طبقه ی زیرین(به همراه جلد دوم) به قلم آزاده دریکوندی
پارت دوازده :
اسبش را با سرعت میراند و او را به سمت جنگل مرموز ممنوعه هدایت میکرد. طوطی مزاحم هم به دنبالش میآمد و مدام همان سخنش را تکرار میکرد:
- باور نمیکنم! باور نمیکنم!
وقتی به نزدیکی جنگل رسید میتوانست قامت کوچک ولادیمیر را ببیند که در حال وارد شدن به آنجا بود. هراسان و دلواپس فریاد کشید:
- نه ولادیمیر به اون جنگل نزدیک نشو.... برگرد پسر!
ولادیمیر که صدای او را شنید سعی کر
ایلما
00واقعانگرانشم ولادیمیرپسره ی کله شق