اولویت اول به قلم سعیده براز
پارت سی و دوم :
به سراغ جعبه ی دارو ها رفتم و مسکنی خوردم، کمی از دردم کاسته شد ولی باز هم نتوانستم بخوابم.
جمعه بود و همگی در خانه بودیم و من نمی توانستم بیش از این حفظ ظاهر کنم.
زن دایی را در جریان می گذارم و او هم سفارش می کند که به اتاق طاها بروم و روی تختش استراحت کنم.
به محض اینکه روی تخت دراز می کشم، طاها بالای سرم می آید.
ـ چی شدی تو؟ چرا رنگ به روت نیست؟
ـ چیزی نیست یکم حال ندارم.
بنیـن
00چرا حس میکنم برفین بیشتر به امین میاد؟