گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت و یکم :
سپس تنهای به او زدم و از اتاق بیرون رفتم.
دنبالم راه افتاد و صدایش را بالا برد:
-کجا میری سلیطه؟ وایستا بهت میگم.
توجهای نشان ندادم و از خانه خارج شدم. حوصلهی خانه ماندن را نداشتم و فقط دلم میخواست جوری زهرم را به مریم بریزم. تحت هیچ شرایطی حاضر نبودم تا نیمههای شب حتی به خانه برگردم. مریم هم ناچار میشد به بابا جواب پس دهد. بیشک اگر به بابا میگفت اجازه نداده من به
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.