پارت دوازده :

اسبش را با سرعت می‌راند و او را به سمت جنگل مرموز ممنوعه هدایت می‌کرد. طوطی مزاحم هم به دنبالش می‌آمد و مدام همان سخنش را تکرار می‌کرد:
- باور نمی‌کنم! باور نمی‌کنم!
وقتی به نزدیکی جنگل رسید می‌توانست قامت کوچک ولادیمیر را ببیند که در حال وارد شدن به آن‌جا بود. هراسان و دلواپس فریاد کشید:
- نه ولادیمیر به اون جنگل نزدیک نشو.... برگرد پسر!
ولادیمیر که صدای او را شنید سعی کر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    واقعانگرانشم ولادیمیرپسره ی کله شق

    ۱۱ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به خیالش می‌خواد فرار کنه...😒

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.