اولویت اول به قلم سعیده براز
پارت سی و یکم :
و من در حالی که گوشه ی تخت طاها کز کرده ام، شاهد عصبانیت او هستم.
که یک باره طاها نزدیکم می شود و انگشت اشاره اش را به سمتم می گیرد.
ـ مبادا، مبادا به حرف های اون پفیوز توجه کنی؟
آن قدر عصبی است که نمی شود روی حرفش، حرف زد، سرم را به معنای باشه، تکان می دهم.
مهمان ها که قصد رفتن می کنند، طاها نمی گذارد برای بدرقه شان بروم و من هم که دل خوشی از دایی اش نداشتم، اصراری نمی کنم.
نهال
10اخی برفین عزیزم.کاش مادرت بود🥹