پارت هفده :

- راستی صابر می خوای انبار و نشونت بدم؟

- آره اتفاقا می خواستم ببینمش.

وقتی به حیاط رسیدیم آرام به صابر گفتم:

- داشتی لومون می دادی که !!!

- اون جوری که بحث و عوض کردی فهمیدم، ببخشید این مسائل امشب حواس برام نذاشته.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.