زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت صد و پانزده :
با نگاهی منفور و تشنهخون از روفوس رو گرفته:
- سفت بچسبش؛ فقط مایک میتونه جلوم و بگیره که حرومت نکنم!
و بیآنکه منتظر پاسخی از روفوس بماند خارج میشود. سگرمههای خمیده روفوس به آرامی صاف میشود.
پلک بسته و نفسی عمیق کشید.
- درکت نمیکنم مایک؛ چطوری با این فرشته مرگ کنار میای؟!
مایک در عالم خواب خود:
- هوم... .
لبخند روفوس دیدنیست.
سام پس از بستن در اتا
نازی
00سلام خسته نباشید چند پارت دیگه مونده تا تموم بشه