بال های زخمی به قلم حانیا بصیری
پارت یکم :
سرم را از تخت آویزان کردم و آهسته پلک زدم
- یک
دو
سه
چهار...
بُمـــــب
تصویر برعکس پرده اتاق پیش چشمم تاریک و روشن شد و به یک باره کل جهانم به رنگ آبی در آمد
گویی قطاری سریع و سه در سرم شروع به حرکت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نیایش
00عالی