پارت بیست و یکم :

عزیز نیز قول داد که صابر هر چه سریع تر سوئیت کوچکی درست کند و همراه زن و بچه اش آن جا زندگی کند.

هدیه کم کم در حال بیدار شدن بود و سر و صدایش توجه طیبه را جلب کرد، طیبه برای گرفتن نوزاد جلو نمی آمد و من می دانستم که دلش برای در آغوش گرفتنش پر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.