داتورا به قلم ساناز لرکی
پارت یکم :
"قرصها فرق کرده بودند."
رها، بیاختیار، قرص توی دستش را نگریست. قلبش وحشیانه میکوبید. حس ترسی گنگ در گلویش گره خورده بود؛ چیزی تغییر کرده بود و او مطمئن نبود که تحلیلش درست است یا نه.
بستهی قرص را روی پاتختی انداخت. ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما

لطفا صبر کنید...
Helia
0ارسلان بیشعور به تو چه مرتیکه عوضی بدن خودشه