حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت هشتاد و سوم
زمان ارسال : ۲۱۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
فصل38
مراسم سوم و هفتم مادرم یکی شده بود. امین با مردهای فامیل توی قسمت مردانه بود و من هم قسمت زنانه. یک گوشه نشسته بودم و در خودم فرو رفته بودم. دیگر اشکی نداشتم که بریزم. چشمانم از بس گریه کرده بودم و شب بیداری کشیده بودم، س ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
10مجیدپ کجاست🤔🙏💞💋