حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۲۲۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
فصل34
زندگی پنهانی من و مجید در آپارتمانش شروع شد. صبحها میرفتم بیمارستان و ظهرها هم مجید دنبالم میآمد و با هم بودیم اما من آرام نبودم. ترس داشتم. مضطرب بودم. با اینکه مجید همسرم بود اما چون ازدواجمان علنی نشده بود و کسی خبر نداش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاط فاطی
20خیلی کمهههه توروخدا یکم بیشتر بزار امشب خب خیلی کنجکاوم بخاطر مااااا