گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت :
باربد تای ابرویی بالا داد:
-منم امیدوارم.
سپس از اتاق بیرون زد.
نگاهِ خستهی گیلدا بدرقهی راه او شد. میدانست فرصتی برای تمرکز و استراحت ندارد تا خودش قبل از پلیس نتیجهگیری کند و بفهمد ضارب چه کسی میتواند باشد.
اگر قبل از او پلیس ضاربین را دستگیر میکرد، کارش تمام بود.
او باید تمام گذشتهی سیاهی که پشت سر گذاشته بود را رصد میکرد تا به جواب معقولی برسد. از همان ش
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.