اولویت اول به قلم سعیده براز
پارت چهل و سوم :
به زور چند تکه شکلات به طاها می دهم اما طاها از همین حالا شروع به چرت و پرت گفتن کرده است.
ـ امین پاشو بریم یه دور دیگه با هم کشتی بگیریم، الان یه قدرتی تو خودم حس می کنم که می تونم ضربه فنیت کنم.
امین آرام روی شانه اش می زند.
ـ باشه، باشه. فعلا بشین این از سرت بپره اون وقت دوباره خواسته اتو تکرار کن.
هر چه می گذرد اوضاع به جای اینکه بهتر شود، بدتر می شود. حالا طاها دست دور گردن م
sans
00👏👏👏