قرار قلب های ما به قلم نصیبه رمضانی
پارت سی و نهم :
***
آن یک هفته که قصد کرده بودم در روستا بمانم تا ذهنم را آرام کنم و به روال قبل برگردانم، خیلی سریع سپری شد. به قدری که وقتی با خاله و مامان درنا راهی شدیم، یک روز قبلِ حنابندان خواهرم بود.
سوده از دستم دلخور بود ولی به خاطر اینکه عروس بود و باید لبخند می زد و خوش اخلاق باقی میماند، امکان بروز دادن دلخوری اش فراهم نبود.
در عوض مامان چشم غره هایش عمیق شده بود و از هر فرصت که دستش
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نصیبه رمضانی | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۵ روز پیشاسرا
00پدرساره چکارست پارتهای اولیه وقتی دنبال ساره می گشتن گفتن قاضی ولی الان ساخت سازداره🙏
۲ هفته پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
سلام عزیزم.. اونی که قاضی بود از اقوام دور ساره اینا هستش.. پدرشون از اول ساخت و ساز داشتن
۲ هفته پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
سلام عزیزم.. اونی که قاضی بود از اقوام دور ساره اینا هستش.. پدرشون از اول ساخت و ساز داشتن
۲ هفته پیش
اکرم بانو
00کاش ساره پیامشونو گوش نمیکرد