مذهب عشق به قلم رویا ملکی نسب
پارت سوم
زمان ارسال : دیروز
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
موج گرما با تلفیقی از بوی عطر و ادکلن های مختلف به صورت و مشامش تاخت. دست لرزان از هیجان و اضطرابش را به دهان گرفت و نامحسوس عق زد؛ خشک و خالی.
سالن به میز و صندلی های شیک و کاورشده مزین بود. گل های رنگارنگ و معطر در گلدان های بلند به فواصل منظم، چشم نوازی می کردند.
به فاصله ی چند میز دورتر چشمان وق زده ی سحر را به خود دید. باطمأنینه قدم برداشت و صندلی مخمل سرمه ای کنارش را به انحصار خ
اکرم بانو
00چقداآیلین خنگه