پارت سی و دوم :

به سراغ جعبه ی دارو ها رفتم و مسکنی خوردم، کمی از دردم کاسته شد ولی باز هم نتوانستم بخوابم.
جمعه بود و همگی در خانه بودیم و من نمی توانستم بیش از این حفظ ظاهر کنم.
زن دایی را در جریان می گذارم و او هم سفارش می کند که به اتاق طاها بروم و روی تختش استراحت کنم.
به محض اینکه روی تخت دراز می کشم، طاها بالای سرم می آید.
ـ چی شدی تو؟ چرا رنگ به روت نیست؟
ـ چیزی نیست یکم حال ندارم.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بنیـن

    00

    چرا حس میکنم برفین بیشتر به امین میاد؟

    دیروز
  • محدثه

    10

    چرا حس میکنم برفین باامین پارتنر میشه

    ۲ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.