پارت چهل و دوم :

بعد از چند ثانیه کشمکش میانشان طاها با کف دست روی تشک می کوبد و امین رهایش می کند.
طاها در حال نفس نفس زدن از امین جدا می شود و با سوء ظن به من نگاه می کند.
ـ تو این زمانی که من دستشویی بودم بهش یاد دادی چیکار کنه، آره؟
لبخندی می زنم که تا فیها خالدون طاها را می سوزاند.
ـ مگه دستم بهت نرسه برفین.
امین که میانمان قرار می گیرد و نمی گذارد طاها دنبالم کند، می گویم:
ـ طاها خی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماهرخ

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • لیلا

    00

    عالی

    ۳ هفته پیش
  • سعیده براز | نویسنده رمان

    ممنون لیلا

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.