزیزم.. میترا از زور حرص سرخ شده بود و حرصشو سر فرمون بیچاره خالی میکرد..جوری فرمونو با دو تا دستاش فشار میداد که یحتمل فرمون در حال کنده شدن بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملودیم که انگار دل خوشی از مهبد نداشت یه چینی به ابروش داد و انگار که داره به یه موجود نفرت انگیز نگاه میکنه به صندلی خیره شد و شروع کرد حرف زدن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایییش....بزغاله؟؟؟اون بزغاله هم کمشه..اون یه قورباغه لجنی سبز نفرت انگیزه که تو دنیا لنگه نداره...چندششش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا-هانا بعدا حسابمو باهات تسویه میکنم..حالا اسم اونو هی جلو من بیار..هی جلو من مهبد مهبد کن...دارم برات..وایسا و تماشا کن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی صدای خواننده تو فضای ماشین پخش شد همگی ساکت شدیم...با شنیدن اون صدا حس کردم ارامش به تک تک سلولای بدنم تزریق شد.. صدای اروم و دل نشینش که مثل رودی زلال بود باعث ارامش من شد..حس کردم تک تک حرفا...تک تک جمله ها شرح حاله منه..میتونه شرایط منو توصیف کنه..سرمو به صندلی تکیه ادم و ساکت و صامت گوشامو به صدای اهنگ سپردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز قلبم پیشت هرجا که هستی هست...تب چشمات چشمامو روی هستی بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخوام برگردمو بگم دوست دارم....ازت چشم بر نمیدارم..دیگه تنهات نمیذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دنیام تو ارزوهام تو تو نفسام تو خاطره هام تو اون که میخوام تو ....اون که میخوام تــــــو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دنیام تو.ارزوهام تو تو نفسام تو خاطره هام تو روزو شبام تو وقتی تنهام تو همه حرفام تو اون که میخوام تو.اون که میخوا تــو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(همه دنیام..بابک جهانبخش)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره رسیدیم..به اولین جایی که خیره شدم همون صندلی بود..صندلی که برام خیلی عزیز بود..جایی که با فرنود برای اولین بار روی اون صندلی نشستیم..خاطرات اون شب مثل پرده از جلوی چشمام عبور میکردن ..نگاه نگران من..اشتیاق اون..وقتی که زبونم رو به حرکت دراوردم و برق شادی تو چشمای اون موج میزد..میترا نگاهم رو دنبال کرد و به صندلی رسید.دستمو گرفت ..منو همراه خودش روی همون صندلی نشوند..با استیصال بهش خیره شدم..ذرت مکزیکی هایی رو که گرفته بود یه گوشه گذاشت و دستاشو دورم حلقه کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمه اشک تو چشمام جوشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا-عزیزم اومدیم که حرف بزنیم..نیومدیم که غصه گذشته رو بخوریم ..هانا جان بگو..خالی کن خودتو..نذار تو دلت جمع شه و انبار بشه وگرنه غمباد میگیری ..تو الان یکی رو میخوای که باهاش درد و دل کنی و حرف بزنی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به اطرافم انداختم و دیدم هانیه و ملودی رو یه نیمکت که با فاصله از ما قرار داشت نشسته بودند و مشغول حرف زدن بودند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت میترا..چه خوب بود که پیشم بود..چه خوب بود که منو میفهمید..بهش خیره شدم..بدون اینکه حرفی بزنم یه قطره اشک از رو گونه ام چکید..انگار اشکامم خسته شده بودن از اینکه اینقدر تو زندون چشمام اسیرشون کرده بودم..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میترا..هیچ کس جای من نمیتونه باشه..دلم نمیخواد هیچ کس جای من قرار بگیره..میترا اخه مگه من چیکار کردم؟!..بابا به چه زبونی بگم که من دلم نمیخواد بهم زور بگن..مگه من ادم نیستم؟؟ مگه من درک و شعور ندارم؟ بابا حتی به نظرم هم احترام نذاشت..بابا من نمیخوام ازدواج کنم..به کی بگم؟؟من نمیخوام با اونی که برام در نظر گرفتن ازدواج کنم..من میخوام با اونی باشم که دوستش داشته باشم..که منو بفهمه..اون حتی یک درصد از چیزایی که من میخوام رو نداره میترا.تو بگو..من چه جوری با یه ادم که تا حالا دو بار بیشتر ندیدمش زیر یه سقف زندگی کنم..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیه میترا..بحث یه روز دو روز نیست..یه عمره..پس فردا بچه دار شم جواب اون بچه ها رو چی بدم؟!..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا من باید به حرف بابا گوش بدم؟چون نمیخواد زندگیش بر فنا بره؟حاضره زندگی خودش اروم باشه ولی به چه قیمتی؟به قیمت تباه کردن زندگی من بیچاره؟..به قیمت گرفتن ارامش من؟اره؟؟ میترا بابای من اینجوری نبود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم از کی اینجوری شد..همه رو سر منصور نکوهش قسم میخوردن.. این ادم همون ادمیه که واسه ارامش زندگی زن و بچه اش زمین و زمان رو بهم میدوخت! ولی الان چی؟چی شد ؟کجا رفت؟؟الان این ادم شده ادم بده قصه های من..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو جای من بودی میتونستی قبول کنی؟نو کتت میرفت بخوان به زور بزنن تو سرت و بگن لال شو مثل بچه ادم زندگی تو بکن و رو حرف بزرگترت حرف نزن..اره؟میتونستی؟با کسی که حتی نمیشناسیش کیه..چیکاره ست..خونوادش کین؟چه جور ادمیه؟ بابای من داره واسه اون کارخونه و دم و دستگاه لعنتیش منو داغون میکنه..داره به خاطر منفعت خودش منو زیر پاهاش له میکنه.حاضره واسه کارخونه اش و شهرتش هرکاری بکنه ولی سر اینده من شرط بندی میکنه و حتی اندازه سر سوزنی واسه حرفم اهمیت قائل نمیشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا-ولی هانا زندگی همش عشق نیست..منظورم اینه که عشق نباید همون اول بوجود بیاد..عشق واقعی فقط مخصوص یه نفره.. اونم اون بالاییه..عشق زمینی به ندرت پیدا میشه اونم تو این دوره ای که ما داریم زندگی میکنیم..الان هرکس که از راه میرسه اسم خودشو میذاره عاشق و معنی این کلمه رو به گند میکشه همه میخوان بگن ماهم عاشق شدیم ولی اگه اوناهم عاشقن پس چرا معشوقشون سر دوماه میره سراغ یه ادم دیگه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوای بگی من عشق رو با ه*و*س قاطی کردم؟؟؟یعنی اینقدر احمق و نفهمم که ندونم ه*و*س چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا- هانا چرا عصبانی میشی من کی همچین حرفی زدم؟؟من اینجوری گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس حرفت یعنی چی؟یعنی اینکه اونم بعد از یه مدتی ولم میکنه و میره سراغ یکی دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت..درکش میکردم..تا به حال مثل من اینجوری بین منگنه قرار نگرفته بود که حرفمو بفهمه..ولی اون اینجوری نبود..با همه فرق داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا- پس هانا اگه واقعا دوستت داره چرا بیخیالت شده؟؟ بیخیال که نه چرا کاری نمیکنه؟ چرامحکم نمیاد جلو مثل مرد حرفش رو نمیزنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون بابا به هیچ قیمتی حاضر نیست حتی صداش رو بشنوه. دستم رو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دستم ناراحتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه..میفهممت.. چرا باید ناراحت باشم.. میترا یه چیزی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو دو تا چیز بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من....میترا من نمیگم زندگی همش عشق و دوست داشتنه..نمیگم همش عزیزم و عشقم و تو فضا بودنه..اصلا این چیزا خیلی چرت و بی ربطه..اینا رو من اصلا درک نمیکنم..حرف من سر چیز دیگه ایِ... پدر من تحصیل کردست..با سوادِ..داره تو دوره ای زندگی میکنه که علم داره روز به روز پیشرفت میکنه..نه یه دوره ای که واسه دختر اهمیتی قائل نمیشن..من نمیدونم حرف حساب بابا چیه..اخه چرا ندیده و نشناخته قضاوت میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا-ولی هانا اون پدرته..تو که نمیتونی رو حرفش حرف بزنی..میتونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو انداختم پایین..به دستام خیره شدم..:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هیچ وقت همچین کاری رو نمیکنم..تا به حال رو حرفش نه نیاوردم..واسه اینه که الان معنی کاراش برام سختِ..نا مفهومه..ولی نمیخوامم دستی دستی خودم رو بدبخت کنم..نمیخوام اون ادمی باشم که بعدا خودمو سرزنش کنم و بگم دیدی انقدر بی عرضه بودی که حتی نتونستی مثل ادم زندگی کنی..نمی خوام اونی باشم که هرروز خدا خونه برام بشه یه میدون جنگ..من این چیزا رو دارم از الان میبینم..میدونم..چون خودمو میشناسم.. سرم رو بین دستام گرفتم و هق هق کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی الان حتی خودمو که به کنار..دیگه هیچ کس رو نمیشناسم میترا..هیچ کس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا-هانا جون..قربونت برم..میدونم..فهمیدم..این چیزایی که گفتی رو قبول دارم عزیزم ولی الان خیلی از ادمایی هستن که عاشق هم نیستن ولی دارن با هم زندگی میکنن..من میشناسمت..ادمی هستی که روی واژه عشق پافشاری عجیبی داری.. ولی باور کن میتونه خودش کم کم بوجود بیاد و تو دلت جا خوش کنه...بدونِ اینکه حتی خودت بفهمی..تو هم میتونی به مرور عاشقش بشی..هانا قبول کن عزیزم..شاید این واقعا سرنوشتته..تو که نمیتونی باهاش بجنگی..میتونی؟تنها چاره ای که داری اینه که قبولش کنی و اروم اروم باهاش کنار بیای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی سرمو از دستام جدا کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میترا تو هم حرف بقیه رو میزنی..تو هم منو نمیفهمی نه؟..چرا میخوای تو هم مثل بابا بهم زور بگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرف بیخود نزن واسه خودت..اگه من میخواستم مثل بابات باشم همون روز اول تو رو کت بسته تحویل بابات اینا میدادم و میگفتم تو حق حرف زدن نداری چون منصور خان بزرگ امر کردند..منم مامورم و منظور..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش لبخند کوچیکی زدم و بهش خیره شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نفسی کشید..منو تو ب*غ*لش کشید و دستاشو پشت کمرم گذاشت..سرم رو شونه اش گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترا- ولی باور کن آرسام اونقدراهم بد نیست..موقعیتش که خوبه..از کجا معلوم اونم تو رو دوست نداشته باشه؟وگرنه کسی که یکی رو نخواد بمیره هم حاضر نیست برای بار دوم ببینش..اونم با اون کاری که تو و هانیه سر اون بدبخت در اوردین..به فرض میگیم که به تو دارن زور میگن..به مرد به اون گندگی هم دارن زور میگن؟ بی فکر گفتم شاید میگن..پق زد زیر خنده و با مسخرگی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره مامان ارسام میگه..ارسام ذلیل مرده شیرم رو حلالت نمیکنم اگه نری دختر منصور بزرگ رو بگیری..اونم میگه..وای مادر..غلط کردم..چیز خوردم بیا همین فردا بریم خواستگاریش..با این حرفش دو تایی بلند بلند خندیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل پنجم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیوونه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا جدا از شوخی..چرا بیخیالش نمیشی..بابا این همه ادم..قحطی پسر که نیومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه اینه میگم درک نمیکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چه انتظاری داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر وقت دلت پیش یکی گیر کرد بیا اون موقع نشونت میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هانا اخه اصلا نمیتونم درک کنم..شما دو نفر اوایل سایه همدیگر رو با تیر می زدید.هر کی جای من باشه فکر میکنه شما بهم وابسته شدید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه یادم نرفته به قول تو چه جوری سایه هم رو با تیر می زدیم..ولی نمیتونم ..دوستش دارم میترا..به جز اون هیچ کی جلوی چشمام نمیاد.هر کی رو که میبینم نا خواداگاه با اون مقایسه اش میکنم..اخرم پیش خودم میگم فرنود همه چیش بهتر از بقیه ست.. اگه سرنوشت من اینه که به خاطر بابا و تصمیمات بی جاش بیچاره بشم..پس باهاش میجنگم تا به اون چیزی که میخوام برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیوونه شدی دختر؟ کی تا حالا با سرنوشت خودش جنگیده که تو دومیش باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس کاری میکنم که اولین نفر باشم..من بدم میاد ادم تو سری خوری باشم..تو که دیگه باید بهتر از هر کسی بدونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واااااای هانا به خدا داری دیوونه ام میکنی..تو مگه عقلت کمه بچه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه؟؟ تو از چی میترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من از چیزی نمیترســ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم وسط حرفش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین..تو امشب بالا بری..پایین بیای من از کارم منصرف نمیشم.. بالاخره تصمیمم رو گرفتم حالا هی حرص بخور..فایده ای نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص تو چشمام زل زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرده شور اون چشماتو ببرن..تو این 24 سال عمرم ادم به یکدنگی سرتقی لجبازی دیوونه ای مثل تو ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمک زدم و پا روی پا انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلیلش مسلمه عزیزم..چون من تو دنیا یه دونه بیشتر نیستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا دو دقیقه پیش زر زرت به راه بود..حالا شروع کردی واسه خودت نوشابه باز کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من باز نکنم کی بکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدجنس خندید و باشیطنت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارسام جون چیکارست پس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب حالا..اونجوری با اون چشمات نگام نکن..شب خوابم نمیبره.واسه من فقط بلده ابرو گره بده. مگه چشه..خوشگل نیست که هست..پولدار نیست که هست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.