پارت چهل و سوم :

به زور چند تکه شکلات به طاها می دهم اما طاها از همین حالا شروع به چرت و پرت گفتن کرده است.
ـ امین پاشو بریم یه دور دیگه با هم کشتی بگیریم، الان یه قدرتی تو خودم حس می کنم که می تونم ضربه فنیت کنم.
امین آرام روی شانه اش می زند.
ـ باشه، باشه. فعلا بشین این از سرت بپره اون وقت دوباره خواسته اتو تکرار کن.
هر چه می گذرد اوضاع به جای اینکه بهتر شود، بدتر می شود. حالا طاها دست دور گردن م

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    40

    امین راست میگه، طاها واقعا بچه ست و برفین مثل یه مادر هواشو داره

    ۳ هفته پیش
  • سعیده براز | نویسنده رمان

    دقیقا

    ۳ هفته پیش
  • sans

    10

    👏👏👏

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.