مذهب عشق به قلم رویا ملکی نسب
پارت دوم
زمان ارسال : ۲۳ ساعت پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
_ اگه من عروسش می شدم...
گردنبند را بی قید گوشه ی میز انداخت. مشغول چیدن غنچه های نوشکفته ی یاس شد و نفس را در سینه به بند کشید. دست مهسا مانع پیشرَوی انگشتانش از چیدن ظالمانه ی غنچه ها شد: لج نکن!
سرانگشتانش را بویید؛ بلکه عطر یاس کمی آرامش به رگ هایش تزریق کند: بیخود اصرار نکن. آب از سرم گذشته.
مهسا با محبت آمیخته به غم خواهرکش را در آغوش گرفت و نوازشش کرد. مهرتا به سختی نفس حبس و ب
تبسم
00خیلی عالی بود