آخرین خبرها :
بچهها سلام، چطورید؟🤍
کسانی که میخوان رایگان رمان رو مطالعه کنن، پارتگذاری رایگان یه مقدار دیرتر شروع میشه، چون vip باید جلو بیفته. احتمالاً از هفتهی آینده. ممنونم از توجهتون 💚
خب بچه ها، رمان تازه شروع شده؛ ممکنه اوایل مبهم به نظر برسه، ولی قدم به قدم واضح می شه.
یادتون نره ما برای خوندن این داستان چندتا قانون داریم:
۱. به هیچ کس اعتماد نکنید، حتی خودتون.😁
۲. جواب های ساده، پاسخی که کاراکترها دنبالش می گردن نیست.😔
۳. تو کامنت ها به هیچ وجه اسپویل نکنید در آینده معماها رو. 💚
۴. با دقت بخونید و به نشونه های کوچیک دقت کنید. 🧐
۵. لذت ببرید. ☺️
و راستی، اولین نفرهایی که برام کامنت گذاشتن و نظرشون رو گفتن عضو vip شدن.🙂 پس با فعالیت و نظر دادن خوب، ممکنه امتیاز عضو شدن رایگان تو vip رو به دست بیارید. 🥰
بچه ها، رمان جدید من به اسم "چه کسی مانع ویرانی خواهد شد؟" شروع شد. می تونید مطالعه ش رو شروع کنید و لطفاً نظر فراموشتون نشه. 🫂🥹❤️
مریم دولتیاری
-
تاریخ تولد
-
سال شروع به کار
-
تحصیلات
-
زمینه فعالیت
لیست آثار نویسنده
-
کارت قرمز
-
چتر آبنوس
-
ریژوکام
-
تاربام، گذرگاه سکون
-
چهکسی مانع ویرانی خواهد شد؟
لیست شبکه های اجتماعی
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
بیوگرافیمریم دولتیاری
مریم دولتیاری هستم، متولد سال ۱۳۸۲، مجرد و دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی و علاقمند به دنیای کتاب و رمان و نوشتن.
قضیهی این که چطور شد شروع به نوشتن کردم یه داستان جالبی پشت خودش داره. من سیزده سالم بود و تازه کامپیوتر خریده بودم و نوشتن با کیبوردش برام جذاب به نظر اومد و شروع کردم به نوشتن یه داستان، به اسم "نبض احساس" که بعد هم به اشتراک گذاشته شد؛ هر چند یه داستان به شدّت ابتداییای بود، امّا مقدمهای بود برای ورود من به دنیای داستانها...
بعد از اون زمان گذشت و من سنم بیشتر شد، رمانهای بیشتری خوندم، کتابهای بیشتری خوندم و کشفش کردم، این علاقهی واقعی من بود. چیزی که میدونستم قراره بقیهی عمرم رو صرفش کنم. پس " کارت قرمز" هم نوشتم.
بعد از کارت قرمز به مرور وارد فضای جدیای از نویسندگی شدم. کلاسهای بیشتری رفتم و کتابهای بیشتری خوندم و داستان های بعدیم به اسم های "چتر آبنوس" و "ریژوکام" و "تاربام، گذرگاه سکون" با تغییر اسم به "تنها شهری که آرام است..." هر سه تایید چاپ شدن و در حال حاضر در دست چاپن.
الان هم در خدمت شما هستم با رمان "چهکسی مانع ویرانی خواهد شد؟" یه رمان معمایی جنایی و اجتماعی. امیدوارم لحظات خوبی رو کنار هم بگذرونیم.
چه کسی مانع ویرانی خواهد شد؟ (بخش آنلاین)
زندگی همایون هیچوقت آرام نبود؛ او سالها بود که با انواع پروندههای قتل و کالبدشکافی اجسادی سروکار داشت که فجیعانه به قتل رسیده بودند، ولی این تنها پروندهای بود که حیرانش کرده بود. قاتلی باهوش که در عرض سه ماه، چهار قربانی گرفته بود و تنها ردی که از خودش باقی گذاشته بود، تاسی ناقص، بدون عدد شش بود که هر بار آن را در قسمتی از بدن مقتولین پنهان میکرد. چند ماه بود قانون را بازی میداد و هر پلیسی که پرونده را به عهده میگرفت زمین میزد؛ اما مسئلهی اصلی این نبود. مسئلهی اصلی این بود که چرا رانندهتاکسیها؟ چهچیزی میتوانست به چنین قاتل مجنونی، انگیزهی قتل یک مشت پیرمرد بدبخت را، آن هم تا این حد وحشیانه بدهد؟ این سوالی بود که همایون از خودش میپرسید و آذر هم برای تکمیل مقالهاش سعی داشت پاسخی برای آن پیدا کند...
تاربام، گذرگاه سکون (بخش آنلاین)
عصر روز چهارشنبه، ۲۱ تیر، دانیار کاملاً اتفاقی در ادارهی پلیس با عکسی برخورد میکند که شک ندارد همان دختری است که ظهر در اتوبوس دانشگاه دیده و با او صحبت کرده؛ او را از چشمان عجیبش میشناسد، چشمان سبزعسلی روشنش؛ ولی حالا پلیس میگوید به قتل رسیده و همهچیز از اینجا شروع میشود... دانیار به این راحتی نمیتواند بیخیال آن چشمهای عجیب شود؛ پس برایش پیغام میگذارد: - ای کاش جلوت رو گرفته بودم که از اتوبوس پیاده نشی. و روز بعد پیامش دیده میشود. دیگر راه برگشتی نیست؛ او خودش انتخاب میکند وارد این بازی خطرناک شود؛ و اگرچه این بازی در مورد آن چشمان عجیب نیست؛ دانیار باید بهخاطر آنها قهرمان شود و شهر کوچکش را از بحرانی که در یک قدمی به وقوع پیوستن در آن است نجات دهد؛ چگونه؟ قصهی تاربام همین است...