پارت پنجم

زمان ارسال : دیروز

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

لاقید شانه بالا داد: تو و کاوه دم دست ترین وسیله واسه رسیدن به هدفم بودین.
مهرتا با بیزاری گفت: ازت متنفرم.
او تأیید کرد: چه تفاهمی!
نگاه هر دو لبریز از نفرت بود و هر دو به باخت خود آگاه بودند. یکی با داشتن قلب مرد آرزوهایش و در کنار خود نداشتنش، دیگری با تصاحب جسم و نداشتن قلب عاشقش.
_ برو گورت رو گم کن. نمی خوام جلو چشم آرمان باشی.
_ چرا؟ نکنه به شوهرت اعتماد نداری؟
در ج

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اکرم بانو

    00

    مثل اینکه مهرتاو آرمان عاشق هم بودن،لادن دوست صمیمی مهرتا عاشق ارمان میشه و کاری میکنه ارمان به مهرتاشک کنه،ارمانم واسه انتقام از مهرتابالادن ازدواج میکنه،البته اینطورکه من فهمیدم

    ۲ ساعت پیش
  • اکرم بانو

    00

    به نظرمن هرچقدر عشقش به آرمان زیاد باشه،کاری که کرده قابل جبران وبخشش نیست

    ۹ ساعت پیش
  • سوگند

    00

    جریان چیه

    ۲ ساعت پیش
  • آ

    00

    ممنون خوب بود وموفق باشی بی اعتمادی در هر دوره از زندگی که باشد آزار و ویرانگر هست اماوای بر آن که قضاوت اشتباه کند تاوان سختی میده که آدم در مقابلش به سختی دوام میاره موفق باشی نویسنده

    ۲۴ ساعت پیش
  • اسرا

    10

    وواه چقدرنفرت انگیز❤

    دیروز
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.