پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۲۸۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

وقتی بالاخره دم خونه ماشین و نگه داشتم، پیام گفت:
_بیاین بریم داخل...
_نه، فقط تو برو آقا حجت و صدا کن، خیلی دیر شد.
_باشه ولی من یه چایی میخورم بعد میام!
اگه یه آدم غریبه تو ماشین نبود حتماً یه چیزی در خور رفتار پیام بارش می‌کردم، ولی اون لحظه دست و بالم بسته بود و پیامم اینو خوب میدونست و موقع رفتن یه چشمک زد و در و بست و وارد خونه شد.
وقتی از زاویه دیدم خارج شد یه نفس عمیق

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Niloofar

    00

    شاید آمین***نباشه ولی یچیزیش هست مطمئنم مشکوکه🤨

    ۹ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    نه بیچاره کجاش مشکوکه😔😈

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.