گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۲۸۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
از قبل به او اطلاع نداده بودم که امشب به خانهشان میروم. اصلاً بیچاره فکر میکند من الان در تولد مشغول رقص و پایکوبی هستم. امیدوارم خانه باشد وگرنه ناچارم به خانه برگردم و با بابا و مریم سر و کله بزنم.
شالم را تا حد امکان جلو کشیدم و دکمههای جلوی مانتوام را بستم تا کسی مزاحمم نشود و فکر نابهجا درموردم نکند. خصوصاً آن ساعت از شب که معمولاً آزادشهر خلوت است و کم پیش میآید دختر جوا
مونا
00خوب