پارت سی و چهارم :

بعد از عوض کردن لباس هایم همراه مادر به آشپزخانه رفتم و با هم چایی آوردیم و همان موقع مادر کیک تولدش را برید و من کادویش را دادم.
منوچهر در مورد وضعیت درس هایم سوالاتی پرسید و بعد دیگر سکوت کرد تا با مادر صحبت کنم. مصلحتی یا به اجبار سعی نمی کرد خودمانی شود و من از این طور برخوردش احساس خوبی داشتم و اذیت نمی شدم.
کوروش پسر کوچک منوچهر سرش داخل تبلتش بود و اصلا حواسش به اطراف نبود.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.