پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۲۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

خونسردی نگاهش هر کسی را می‌توانست گول بزند تا حرف‌هایش را باور کنند. اما باربد به قدری دوره دیده بود که گول این نگاه را نخورد.
-چون امیرعلی تأکید کرده بود کسی نفهمه زن و شوهریم. می‌ترسیدم آدرس درست بدم، کسی ذره‌ای بو ببره. نمی‌خواستم زندگی مستقلی که امیرعلی واسه‌م ساخته بود با لو رفتن این ماجرا خراب شده.
باربد با طعنه گفت:
-تو که می‌گفتی دوست داشتی زندگیت با امیرعلی تموم بش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.