طبقه ی زیرین(به همراه جلد دوم) به قلم آزاده دریکوندی
پارت سیزده :
صدای قدمهای کسی را توی اتاقش شنید ولی ابدا کنجکاوش نکرد که صاحب قدمها را ببیند؛ برای همین فکر کرد مصاحب پیشینش است!
- من واقعا قهوه نمیخوام آقای محترم!
صاحب قدمها به او گفت:
- آقای کوئین؟ من هستم. ولادیمیر!
به سرعت چانهاش را بالا گرفت و با دیدن دوست کوچکش از فکری که به ذهنش رسید؛ چهره در هم کشید و با بدخلقی گفت:
- خدای من! کی همچین کاری کرده و به دوست کوچولوی من تبدی
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۴۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ایلما
00خداروشکر جادوش نکردن🥰 واقعارمانت عالیه آزاده جون اصلا ازش خسته نمیشی هردفعه بایه اتفاق جدیدروبرومیشی