حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت شصت و نهم
زمان ارسال : ۲۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
فصل32
در حال قدم زدن فکر میکردم. تمام عزمم را جزم کرده بودم که از مجید جدا شوم. داشتم همه احساساتم راکنار میگذاشتم فقط به خاطر یک نفر! مادر عزیزم! همانطور که مجید را دوست داشتم مادرم را هم دوست داشتم. مادرم برای من و امین خیلی زح ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
خیلی جالب شده
00خیلی جالب شده