داتورا به قلم ساناز لرکی
پارت هفتم :
اینکه مواظب بوده و او چهطور سر رسیده است، در آن ورطه از زمان اصلاً مهم نبود. تنها باید بهانهای پیدا میکرد و در آن استیصال، ذهنش از بالا رفتن از هر دیوار حاشایی سخت قاصر مینمود.
با صدای فندک ارسلان کمی لرزید و با آنکه هنوز سر به زیر د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پرنیا
00چقد من از رفتارهای ارسلان استرس میگیرم،چرا یه مرد باید انقد کنترل گر باشه آخه یه مدت یک ماهه خودت هم برو آسایشگاه 😟😟